14 اسلاید صحیح/غلط توسط: کارول انتشار: 2 سال پیش 48 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بالاخرهههه
یکشنبست و تعطیله.(آخر هفته خا۰رجیا میشه یکشنبه🤝)بچه ها از اول هفته قبل برنامه ریخته بودن آخر هفته رو بترک۰ونن!ولی الان کیا بی جون رو زمین ولو سرشون توی گوشیه؟سه حدس،همشون هم میشه بیت لندی ها🤝البته میبل رو کمر کارول نشسته و سرش تو گوشیه کارولم کاریش نداره!. +بووووم.(شایدم تق)آیشا در رو با لگد باز کرد اومد تو و دخترا فقط آرون سرشون و آوردن بالا یه نگاهی کردن. آیشا دستشو میزد رو برگه توی دستش:یعنی چی؟؟؟این همه پول برای سقف و در و دیوا؟؟ما مشتری های داعمتون هستیما!. فلور صداشو صاف کرد:نه این این بنایی دیگست،قبلیه از بس ازشون کار خواستیم به کارای دیگشون نمیرسیدن دیگه نیومدن. میبل:نمیفهمم پولشونو میگرفتن دیگه😑. مورگانا:از بس معمولا روزای تعطیل زنگ میزدیم هر روزمون مثل امروز آروم نیست🤝. آرها:هیخ یاد روزای آروممون به خیر،البته همش قبل آشناییمون بود🤝
کارول:درشت!... میبل رو از رو گمرش پرت کرد پایین. الینا:کش۰تی بچروووو. کارول:مهم نیس،میگفتم،کاملا درشته!!،روزمون پر از بیکاریه،نریم یه دور توی شهر بزنیم؟؟. سوگند:بچه تو بعد نصفه شب خدندن کتابای آر ال استاین نمیخوای یکم بتم۰.رگی؟😐. کارول:اولا خودت دادیشون دستم دوما توی ۲ ساعت تمومشون کردم🤝🤝. سوگند:خدایی؟😐هر ۵ تاشونو؟؟😐. کارول با افتخار:بلی!!. کارول:به هر حال،بریم؟. الینا:خب... بعدش. کارول:خوابم میاد._.. کاترین:خودت اصرار میکردی بیایم😐😐. کارول:خب حرف چند ثانیه ای بود. میبل:و بز خلاف ما بقیه میدونستن زیاد از این حرفا میزنی😐💢. تبی با مشت زد تو بازوی کارول:بیجول>:|. کارول:آخخ،ناناحت شدم. کلر:نشو🤝. کارول::"/. کاترین:تو که میدونستی چرا اومدی؟._.. آوا:برای هله هوله خریدن🗿🤝. روز قشنگی بود،هیولاها و آدما کنار هم زندگی میکردن،بچه کوچولوهای انسان و هیولا باهم بازی میکردن و از کنار بچه ها دویدن رفتن. یه دختر انسان نوجوون با یه هیولا سلفی میگرفت،کلا دوتاگونه خوش بودن دیه. و این وسط یه چوب پرت شد سمت کارول!البته کارول جاخالی داد و خورد به تبی. تبی:آخخخ!. آوا:عه..زنده ای؟•_•. تبی:عین کارتونا ستاره دور سرم میچرخه... ولر دور و بر رو نگاه کرد که ببینه کی چوب رو انداخت که فریسک رو دید که با قیافه نگران داره میاد سمتشون. فریسک:دخترا!خیلی ببخشید چوبم از دستم در رفت.. کارول:بال در آورد پرواز کرد؟🤝. فریسک:نه خب•-•میخواستم بزنمش به آزریل ولی اونم جاخالی داد=-=. آزریل در حالی که شاخشو ماساژ میداد اومد:آخرش نگفت چرا:-:. کاترین:کا*فررر ببعی به این مظلومی. فریسک:با صندل جوراب میپوشه!!. دخترا:هییییین!. آوا:شی*طان!!. کارول:خب شما چیکار میکردید؟. فریسک:از خدنه ی سنس اینا برمیگشتیم. کارول و کلر یه نگاه منح۰ر.ف به هم کردن.(:-:) کاترین:زه۰ر😐💢. کارول و کلر:چیکارمون داریییی. فریسکم نفهمید کلا🤝. فریسک:ام..اگه کار خاصی ندارید•-•.. میبل:ما کی کار خاصی داشتیم؟:"/🤝. فریسک:پس چه طوره بیاید خو۰نه ی ما؟یعنی از طرف بابا آزگور🤝.(آزگور و توریل هنوز قهرن:-:و توی خونه های جدان)بابا آزگورم دلش براتون تنگ شده. حرکت کردن.
