12 اسلاید صحیح/غلط توسط: )sani انتشار: 5 ماه پیش 42 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز تستو میذارم داخل دسته کیپاپ و همچنین شخصیه؛میدونم کاملا داستان چیرته ولی بی زحمت منتشرش میکنی؟هیچکس قرار نیست ببینتش...
سلوم به شدو😂👀برات گذاشتم که بخونیش؛راستی این قبلا نوشته شده(حدود یه سال پیش)و هنوز فاز داستان نوشتن قدیمیم رو داره😂خلاصه که؛امیدوارم زیاد بد نباشه...در حد بد خالی کافیه🤣
وزن روم برداشته شد و دستم توسط دستی گرفته شد(چه اطلاعاتی😐😂💔)و با سرعت بردم داخل محفظه باریک بین دو تا از ساختمونا طوری که کیف از پشتم افتاد.
من:تو کی...
+هیییسسس تروخدا هیچی نگو!
یه دختر بود با موهای زرد و لباسای کیوت شاد با رژ قرمز جیغ.موهاش رو بسته بود.
نگران بنظر میرسید و مدام پاهاش رو به زمین میکوبید.
بعد رد شدن چند نفر از جلوی ما نفس عمیقی کشید و سرش رو بیرون برد و زیر زیرکی بیرون رو نگاه کرد و بعدش اومد بیرون.
پشت سرش بیرون اومدم.
جیمین اومد جلو و گفت:خوبی؟
من:زنده ام ولی خوبش رو نمی دونم.
+ام واقعا متاسفم😅چند نفر دنبالم بودن.
با چشمای گرد شده نگاهم کرد و گفت:تو..تو نایتمری!
تعجب کردم ولی زیاد نشون ندادم و گفتم:تو از کجا میدونی؟
+مگه کسی هم توی سازمان هست تو رو نشناسه؟اسطوره همه ای!
سازمان؟پس یکی از اعضاست؟
من:مگه عضو سازمانی؟
+آه یه زمانی بودم😅هدفشون رو نمی دونستم گفته بودن سازمان امنیتیه ولی انگار برعکسه😅
من:چیکار میکردی اونجا؟
+من؟هکر بودم😅
من:آها.خو خوشبخت شدم خدافظ.
راهمو کشیدم ک برم ک گفت:عِ ببخشید😅میشه من برای یه مدت پیشتون باشم؟هیچ خونه ی دیگه ای ندارم چون از سازمان فرار کردم نمی تونم جایی هم قایم شم😅
رومو برگردوندم و خواستم قاطع بگم «نه!» که انگار جیمین فهمید و گفت:میشه یه لحظه تنهات بذاریم؟
+او حتما😅
بازوم رو گرفت و چند قدمی رفتیم اونور تر که گفت:بذار بمونه.
من:نه عمراً!مگه ندیدی گفت عضو سازمانه؟
جیمین:خب آخه همینطور الکی الکی که نمیاد خودش رو لو بده بعدش هم گفت بودم.
من:به هر حال من اعتماد ندارم بهش.
جیمین:نخیر راه نداره مگه ندیدی گفت خونه ندارم؟
پوفی کشیدم و گفتم:باشه.
ذوق کرد که گفتم:ولی پای خودت!
برگشتم و با بی حوصلگی گفتم:اسمت چیه؟
ذوق زده گفت:ما....
حرفش رو خورد و ادامه داد:مانا.
.................
مانا:اینطور که معلومه سازمان به هیچ جا اطلاع نداده فراری هستی و هنوز ماموریتت سر جاشه.
جیمین بهم زل زد و با صدای بمی گفت:میخوای بری؟
یکی از چوب شورا رو گذاشتم لبه دهنم و شکستمش و خرچ خروچ کنان خوردمش و گفتم:نو!
دروغ چرا ولی یه لحظه از صداش و طرز نگاه کردنش ترسیدم.
لبخند زد و گفت:آها.
نمیدونم واسه چی ولی تو چشماش یه «بهت افتخار میکنم» خاصی موج میزد.
یه لحظه احساس کردم بجای جیمین پدرم اونجا نشسته😐یهو خیلی پر ابهت بنظر رسید مخصوصا با اون اخم غلیظی که کرد😐
مانا:خب نری که شک میکنن
نزدیکتر شدم و گفتم:میتونی اطلاعات رو طوری تغییر بدی که بجای من یکی دیگه انجام بده؟
مانا:هوم ولی شک نمی کنن؟
من:نه بابا کسی به این خورده ریزه ها کاری نداره.
