
ناظر همه کلمات سانسور شدن؛! / بچها ممنون که پارت یک رو بیست لایکی کردید؛! قول میدم زود زود بنویسم این پارت مزخرف هم مثل پارتای دیگه در خدمت شما
مرینت: "صدای جیغ" ... پس پدر من تام نیست... و پدر اصلیم بهم تیر میزنه پس دقیقا کنار قلبم میزنه... گابریل: من وقتی میبینمت یاد اون زن حال بهم زن می افتم!!!!! هه تو دختر منی..؟!!!! ب درک!!! "سیلی" "کتک" چشم هایم خون را میدید که میریخت . . چشم هایم جز سیاه و سفید چیزی نمیدید... جز سرخی خون... قرار بود اون سرنگ منو کور کنه اما... باعث شد بدترین شکنجه زندگیم باشه خون.. خون.. خون... درد... برای من معنی نداره سابین: مرینت!!!! دخترم!!!!! جیغ بزنن هه ههههه گریه کن هه چرا چیزی نمیگی؟!!!!! درد.. درد.. معنی این کلمرو درک نمیکنم.. عشق.. محبت.. یعنی چی؟... تاریکی و روشنایی و خون.. تنها چیزهایی که معنا دارند سابین: مریینننننت دخخخخترممممم انقدر شبیح عروسکا نباش!!! خون.... میچکه... قرمزه.. تنها رنگی که میتونم ببینمش قرمز... قرمز...«سابین!!! قرصاتو بخور!!!!» سابین: مرینت!!! تو... تو که از دستم ناراحت نیستی؟؟ ببخشید من نمیدونم چه اتفاقی افتاده ببخشید!!! مامان دوستت داره!!! دوست داشتن... یعنی چی.. درد یعنی چی.. زندگی یعنی... چی... زخم.. بدنم پر زخمه.. و همشون قرمزن... قرمز... لبخند زدن چجوریه؟.. نقاشی میکشم.... همه اونهارو پاره میکنم حتی اسمانی که میکشم قرمزه چشمام سفید وسیاه موهام سیاه و خودم خونی.. غرق در خون... عروسک متحرک... لقبی که بهم داده اند..«مامان.. مامان میشه این عروسکه رو بردارم تروخدا + اون انسانه! یک عروسک نیست!» مینشینم کنار عروسک ها و ساعت ها به پنجره خیره میشم تا اینکه شب شود شب... تاریکه مثل من.. میگن تاریکی ترسناکه میگن شوالیه خوب سوار اسبی سفید است.. اما اگر تاریکی نباشه روشنایی چگونه بوجود میاد؟ هرچقدر که دزدیده بشم... کتک زده بشم.. چیزی حس نمیکنم.. احساسات یعنی چی.. بی هدف راه میروم می افتم.. و بلند نمیشم مثل عروسکی که بر زمین می افتد بلند نمیشوم تنها.. در زیر نور ماه.. دروغ گویی چیزیه که در اون مهارت دارم چرا دروغ میگم؟.. چرا تمرین میکنم بخندم... چرا تلاش برای یادگیری حس ها هستم چرا؟ شاید میخوام عادی باشم... حس هام رو میکشم گل سرخی که توی یک قفس هست پارش میکنم... استعدادشو ندارم... یکم... یکم.. عادی باش مرینت! سخت ترین حسی که میشه یادش گرفت شادی... محبت و عشقه... چجوری... چجوری باید از تح دل بخندم؟...
مرینت: "صدای جیغ" ... پس پدر من تام نیست... و پدر اصلیم بهم تیر میزنه پس دقیقا کنار قلبم میزنه... گابریل: من وقتی میبینمت یاد اون زن حال بهم زن می افتم!!!!! هه تو دختر منی..؟!!!! ب درک!!! "سیلی" "کتک" چشم هایم خ. ون را میدید که میریخت . . چشم هایم جز سیاه و سفید چیزی نمیدید... جز سرخی خون... قرار بود اون سرنگ منو کور کنه اما... باعث شد بدترین شکنجه زندگیم باشه خون.. خون.. خون... درد... برای من معنی نداره سابین: مرینت!!!! دخترم!!!!! جیغ بزنن هه ههههه گریه کن هه چرا چیزی نمیگی؟!!!!! درد.. درد.. معنی این کلمرو درک نمیکنم.. عشق.. محبت.. یعنی چی؟... تاریکی و روشنایی و خون.. تنها چیزهایی که معنا دارند سابین: مریینننننت دخخخخترممممم انقدر شبیح عروسکا نباش!!! خون.... میچکه... قرمزه.. تنها رنگی که میتونم ببینمش قرمز... قرمز...«سابین!!! قرصاتو بخور!!!!» سابین: مرینت!!! تو... تو که از دستم ناراحت نیستی؟؟ ببخشید من نمیدونم چه اتفاقی افتاده ببخشید!!! مامان دوستت داره!!! دوست داشتن... یعنی چی.. درد یعنی چی.. زندگی یعنی... چی... زخم.. بدنم پر زخمه.. و همشون قرمزن... قرمز... لبخند زدن چجوریه؟.. نقاشی میکشم.... همه اونهارو پاره میکنم حتی اسمانی که میکشم قرمزه چشمام سفید وسیاه موهام سیاه و خودم خونی.. غرق در خون... عروسک متحرک... لقبی که بهم داده اند..«مامان.. مامان میشه این عروسکه رو بردارم تروخدا + اون انسانه! یک عروسک نیست!» مینشینم کنار عروسک ها و ساعت ها به پنجره خیره میشم تا اینکه شب شود شب... تاریکه مثل من.. میگن تاریکی ترسناکه میگن شوالیه خوب سوار اسبی سفید است.. اما اگر تاریکی نباشه روشنایی چگونه بوجود میاد؟ هرچقدر که دزدیده بشم... کتک زده بشم.. چیزی حس نمیکنم.. احساسات یعنی چی.. بی هدف راه میروم می افتم.. و بلند نمیشم مثل عروسکی که بر زمین می افتد بلند نمیشوم تنها.. در زیر نور ماه.. دروغ گویی چیزیه که در اون مهارت دارم چرا دروغ میگم؟.. چرا تمرین میکنم بخندم... چرا تلاش برای یادگیری حس ها هستم چرا؟ شاید میخوام عادی باشم... حس هام رو میکشم گل سرخی که توی یک قفس هست پارش میکنم... استعدادشو ندارم... یکم... یکم.. عادی باش مرینت! سخت ترین حسی که میشه یادش گرفت شادی... محبت و عشقه... چجوری... چجوری باید از تح دل بخندم؟...
