بلونا: شروع کردم به راه رفتن که تیزی لب گلوم حس کردم ♤اینجا چه غ.ل.ط.ی میکنی؟ ♡ولم کن ایزانا ♤پرنسس خانم ! فکر کردی همینجوری هست هر کاری میخوای بکنی منم بگم خداحافظ دست رو گرفتم و پیچوندم و خودم از دستش آزاد کردم. ♡اسکل ! اگه کار مهمی نبود که عمرا میومدم پیش تو ! خواهرت داره م.ی.م.ی.ر.ه و به تو نیاز داره !♤چی داری زر میزنی ؟ ♡ اولا ادبت رو حفظ کن ! دوما خودت بیا بهت همه رو توضیح میدم. ♤باشه فقط چطوری بیام؟ ♡ میتونی خودت بیای دیگه ! از پنجره خارج شدم. حس سبکی رو دوباره حس کردم. تو هوا برای خودم چرخ زدم و ماریبل به سمت برج برگشتیم. ♡ماریبل احساس بدی دارم ! ⊙چی شده ؟ ♡ اگه افتادم منو بگیر ! بدنم داشت مور مور می شد و یک درد عجیبی کل بدنم رو گرفت . میخواستم با کله بیفتم که ماریبل منو گرفت . ⊙ فکر کنم داری بال در میاری ! ♡چی ؟ من دیگه چرا ؟همون موقع کمرم شروع کرد از هم پاشیدن . ماریبل منو رها کرد . داشتم سقوط میکردم ⊙بال بزن ! یک سنگینی عجیبی روی کمرم بود . ♡چ..چطوری؟ ⊙ خودت رو را رها کن ! فکن فقط اون بال هایی ! و صدایی گفت : بلونا میدونم داری درد میکشی ولی اگه جادوت رو الان با بالت تقسیم نکنی فلج میشی ! ♡آل...آلیسا ! ☆ تلاشت رو بکن ! بال هام رو رها کردم و چشمام رو بستم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
خب دوزتان وی میرود بشینه از اول من دختر خودم شدم رو بخونه تااااا برسه ب این پارت🗿💔
خبر خوب و درجه یک: من میخواهم هر ماه فقط یک پارت بدم یعنی منتظر پارت ۲۵ باشید 😘
هوووو باورم نمیشههههه وای بهترین خبری بود ک تو این اوعضا شنیدم وایییییی خیلی خوبههههه😭💙
خب دوزتان اصن من ادامه داستانو میدم🗿💔
با رزالی و هرمیون
خب رزالی ژون شروع کن🗿💔
خب ادامشو میگویم🗿💔
همه موفق شدن چن نفرم مر***دن(بخاطر ک**رم ریزیایه مهسا🗿💔) پایان🗿💔
هرمیون ژون بفرما ادامشو بگو🗿💔
دوزتان ما منتظر مهساییم هنو ب ماه دی هم نرسیدیم ک تا فروردین منتظر بمونیم اونوقت هم اول مهر: 🗿💔
دلم براتون یک ذره شده
مهساااا ججیییخخخخخ
پشماممم
کی برمیگردی؟
داداش هنوز دی ماهم نی این فروردین میاد چ کنیم🗿
فروردین
مهساااا خابم میادددد
دلم برات تنگیدهههه
عحررر مهساااا ژونمممم بیااااا
خب دوزتان من میرم از اول بشینم داستانارو بخونم🗿💔
خب دوزتان بیایید از قوه تخیلمان استفاده کنیم و ادامه داستانو بسازیم🗿💔
مهسا میخوام روز اول مدرسمو که امروز بودو برات تعریف کنم🗿🚬 امروز رفتیم مدرسه بعدش مدرسمون بازسازی شده بود بعد همه جا خاکی بود... اره پر خاک شدم🗿💔