زیرلبی چیزی گفت و بعدش سریع چیزایی رو تایپ کرد.
چند ساعت بعد....
از زبون شخص سوم....
متوجه شد که بیداره.چشماش رو باز کرد و به سفیدی رو به روش خیره شد.اینجا براش آشنا بود.تصمیم گرفت چند دقیقه ای همینطور دراز بکشه که با شنیدن صدای جیغ بلندی سرش رو بی درنگ برگردوند سمت منبع صدا.یوری رو دید که قدم میزد و با خودش حرف میزد و گریه میکرد.
+اون یکی زن و بچه داشت.اون چطور؟اون یکی یه شرکت داشت میدونی چند نفر رو بیکار کردم؟
جیغ بلندی کشید بعدش هم گریه های بلند تری سر داد.
+صحنه مرگشون جلوی چشممه. از همه بدتر!اونی که حتی نمیشناختمش!چه گناهی کرده بود؟
متوجه جیمین شد و لبخند زد و گفت:بیدار اوپا؟
جیمین بلند شد و نشست و با ترس و لرز گفت:او..اوهوم
+متعجب شدی نه؟میخواستم شخصا بهت تبریک بگم واسه تولدت البته هدیه هامو بهت دادم ولی میخوام این یکی از طرف خود خودم باشه.میخوای یکی رو بهت نشون بدم؟
جیمین:یعنی چی؟
+خیلی سادست جیمینی پابو بگو کیو میخوای نشونش میدم!
جیمین:هر کی؟
+اوهوم!
جیمین:خب من میخوام خانوادم رو ببینم.
+عیممم خب میدونی الان ساعت تقریبا دوازده و نیمه فکر نکنم درست باشه.
جیمین:چرا؟
با کف دست زد وسط پیشونی خودش و گفت:خدایا اوپاااا تو از من بزرگتری که!
گوشش رو نزدیک برد و چیزایی گفت که جیمین قرمز شد.
جیمینِ خجالت زده گفت:پس کیو؟
به یوری که سر جاش خشک شده بود نگاه کرد.
به رو به روش زل زده بود و نگاه می کرد.
+منم احساس تنهایی میکنم.ناراحت نباش.
به خودش اومد و گفت:چی گفتی اوپا؟
جیمین:خب کس دیگه ای رو ندارم.
+خب مهم نیست یه چیز دیگه بگو یه سوال بپرس تا جوابت رو بدم....نه نه اینم خیلی خزه آدم یاد چراغ جادو میافته.
یکمی فکر کرد و گفت:عاممممم فهمیدم!
دستش رو آورد جلوی صورتش ک متوجه نبودن مچ دستش شد.
+عه!پ دستم کو؟
جیمین:واقعا نفهمیدی نیستش؟
+خب من همیشه خدا گریه میکنم تو میتونی با حال و روز خراب بفهمی کدوم عضو بدنت به فنا رف؟!عااااح ولش اصن با این یکی دستم میکشم فوقش یکم سرگیجست دیگه.
بلند شد و با دستاش روی زمین یه دایره رو کشید.
+بپر توش
جیمین:هن؟
+هن و سم هزار ساله بپر توش!
جیمین که از جیغ زدنش ترسید سریع پرید اون تو که تمام دنیا دور سرش پیچ خورد و گرومپ!
افتاد روی زمین.
+سقوط موفقیت آمیزی بود.
جیمین چشماش رو باز کرد تا هر چی از دهن مبارکش در میومد بارش کنه که با دیدن منظره رو به روش چشماش وا موند.
جیمین:اینجا..اینجا کجاست؟
+از ذهن تو اومدیم بیرون پس در نتیجه دوباره روحت از بدنت جدا شد
جیمین: یاااا یهو دیدی مردمااا😐
با شنیدن کلمه مردم جیغ بلندی کشید و با دستش محکم زد توی صورت خودش.
جیمین:یا یا چیکار میکنی😐؟
توی ثانیه ای مودش عوض شد و گفت:هیچی.داشتم می گفتم از اینجا هر کسی رو بخوای میتونی ببینی.یکم نقض قوانین حریم خصوصی مهم نیست مگه نه😉؟
مکث کرد و ادامه داد:خب من دیگه تنهات میذارم.