(یا خدا اسلاید قبل کجا بودم؟ ._.)بچه ها داشتن میرفتن سمت خونه ی آزگور.میبل:*آروم*خواعر. کارول همبنطور که راه میرفت سرشو به سمتش کج کرد که بشنوه چی میگه چون معلومه میخواد در گوشی حرف بزنه. کارول:هوم؟. میبل:یعنی دیگه آزگور و توریل دیگه... کارول:آره فک کنم. میبل:پس توریلو با سنس ش۰یپ کنم؟:>. کارول با مشت زد تو بازوی میبل:بیجول چته؟. کارول:عش۰خ آینده سنس جلومون داره راه میره ها. فریسک برگشت نگاه کرد ببینه چی میگن. کارول:ام داشتیم میگفتیم آزگور و توریل ش۰یپ خوبین*سعی برای نخندیدن*. فریسک:اوهوم•-•. میبل با آرنج زد تو شکم کارول. کارول:اوخ_ ولی بزرگی کرد تلافی نکرد🤝🤝.(شادی:نه باباااااا بزرگواررررررر)+++++++++آزگور:ببینم جدی میگی؟. آنداین:کاملا،این اتفاقات اصلا عادی نیستن. بچه ها از شدت فضولی قایم شدن. آنداین:ممکنه باعث شه انسانا اعتمادشون رو نسبت به هیولاها از دست بدن،و این سنس بیج۰لفم حتما نقش بزرگی توی این موضوع داره!>:/. آزگور دستاشو به معنی آروم باش آورد بالا:هی،سنس بچه های خوبیه،فقط...زیادی بیخیاله و یکم کارای عجیب غریب زیاد میکنه. آنداین:ببینم چیزی درمورد مقامی که جدیدا توی ت۰وییتر کسب کرده نشنیدید؟>:""/. آزگور:جوونا از این نظرسنجیا زیاد میزارن دیه•-•...ولی موندم چه طور یه اسکلت..ولی چه ربطی داره؟😐(اگه خواستید بدونید چی شده بیاید پیوی و توی واقعیت هم توی ت۰ویی۰تر این مقام رو کسب کرده🤝) آنداین:ام!!هیچی؟.. آزگور:•-•. آنداین گذاشت شونه هاش بیوفتن:میدونم،دارم عصبی برخورد میکنم و یکم.. آوا:چ۰رت؟. آنداین:آره چ۰رت میگم...هی کی بود؟؟😐. آزگور:شاید ندای درونت بود•-•. آنداین:میگفتم،این هیولاهای دردسر ساز غیب شونده عجیبن..اینقدرم زیاد شدن مثل اینکه..یه گروه باشن. صاف وایساد:و هر گروهی یه سردسته داره و...دو دستی به سنس بخبخت که با تاجی که به خاطر برنده شدن تو اون مسابقه بکلش بود خواب بود اشاره کرد:این ****خیلی رومخمه!!.
