عطـر پاییـز(داستان)

ببخشید اگه خوب نبود😓

پاییز شد!بوی عطر عشقمون دوباره داره میپیچه‌ دلم تنگ شده برات،امیدوارم هر جا که هستی خوشحال و بدون دردسر زندگی کنی. ماریا این نامه رو برای تو می‌نویسم که امیدوارم بخونیش،الان آخرین روز های زندگیمه می‌خوام بدونی هر کاری رو برای اینکه منو ببخشی میکنم.البته اگه بتونم می‌خوام بدونی که عاشق تو ام و هیچوقت نتونستم بهت بگم،اگه الان داری اینو میخونی در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ بیای به نوک برج ایفل.شاید نتونستم ازت معذرت خواهی کنم.برای آخرین روز زندگیم می‌خوام برای یه لحظه که شده اون لبخند زیبا'ت رو ببینم.اگه هم نیای درکت میکنم.خدانگهـدار

آلبرت این قشنگترین نامه ای بود که توی عمرم خوندم،اما نمیتونم نمیتونم تورو ببخشم اما نمیتونم عشقم رو به تو انکار کنم من با تمام وجودم عاشقت بودم و میخواستم شادی'ت رو ببینم،اما کاری که کردی ما بخشودنی بود. نمیتونم قول بدم که الان دیگه عاشقت نیستم اما میدونم تو بودی که قلب منو شیکوندی با این حال آرزو دارم حالت زودتر خوب بشه و همیشه خوشحال و سالم زندگی کنی.

‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