جیمین:کجا میری؟
+میرم پیش یکی که مثل خودم تنهاست.
جلوتر رفت و با دستش دریچه ها رو جلو زد و پرید داخل یکیشون.
پیش یوری...
از زبون شخص سوم....
صدای آهنگخوندن غمناکش فضا رو پر کرده بود.
با بغض خوندن براش سخت بود واسه همین بینش وقفه میفتاد.
با نشستن یوری پیشش اشک چشماش رو پاک کرد و گفت:اینجایی؟
از زبون یوری...
بازم مثل همیشه وقتی دلتنگ میشد توی تاریکی واسه خودش آواز میخوند و گریه میکرد.تقریبا هر شب.
+دلت...براش تنگ شده نه؟
-خیلی...خیلی زیاد.
لبخند تلخی زد و نگاهش رو به زمین دوخت و گفت: میدونی هنوز احساسی بهم داره یا نه؟
+اگه همه احساس ها محصوب بشن چرا!ازت متنفره عصبانیه و دوست داره خفت کنه.
-حقم داره.فقط برام قابل درک نیست که تو چرا اینطور نیستی.
دستام رو گذاشتم پشتم و بهشون تکیه دادم.
+میدونی؟من روا..نی ام.احساسات من خیلی قوی و ناپایدارن؛همینطور بدون دلیل منطقی؛اصولا من فقط از احساسات ساخته شدم.
تک خنده ای کرد و گفت:الان منو به یه روا....نی تشبیه کردی؟
بیخیال گفتم:بستگی داره چطور نگاه کنی!
خندید و پشت سرش خندیدم.
سکوت عمیقی کل جو رو در بر گرفت.
با صدای آرومی گفت:یوری.
+هوم؟
-دلم میخواد دوباره چشمای تا به تاش رو ببینم.چشمای عجیب و درخشانش.
+تقصیر خودته هارو.
-میدونم میدونم.ولی فقط برای یه بار.
+میدونی که همچین چیزی بعیده!
-خواهش می کنم!
+آههههه!باشه!
انگشت اشارم رو روی زمین دایره وار کشیدم و پورتال بوجود اومده توش نایتمر رو نشون میداد.
+ببینش.
بیرون سوییت روی چمنا دراز کشیده بود و آسمونو نگاه میکرد.
-راستی،تو که میتونی این بیرون باشی...
+من نمیتونم این بیرون باشم.
-پس...توی توهمات منی؟
با خنده گفتم:مگه چیزی میزنی که متوهمی؟
لبخند تلخی زد و گفت:من نزده پرتم....خب داشتی میگفتی چطوری اینجایی؟
+تو کل هر سه ماه به هر روح سرگردونی سر یه روز و یه ساعت فرصت داده میشه تا به مدت یک ساعت به جایی که بخوان برگردن.
-پس تو هربار که این فرصت رو پیدا میکنی میای پیش من؟
+کس دیگه ای جز تو به من نیاز نداره.
سکوت عجیبی حکم فرما شد.نه اون حرف میزد نه من.تا اینکه آروم گفت:
-دوست دارم یه بار دیگه توی چشمای عجیبش زل بزنم.
+چشمای من شبیه اون نیست ولی اگه یادش میفتی بهش نگاه کن.
با چشمای خمار و خواب آلودش به چشمام زل زد.
خندید و گفت:چشمات خیلی شبیهشه.
+خدایا!تو مطمئنی همونی هستی که یه جا بند نمی شد؟
-نمیدونم.
لبخند زد و ادامه داد:احساس نمیکنم بشناسمش.
+آه حرصم گرفت چقد میخندی!باشه بابا فهمیدم بدبختی!....
تصمیم داشتم ادامه بدم که برخورد سرش به دیوار صدام رو برید.به آرومی خوابش برده بود،البته نه خیلی آروم.
لبخند زدم و پتوش رو کشیدم روش.هنوز یه قدم هم از کنارش دور نشده بودم که دستم رو گرفت.
ناله وار و آروم زمزمه کرد:نرو شوگرکیوب،میترسم.
خندیدم و نشستم کنارش و گفتم:از چی؟
-از...رفتنت.
با گفتن حرفش لبخندم خشک شد.چند ثانیه ای به حرفش فکر کردم؛خودمو جمع و جور کردم، لبخندم رو تشدید کردم و گفتم: نترس.من همیشه کنارتم.