وقتی میخندم حسی تاریک بهم دست میده انگار داخل یک اتاق تاریک تنها گیر افتادم نه جایی دارم برم نه کسی رو دارم و بدتر از همه اینا اینه که دستگاه جیغ میزنه بیهوش شدن برام مثل یک عادت شده.. منو خلاص کن.. بزار.. بزار من احساساتی باشم ... "کوبیدن در قلب" بزار.. بزار.. از تح دل بخندم.... شادی.. این کلمه به معنی خوشبختیه پس.. من نفرین شدم.. من اون پرنسسی نیستم که از قلعه شیاطین باید نجاتش داد من نفرینی بر پرنسسم... هرکاری کنم زنده میمونم پس... در اخرش هم باید یک عروسک متحرک باشم.. زیر نور ماه میرقصم... رقصی قرمز.. بار ها به معنی شادی فکر کردم... پس شادی من کی می اید؟.. تولد 10 سالگیم چیزی رو فهمیدم شب ها وقتی به خاب میروم.. به دنیایی دیگر سفر میکنم جایی که من خودم را میبینم نسخه ای از خودم که راحت میخنده... او مثل پرنسسی هست که در داستان ها ازش نام میبرند و در اخر من متوجه میشوم او دروغگویی به تمام معناست و در لحظات اخر جمله ای زمزمه میکنم و نابود میشود "شادی چگونه است؟" ماه را نگاه میکنم میدرخشد شمشیرم را برمیدارم تمرین میکنم به امید شاهزاده ای که نفرین پرنسس را نابود کند مثل داستان های بچگیهام شیطان نابود شود و پایان خوبی داشته باشد اما در اخر در اتاقی پیش مادری هستم که قرص هایش را نخورده و پدری که ک. ش. تن. من برایش یک لذت است چیزی حس نمیکنم .. اینه زخم های قرمزم را نشان میده دستم رو برش میدم قرمزه... چجوری بخندم که زیبا باشم؟ چجوری باید بخندم که شاد باشم؟«خانواده... ما خانواده تو هستیم» خانواده... یعنی چی؟.. نقاشی دیگری میکشم ماه ای که خون ازش چکه میکند... تنها در اسمان تاریک... پاره اش میکنم میکوبم بر قلبم... چرا؟؟؟ چرا من؟؟؟ چرا کسه دیگه ای نه؟؟؟؟؟ نفس نمیتونم بکشم همه جا تاریک میشه ... مهم نیست چون کسی نمیفهمه.. من تنهایی بهترم.. روز میره تا شب بیاد و شب میره تا روز بیاد همه چیز از قبل تایین شده نخ قرمز سرنوشت دور انسان ها پیچیده.. حتی احساسات و شخصیتشون از قبل ساخته شده.. خیلی خسته کنندست..
بچها خاستم واستون بگم که ادرین روانیه باباشم مهربون نیس امیلیم یک سال زمان داره مری هم نمیتونه احساسات رو بفهمه و مامانش روانیه «بخاطر شک مرگ تام» و مری رو میزنه البته دست خودش نیس گابی هم ک از مری تنفر داره بگمااا قرار بود این پارت و به یچی دیه اختصاص بدم اما دیگه.. خلاصه من همتونو گول زدم 😐✨🔪 مری اصن خشن نیست تنها ارزوش ارامش حقیقیه! و همه اینا تقصیر منه 😂منننشییی بیا منم ببر پایگاهت قایم شیمم اینا با دمپایی دارن میان و ببخشید مزخرف بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بسیار عالی خوشم میاد روانشناختیه
ییس
پارت بعد را هر وقت دوست داشتی بده تا بقیه حرص بخورن😐
امروز میدم بیرون 😂
فردا بده دیگه
امروز میدمم
آقا الان ۱ هفته هست پارت ندادی
دو پارت امروز میدمم
عشقی داش
تروخدا اینجا هرکی ناظره داستان بد باش ولی مال من باش رو منتشرش کنه
ارهههه
نظرت چیه پارت بعدو بدیش امروز
اک
💜
کممممکک من همین الان ی سوتییییی بددددد داددددددم
چه شوتیی
هیچی ویلش 😂
میدیش
نظرت چیه پارت بعدد بزازی
چشمم
ملش
تروخدا بزارش ویگه امروز پنجشنبه است جون خودت
همم باش 😂 میرم ادامشو بنویسمم
میسیییی
امروز خو پنجشنبه هست بزار دیگه
ففذرداااست
جان
بخدا فقط یه لایک کم داره بزارش جون هرکی میدوستی