
سلاااام دوستان .... من بازم اومدم ، ببخشید اگه داستانم رو ادامه ندادم .... نمی دونم چی شد که تستچی پروفایلم رو پاک کرد و کل تستام پاک شدن و دیگه نتونستم ادامه بدم ... ولی دوباره داستانم رو نوشتم .... برای جبران که اینقدر منتظر موندیدن هم دو تا پارت براتون گذاشتم .... بخونین و لذت ببرین ❤️❤️❤️
سلام اسم من پنی . یه دختر سر حال و ورزشکار و باهوش . آلان دیگه توی پایگاه ویژه پلیس شهر ℳetro که به Hq معروفه ، زندگی می کنم و کارم مبارزه با سر دسته گروه ʍad یعنی دکتر کلاو هسته . اون همیشه نقشه های خیلی عجیبی می کشه تا به خواسته های شیطانی خودش برسه و دنیا رو مال خودش کنه . وظیفه عملی کردن به نقشه هاشو به برادرزاده اش تالون می سپاره . اه ....پسره خل و چل ....شاید اگه نقشه هاشو به یه نفر دیگه می داد تا انجام شون بده شــــاید نقشش عملی می شد 😝 چون تا آلان حتی یکی از نقشه هاشم عملی نشده و همیشه شکست خورده . 😁
حالا از تالون چی براتون بگم ؟ یه پسر که همیشه اعصاب منو بهم می ریزه و خیلــــی رو مخه . همیشه خودشو بهتر از من می دونه . همه کاراش خیلی آزار دهنده هسته 😤 انگار که همش می خواد حرص منو در بیاره ، بوی ژل گرون قیمت موهاش یا بوی عطر زننده اش که بیشتر روی اعصابته . اما با این حال یه پسر خوش تیپ و باهوش و جذابه . 😊 توی ماموریتاش بیشتر به ظاهرش اهمیت میده تا به نقشه . شاید به خاطر همینه که هیچ وقت موفق نمیشه و همش شکست می خوره 😆
پنی : ای زندگی منه . مبارزه ، مبارزه ، و بازم مبارزه با گروه ʍad . موفقیت من و شکست تالون . اما یه روز همـــــــه چیز تغییر میکنه ......😰 ( دوستان قسمت اول داستان مثل یکی از قسمت های انیمیشن هسته ... اوکی ؟ ....) مثل همیشه داشتم توی باشگاه پایگاه با برایان تمرین می کردیم که یه دفه عمو گجت اومد و گفت پنی تو داری اشتباه بکس کار می کنی خوش بختانه من استاد ورزش بکس هستم بعد منو هل داد عقب و پنجه بکس را پوشید محکم کوبید به کیسه بکس .
بعد یه صدای ناله از توی کیسه بکس اومد رئیس کوییمبی سرشو از توی کیسه بکس اورد بیرون . همه مون جا خوردیم و ترسیدیم بعد رئیس کوییمبی گفت نترسین منم ، گجت برات یه ماموریت دارم 👇 ( خبر چین ما بهمون اطلاع داده که کلاو می خواد بره ترانسیل وانیا و اکسیر حیات رو پیدا کنه اگه اون اکسیر حیات بخوره کلاو برای همیشه زنده می مونه ماموریت تو اینه که نذاری اکسیر حیات دست کلاو بیوفته این پیام خود به خود از بین میره ) بعد من از خوش حالی فریاد زدم و گفتم ایــــــول چون که خیــــلی دوست دارم یه خون آشام ببینم
بی معطلی با عمو گجت رفتیم و سوار ماشین گجت شدیم و رفتیم به ترانسیلوانیا . بالاخره رسیدیم به اونجا . واااای خیییلیییی اونجا ترسناک بود یه قصر متروکه باهوای تاریک . از شانس بدمون شب رسیدیم اونجا وااااای من خ خیـ خیلی می ترسم 😖 رفتیم جلوی در خونه و در زدیم قـــــــژ ژژ.....در خودش یه دفعه باز شد با ترس و لرز رفتیم داخل صدا های خیییلیییی ترسناکی از توی خونه میومد و من خیلی می ترسیدم با خودم گفتم نـــه به من میگن پنی . هر ماموریتی که می خواد باشه من می تونم انجامش بدم بعد به برایان گفتم که مراقب عمو گجت باشه بعد از هم جدا شدیم .
از پله رفتم بالا و داشتم توی یه راه روه تاریک راه می رفتم و دنبال تابود خون آشام می گشتم آخه جزییات ماموریت رو خونده بودم و نوشته بود که اکسیر حیات توی تابوت خون آشام هسته. همین جوری که داشتم راه میرفتم یه دفعه یه صدایی شنیدم و یه دفعه زیر پام خالی شد وااااای ....... آخ ..... و افتادم توی یه اتاق خیلی تاریک . همه جا خیلی تاریک بود چراغ قوه رو روشن کردم که یه دفه یه صدای ناله و زاری شنیدم از ترس رفتم عقب و نور و گرفتم روش تا ببینم کیه ؟
😑😑😑😑😑اه .... بازم تو ....... تالون بود . خخخخ زانوهاشو گرفته بود تو بغلش و از ترس می لرزیرد تا منو دید گفت پنـــی ؟ بعد سریع بلند شد و خودشو جم و جور کرد و گفت پنی خانم تو اینجا چیکار می کنی ؟ منم گفتم اه باز همو دیدم تالـــون ، معلومه اومدم تا اکسیر حیات رو پیدا کنم که دست تو نیفته . تالون گفت خــــب پس تو هم اومدی تا اونو پیدا کنی ، ولی غمت نباشه چون من زود تر از تو پیداش می کنم بهش گفتم ههههههه به همین خیال باش . 😌
همین جوری که در حال جر و بحث بودیم که صدایی اومد 👻👻👻👻👻👻 تالون گفت واااای ایـ این صدای چی بود و از ترس پرید توی بغل من ..... منم از ترس اونو محکم گرفتم .... صدا که تموم شد به تالون یه نگاه کردم گفتم اااهـــم ..... 😒 تالون سریع ولم کرد و گفت اااااهه ... ببخشید 😁
من یه نگاه بهش کردم و گفتم دیگه کافیه نباید این جا منتظر بمونیم بیا بریم ببینیم راه رو تا کجا ادامه داره چراغ قوه رو گرفتم توی تاریکی و یه نفس عمـــیق کشیدم رفتم جلو . تالون تا دید که من دارم میرم ، هل شد و سریع اومد دنبالم ....
نظرتون رو برام بنویسین ...😊😊😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تولدت مبارک ♡♡
تولدتت مبااارک💗🎂
خیلی داستان جالب و باحالیه 👌
گود به دوستمم داستانتو معرفی کن