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
ولی مماخ گربه کاور >>>>>>>>>>>>>>>>
🤣😭عاشقتم زن...و دلم برات تنگ شده...
اومایااااااااا
بازی با اردکای تو کافه اردک دیگه کیف نمیده🦆🦆🦆🦆🦆🦆🦆 انیمیشن میخواممممممممممممم🦆🦆🦆🦆🦆🦆🦆
انیمیشن حقیقتا خیلی وقته ندیدم(اصلا نت که خیلی وقته داغونه)عاممم انیمیشن رو حقیقتا فکر کنم آخریش که دیدم رامبل بود؛اونم فکر نمیکنم به سلیقت بخوره
کافه اردک میخوام:_)
یه ساعت دیگه تولد داداشمه🥲💜 جمن شییییییییییییی🥲💜
سنگ ایل چوکاهه جمن شییییی
دلم برای اون موقع ها که با اعضا آهنگ میخوندیم بعد چون نت ضعیف بود صدامون نمیومد تنگ شده🥲🖤 اون موقع ها که هرکی میخواست بره یا ناراحت بود با کوله پشتی و ماهیتابه میرفتیم براش تا حالش خوب شه😂🖤 یا ساعت میذاشتیم بیاییم اینجا باهم حرف بزنیم🦦 آقا من تقاضای ویدئو چک دارم اینهمه تو یه سال اتفاق افتاده؟!
🤣🥲ایلاهی یادش بخیر؛وردنه من فراموششش شدددددصنسنسمحسحسم؛جدی جدی یه عمری بودا؛چقد که خوش گذشت و خاطره شد
کوله پشتی و دوچرخه من😂💜
🤣کوله پشتیت رو داخل یه پارت نایتمر اوردم
خواستم بگم لبخندش از نقاشیام قشنگ تره...
یاد اولین نقاشیم افتادم😂💔 یه آدم بود ۲متر بود گردنش ۱متر بود بعد یکی از پاهاشم یه خط کش شکسته بود🤣💔 اصلا از اول معلوم بود قراره شبیه فرانکشتاین بشم🤣💔💔💔 با این وضع نقاشیام حتی زندگی خودم از نقاشیام قشنگتره🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
🤣🤣🤣🤣وییی توهم به کشیدن نقاشی آدمای دراز علاقه داری؟من عاشق کشیدنشونم؛یه حس خیلی خوبی میده
من میخوام زندگیمو با این گربه رو کاور عوض کنم🥲🖤
🤣🤣🤣چرا؟البته درک میکنم منم دوست داشتم کرم باشم
چون کیوته🥲
🤣تو نمیتونی ببینی چقد کیوتی؛
کامساهامنیدا 😂 (ش/س= ایشون باهمین چهره تونسته از بسیاری از خطاهاش قصر در بره و موفق به کسب لقب بچه فامیل خ.رخون که ترکیب دو قشر ر.وم.خ جامعه است شده😐🦦) 🤣🤣🤣🤣🤣
قبلا فکر میکردم کتی آنی برا چی انقد گربه هارو دوست داره... الان نه تنها گربه ها، تمام حیوونارواز آدما بیشتر دوست دارم🗿🐶🦊🐱🐴🐮🐷🐏🐑🐐🐪🐫🦙🐁🐀🐇🐹🐿🦔🦥🦦🐣🐦🦆🦢🦉🦜🐸🐢🦎🐍🐳🐋🐬🐟🐠🐡 آقا من میخوام تو باغ وحش کارکنممم😭😂
😂༎ຶ‿༎ຶبیا بریمممم؛نه اون ایده خوبی نیستش بنظرم بریم کافه گربه بزنیم یه عالم گربه بریزیم توش؛بمولا عاشق گربه ام نستشهشخستسذدس
موافق ولی من اردکا رو هم دوست دارم😂🤍
منممممم؛پس کافه اردک میزنیم😂
Welcome home~
You're not alone~
When your lovely music and the smell of rain~
Combined with your favorite fan fake, you'll feel heaven🥲💕😂
رفتم سرچ کردم ببینم چیه...ناموصا اینارو از کجا گیر میارییی؟راز موفقیتت رو میخوام:_)
مخم به نامجون رفته😂💔
این یه آهنگ دیگست البته😂💔
اسمشو نمیدونم ولی برای بازی پلی تایم (اون چیز آبیه که دستاش درازه😐👍🏻) ادیت زده بودن😐💔 اسم اصلیش فکر کنم welcome home باشه😄👍🏻 اشک درار و زیبا🥲
هاگی واگی؟من سرچش کردم این چیزی که نوشتی رو(شعره)و بنظر میاد اهنگ نیست فقط شعره...هیققق😂🥲
مای نیم ایز هاگی واگی~ بادی فلافی و کادلی~ 😂💕
تو ی.وتی.یوب پیدا کرده بودم نمیدونم😐👶🏻
هاگی واگی یکی از کراشامه😂(کی از کراشام نیست اخهههه)خیلب کراشه بقودا
😂کیوته😂
احساس میکنم دارم میرم رو مخ و میخوای بحثو ببندی و من هی بخاطر اینکه خجالت میکشم جواب ندم جواب میدم😐💔 برم با دفترم بحرفم😂💔 ولی... اگه دفتره نخواد باهاش حرف بزنم چی؟!