آزگور:یعنی میخوای دستگیرش کنی؟. آنداین:نه خب اون هنوز دوستمه😐. نیزشو آورد بالا:ولی یکم ک۰تک کاری بین دوتا از قوی ترین کاراکترای بازی... فریسک یهویی از پشت دیوار اومد بیرون!.فریسک:هی ول کن بچه مردمو!. بهشون نگاه کردن. آزگور:داشتید نگاه میکردید؟. کارول با صدای آروم گفت:ببخشید.آزگور نفسشو داد بیرون و لبخند زد:عیب نداره^-^واستون چایی میارم^-^.+++++++مورگانا:پس..توی این شهر یه خبریه ها؟. کارول:اوهوم،و میدونید ممکنه به ما ربطش بدن؟. بقیه سوالی نگاه کردن. کارول:ام چیزه•-•. سانست:چرا؟ما که بچه های مظلوم و بی دردسری هستیم🗿. بقیه:کاملا کاملا🗿🤝. کارول:میگفتم ._.،آنداین شوخی میکرد تقریبا..ولی ما به خاطر قضیه کارولین معروف شدیم،و البته سابقه ی درخشانی بعد از آشناییمون با هم پیدا کردیم. بچه ها به هم نگاه میکردن و با خودشون فکر میکردن. کارول:ولی چون پا۰رتی با۰زی داریم مهم نیس!. همه:آرههههه!. و پریدن روی مبل. کارول لبخند زده بود ولی دوباره قیافش خنثی شد و رفت توزفکر..سوگندم کاملا با ملاحظه نیشکونش گرفت. کارول:😐؟؟؟؟. سوگند:ابز تفکراتت رو با موفقیت بپ۰کوندم؟😐. کارول:حتی ج۰رش دادی😐 سوگند:و؟😐. کارول:خب...فقط به خاطر اون اتفاقا..فک کنم عذاب وجدان دارم... سوگند:ول کن دیه باو😐. کارول:باش._.. آیشا نگاهشو از این خن۰گولا گرفت و صفحه گوشیشو باز کرد و ذوقش دراومد:عه بچه ها اینو،نظرتون درمورد پارک وحشت چیست؟؟.
کارول و میبل همو بغل و با حالت مثلا وحشت زده گفتن:هیییییییییییین!!!. مورگانا:یا خدا چتونه؟؟!😐. کارول:شما آر ال استاینو نمیخونید؟؟!. آوا:نمیخوندیمم کم ازش واسمون نگفتید. میبل:توی مجموعه ترس و لرز صحبت های زیادی از پارک وحست بود... کارول:حمله ی قویترین دشمنای قدیمی بچه ها!... باران:عزیزان اینا فقط اسماشون یکیه چون تابلو ترین اسم برای یه پارک ترسناکه😐🤝. حدیث:و یه نکته ی ریز که دشمنای اون بخبختا هیولا بودن و ما الان مثلا با هیولاها توی صلحیم ها😐. کاردل و میبل یه نگاه به هم کردن:منطقیه. و همو ول کردن. آیشا:پس بلیم؟؟. بقیه:بلییییم. از زبون کارول. پارک فضای باحالی داشت،بیشتر چیز میزا بنفش و سبز بودن،حتی تیرکای تابلوشون که کلی آدامش روش چسبیده هم مثل بستنی پیچ پیچیه سبز و بنفش بود🤝. یکی از کارکنای پارک که به خودشون میگن وحشت و اسم هارور بخبختو دزدیدن پرید جلومون😐🤝. +سلام خانم کوچولوها!بدون بزرکتر اومدید؟؟کار اشتباهی کردید!!چون کسی نیست که وقتی بترسید برید بغلش!!هاهاهاها!!!. قهقه رومخی داره😐💔💔
آرها:باشه خیلی باحالی حالا برو اونور بزار رد شیم. +نه خدایی بچه های زیر ۱۳ سال بدون بزرگتر بالای ۲۰ سال نمیتونن بیان. سوگتد:ولی من مثلا بزرگم!!. +بهت نمیاد پس حساب نیستی😐🤝. سوگند آروم:باید از خشونت استفاده کنیم؟... من:نه فعلا پلیز😐💔. وحشت بخبخت با نگاه سنگین بد گایز روبرو شد.(راستی آخر تست یه چیزی درمورد سنسا و داستان میخوام بپرسم🤝) +عه اینا با شمان؟•-•خب من دیگه مزاحم نمیشم پس•-•... و در رفت•-•. سوگند:نایتییی و پرید بکل نایتمر ولی یکم بعد جدا شد:اهم•-•اینجا چیکار دارید؟. نایتمر:هیچی ماموریت داشتیم،پیشنهاد میکنم پست اتاق آینده هارو نگاه نکنید یه سری چیز میز ریخته رو زمین•-•.
