رمان جدیدم(بیوگرافیش

اول از همه شخصیت ها رو میزارم بعدش یه تیکه از داستان یه تیکه کوتاه از داستان😀😁

★✩مرینت✩★ مرینت دختر بسیار زیبا هستش که یه بچه مایع داره یه دختر خیلیییی معروف که باباش تو همه کشورا شرکت داره و طراح مده اون موقعشه که بره دانشگاه پسر رغیب باباش تو همین دانشگاه هست که مرینت هست مرینت همیشه یه دختر مغروره که همه پسرا براش میمیرن ولی اون به هیچکدوم پا نمیده و به عشق هم اعتقاد زیادی نداره یعنی اگر کسی درباره عشق حرف بزنه مسخرش میکنه مهربون هس ولی غرورش براش ارزش زیادی داره و حاضره بمیره ولی غرورش رو نشکنه

●○ادرین○● ادرین این پسر گابریل اگرست که یه رغیب تگاتنگ به اسم تام دوپن پنگ داره خودش قراره با دختر رغیب باباش تو یه دانشگاه باشه دوس داره دختره رو ببینه خب ببینیم چی میشه(خب منم امید وارم یه عکس از لوکا داشته باشم برا معرفیش●.○)خب اون یه دختر ب*ز(معنی بدی داره؟من اشنایی ندارم بخدا ادرین درس میشه و پشیمون و فلان چیزکا هااا تروخدا منتشر کن این رمانه رو خیلی میدوستم)هستش......خلاصه که همین اها باباش هم مث بابای مرینت

¥لوکا€ لوکا کافین این پسر یه خواننده معروف جهانی(مانند بی تی اس البته اون جای خود داره😌)اون تمام دست اورد هاشو خودش به دست اوردی از کمک باباش استفاده نکرد البته این که جگد استون یه کارایی براش کرد و بعد دستش رو شد و لوکا هم از دستش عصبی شد هم باید بگیم ولی دوس داشتم تمام دست اورد هاشو خودش به دست بیاره و این کار رو کرد دقیقا مثل بی تی اس اون از صفر شروع کرد ولی الان یه خواننده خیلی معرفه که قراره فردا از سفر برای کنسرتش برگرده و بهتر باهاش اشناتون کنم رپ میخونه و حال اون بهترین دوست مرینته مرینت اینقدر دختر مغروریه که زیاد دوس نداره فقط یه چن تا دونه دوس داره اکلس میلن الیا البته منهای لوکا لوکا بهترین دوستش اونا از بچگی با هم بزرگ شدن خب اره لوکا عاشق مرینته اما مرینت اونو دوس نداره و اونو به چشم یک برادر یا دوست خیلییی صمیمی میبینه(عکسی هم بهتر از این نداشتم همینم به زور پیدا کردم😐همه عکسام ادرین و مرینتن که اونا هم با همن)

اضافیه

°کاگامی< کاگامی این دختر یه دختره که مادرش مریضه و پول عملش رو نداره برای همین باید کار گنه تا پول عمل مادرش جور شه اون به سدت دنبال کاره تا پولش رو جور کنه و اون حساب داری خونده و......

¥فیلیکس€(گفتم؟) فیلیکس......(فامیلیشو نمیدونم)پسری خیلی لجباز و یک دنده کمی مغرور ماننده سریال خشکه ولی پیش خوانواده نرمه اونم برا خودش یه شرکت معروف داره پدر و مادرش مردن و تام و سابین دوپن چنگ ان را فرزند خواندگی قبول کردند ان ها سالیان سال ان را بزرگ کردن فیلیکس وقتی بزرگ میشه چیز های زیادی نسبت به خودش متوجه میشه و وارد قضایایی میشه که قابل وصف نیس که چقدر بد و پیچیدس مرینت و فیلیکیس با هم مثل خواهر برادرای واقعی هستن و این دو در یک دانشگاه هستن یعنی با ادرین در یک دانشگاه هستن(ازش عکس ندارم)

◎سابین و تام※ این دو با سختی های زیاد با هم ازدواج کردن ولی اونا نمیتوانستند صاحب فرزندی شوند و به همین خاطر سعی کردن یک بچه از پرورشگاه بیارن و اینکار رو کردن یک فرزند کوچک به نامفیلیکس ولی همون روز متوجه شدن سابین باردار است.......خلاصه که اونا فیلیکس رو پیش خودشون نگهر میدارن فیلیکس پنج سالش بود و پنج و نیم سال یا همون ۶ سال از مرینت بزرگ تره و یک خانواده شاد فیلیگس در دانشگاه سال اخری است و مرینت سال اولی=)

دیگه کسی به ذهنم نمیرسه همه رو گفتم دیگه حالا یه تیکه از داستان رو میگم یه خلاصه داستان البته فک کنم همه فهمیدن

تصمیمم عوض شد انچه خواهید خواند میزارم _مرینت دوپن چنگ _خود ادرین هم باور نمیکرد چیکار کرده چرا بهش لبخند زد؟؟:/: _پدر شما حق دارین ولی خودتونین که میگه کار رو با زندگی شخصی قاطی نکن:) گابریل:حرفی ندارم پسر جان هیچ حرفی ندارم😶

تصویر رمانم/راستی اسم رمانم هست عشقی که فک میکنن هوسه😁✌