نه فقط الان بحث خیلی به باریکنا کشیده شده هیچکدوم هیچ جوابی نداریم بدیم😂اتفاقا خوبیش همینه؛مبدونی اون دفتر میخواد صدات رو بشنوه
جییییییغ 🗿💔
بازم جیییییغ هم چاکهو اومده هم نایتمر باهم میخونمشوننننن😂💕💕💕💕💕💕💕
چاکهو فن فیکه؟اگه هم فن فیکه هم قشنگه بخونمش چون خیلی وقته اثر شاهکار نخوندم
کمیکیه که هایب منتشر کرده😄💕معتبره😂👍🏻
داستانشم خوبه😀👍🏻
وای مانهوای بنگتن؟😂🥲خاک بسرمممم چرا یادم نبود؛حقیقتا نتونستم یکی دو پارتش رو بیشتر بخونم چون یکی برام میفرستادش بعد نفرستاد؛واسه همین حتی اسمشم کامل نمیدونم هیقققق
مگه آییت تبدیل به آلبالو پلو شده؟!😐💔 خودم تستشو درست میکنم😐✊🏻
متشکرمممم ولی حقیقتا چون خیلی وقته مانهوا نخوندم ترجیح میدم فعلا یکم ازش دور بمونم؛بازم متشکرم🥲😂💕
اوکی😂
💕✨
خیلی ذوق زدم. (وی هنوز داره ساعتو چک میکنه و خودشو نیشگون میگیره که باور کنه خواب نیست🗿😂💔)
ولی... چون خیلی وقته نخوندم داستان یادم رفته باید برم از اول بخونم😐😂💔
اسم نایتمرو دیدم ذوق کردم😂💔 تنها فیک مورد علاقم😂💕
😂🥲💕لاب یووووو؛
آی لاب یو مور😄💕 (یاد راپونزل افتادم 😂)
😂🥲خیلی وقته راپونزل ندیدم هیقققق(یه قانون هستش که میگه باید هزار بار همه انیمیشن ها رو ببینیییییی
اون قانون حقه🥲💕
🥲💕راستی اهنگ Cradles رو من خیلی دوست داشتم (به احتمال نود نه درصد شنیدیش)موزیک ویدیوش خیلی خداست؛
راستش...نشنیدم😐😂💔 ولی میرم بشنوم🥲✊🏻
انقد دوس دارم ما دوتا هر بحثی میکنیم تهش به معرفی آهنگ میرسه😐😄💜
😂🥲بخدا اینکه یکی داشته باشی باهاش راجع به سلیقه اهنگت حرف بزنی و ایگنور نشی یکی از نعمت های بهشت است؛تو اهنگی تو دست بالت نداری؟هنوز رو دارک ساید قفلیم😂
Addict یه آهنگ از انیمشن هازبین هتله... وایبش باحاله..
دیگه...دوتا قفلیم home و baepsae 😄 بعد... آهنگ villain dies هم خفنه🗿💔 میدونم همه روشنیدی🗿💔
یه آهنگ امینم هست فکر کنم اسمش I'm not afraind یا not afraidباشه (اونی که میگه I'm not afraid...to take a sit.. everybody... come take my hand...)
امینم:کراششششش
فکر میکنم از اینا فقط هوم رو شنیدم؛تازه اگه منظورت هوم بنگتنه😂
مرسییی حتما سرچ میزنم
💜
بعد قرنی نت اومدددددد🥲💜
༎ຶخوشامدی