کیلر:خوش شانشید که ما ایتجا بودیم و با پا درمیونی ما میتونید برید تو🤝🤝🤝. به سمت آرها خم شد و چشماشو ریز کرد:"بچه". آرها:چرا من نباید تورو بک۰شم؟. من:هیم اینقدر مس۰خره بازیاتون رو دیدیم یادم رفته بود بزرگسالید ._.. داست:از لحاظ عقلی که بعضیا... و به کروس و ارور که سر اوجول جن۰گ داشتن نگاه میکرد. کلر:هیخ منم دریمکمو موخوامT-T. دریم داشت میدویید سمتشون:نایتمر!!. نایتمر:ش۰ت اومد ._.،خب ما رفتیم. سریع رفتن تو پورتال. دریم:عرررر💢. ولی آروم میشه و لپاش یکم باد میکنه و قلمز میشن:سلام•-•. سواپ:هوف._. . و اینک و دریم رو کشوند تو پورتال. تبی:سداپ بخبخت فک میکردم دریم باید از اون دوتای دیگه پرستاری کنه ولی😐... آیشا:بیخیال،اول کجا بریم؟. /راوی/آرها:ترن هوایی!نه اتاق آینه!!واییی خیلی هیجان زدم. کلر:از چیزای کمتر ترسناک شروع کنیم...مثلا بادکنک بخریم؟.بقیه:هیم...میبل:کیا با اتاق آینه موافقن؟؟. بعضیا دستشونو آوردن بالا. واترین:ولی شنیدید شوعر آینده سوگند چی گفت که،تازه خیلی ترسناکه پس همون بادکنک🤝🤝🤝.
سوگند:بیخیال باو. کاترین:آینه ها ترسناکن!!. کارول:موافقم🤝. میبل:توهم؟:"/. کارول:آره!. کاترین نفس آسوده کشید که یکی باهاش موافقه. کارول چشماش برق زد:پس بریم قطار وحشت!!>:]. کاترین:؟؟😐همزاااد. کارول:چیه؟؟😐. الینا:کم مخالفت کنید اگه همه با هم باشیم پول بلیط کمتر میگیرن!آوا:خساست؟😐. الینا:معلومه که نه!. ویپر:پس بریم دیگه.
از زبون کارول. صدای جیغ کسایی که هنوز توی قطار بودن رو میشد شنید😐💔توی صفی که وایساده بودیم تقریبا خلوت بود و توی این سری همع میتونستیم سوار شیم. آرنی:میگم سرعت قطار زیاده آره؟:"/. آرها:جیغ ها جواب گوت نیستن؟🤝. آرنی:😐... آوا:هیولاها هم دارن سدار میشن؟. ویپر:با اینکه فکر میکردم واسشون ت۰وهین آمیز باشه ولی آره🤝. کاترین:کلرک تو نمیترسی؟؟:----:. من:نه من شجاعم=^=. یهو حالت چهرم عوض شد و چند ثانیه مکث کردم و غیر ارادی به پشت سرم نگاه کردم،دور تر از من چندتا آدم و هیولا وایساده بودن ولی اگه توی صف مان چرا اینقدر دور وایسادن؟. میبل یهو گفت:اوخیییی گوگولیااااا. به جایی که نکاه میکرد نگا کردم. عررررر چشمام یهوی برق زددد:آخیییی لبخندشونوووو. موجودات ودچولو هشت ما شکل صورتی بودن که جنسشون انگار مثل اسلایم بود و یه لبخند ناز میزدن*-*. خودمو جمع کردم و روی میبل رو دادم جلو:اهم به مردم نگو کیوت
میبل:بیخیال خودتم میبینی کیوتن. ویپر:شماها بیاید دیگهههه نوبت ماست. سوار شدیم،هشت پاهای کیوت تقریبا ۱۵ تا بودن و هر دوتاشون پیش دوتا نفر دیگه توی واگون ها مینشستن،اینور و اونور من و کلر هم نشستن. میله ی روبروم رو محکم گرفتم. کلر:موندم وقتی حرکت کنیم این کوچولوها پرت نمی... قطار حرکت کرد،توی حرکت اول سرعتش زیاد نیست. یه آهنگ با ریتم دارک ودآروم پخش شد،همه جا هم تاریکه و چیز زیادی نمیشه دید به جز برچسبای سبز نورانی روی قطار و کنارای ریل. یهو سرعت زیاد شد!:ووییی. میله هارو محکم تر گرفتم. از پشت سرم صدای خنده میومد و اگه خدا بخواد ج۰ن نیست .__.. نگاه کردم ببینم هشت پا کوچولو ها پرت نشده باشن...نشدن،انکار به صندلی چسبیده باشن،ولی..
