من واقعا شرمندم....ببخشید که انقدر دیر شد🥺🤍
اریکا سریع به اتاقش میره و پنجره و پشت سرش میبنده. اون کی بود؟ اونجا چیکار میکرد؟ و مهم تر از همه: چرا اریکا احساس میکرد موجود تو غار منتظر اریکا بود؟! اریکا خودش رو روی تخت میندازه و بعد بالش رو میندازه رو سرش. فقط همینو کم داشت. یه موجود که تعقیبش میکرد. از اتاقش بیرون میره و روی پشت بوم قلعه وایمیسته. باد موهاش رو نوازش میکرد و پیراهن مشکی اش در هوا تکون میخورد. ژاگتش رو دور خودش میپیچه و به طلوع خورشید نگاه میکنه. خورشید اروم طلوع میکنه. روز جدیدی اغاز میشه و صدای جریان زندگی دوباره از قلعه ی وینگر بلند میشه. اریکا سریع به قلعه برمیگرده و از پله ها به طبقه ی پایین میره.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
اولین لایک و کامنت ها رو هم بهت دادم
واااااااو
قضیه خیلی عجیب شد
میدونم الان فصل مدارسه ولی بیصبرانه منتظر پارت بعدم
میخوام بدونم تام چیو داره مخفی میکنه
ممنوووون❤👑
مرسییییی🫂✨
خوشحالم خوشت اومده 🥺🍓
پارت بعدی تقریبا امدس...یه ویرایش بشه اوکیه😉💖
باشه پس منتظرم
مرسییی❤️❤️
راستی من هنو تبلیغت می کنم
واقعا؟؟؟ واییییییی ممنونم ازت🥺🥺💖💖
اره
خواهش
ای داد بی داد جای حساس تموم شد
😂😂😂
میدونم چه حس بدیه شرمنده😂😂😂
بالاخره منم پسر عمم امروز رفت ولی متاسفتنه محدودیت تست خوردم دیگه خیلی نمونده میزارم
عهههه راحت شدی پس😂
لطفااا هرچقدر زودتر میتونی پارت بعدی رو بذار همین که محدودیت تست تموم شد🌚🌸
باشه ولی متاسفانه من امروز کلاس دارم شب یا فردا حتما می زارم
ایول🌚🌸