دیگه خیلی کیوت نیستن!یه جورایی ترسناک شدن،رنگشون سبز براق شده و چشماشون...سیاه و عجیبه... نفسم تو سینه حبس شد:.... . یا قداااا چی شددددد. یهو یه نور خورد به چشمم و سریع دوباره نگاهمو دادم به هشت ما توچولوها،دوباره عادی شدن...حتی میخندن!،من توهم زدم؟؟. من:کلر توهم دیدی؟؟. کلر:چیو؟. من:هیچی._. ... +هی!!!
سرعت بیشتر شد و صدای جیغا اومد بالا!!!. من:اعععععع. سرعت بیشتر شد!!..بیشتر!!!!....بیشتر!!!محکم تر میله هارو گرفتم!. من:نهههه ابنطدری مردم ضایستتتتتت. تبی:******!. من:فوش بدی بود😐. یهو دسته صندلی رو ول کردم و توی هوا معلق شدم...داریم میریم توی تاریکی...چرا به این زودی ملدیییممممم
خب برا فعلا داستان تموم😐🤝و چیزی که میخواستم بگم،به نظرتدن نقش سنسا(بدگایز و استار سنس) رو پررنگ کنم و یکم بیشتر ش۰یپی باشه داستان؟یا در حد پارازیت؟آخه چون ما بچه ایم هنوز شی۰پ کردنمون با اینا و._.... خودتون فهمیدید._.و هق ببینید داست چه کیوته با لبخند☝️.فعلا باییییی
گفتم بای اومدی اینجا چیکار؟😐
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
ما بدگایز موخوااییییییییییییییمممممم
نه،تو دلت کیلر موخواد فقط:>>>
-_- اصلا این وضع از کجا شروع شد؟
یادم نمیاد والا._. فک کنم یکی از بیکاری گفت کیلر مونده تا با آرهاش۰یپش کنیم به همم میان.__.
🤦🏻
ولی شوعر به این خوبی داریم میدیم بت.___.🤝🤝با هم میلید آدم میتوشید🤝... شایدم برونگرات کلد._.🤝🤝
اول همه تورو می.ک.ش.ی.مಠ︵ಠ
گلبم را نکشون🤝._.
من دارم برای اینکه تو طعم عشخ را حس کنی تلاش میکنم🤝🤝
من نمیخوام حس کنم😐
مگه دل بخوایه؟؟>:///💢...یعنی آرها جان مطمئن باش میخوای🤝🤝
شینهههههه
اصن فقط یکم باهاش وقت بگذرون ببین چقدر به هم میاید...وگرنه دوتاتونو میندازیم تو کمد.________.
ماجرا از این شروع شد شما باهم فایت کردین منم نشستم شیپتون کردم
عهههه درشته یادم اومد.__.
راست میگه🤦🏻
آزگور:جوونا از این نظرسنجیا زیاد میزارن دیه•-•...ولی موندم چه طور یه اسکلت..ولی چه ربطی داره؟😐
من بهت توضیح داده بودم چطوری 😐
بهله بهله._.ولی برا آزگور نباید توضیح داد._.
میدانی چی از نان شب واجب تر است؟
پارت بعدی•-•
ایشالا ایشالا🤝🤝
صحیح._.
صحیح._.
حالا نتمون قطعه خیلی ضعیفه ایشالا یه روزی._.🤝
پارک فضای باحالی داشت،بیشتر چیز میزا بنفش و سبز بودن،حتی تیرکای تابلوشون که کلی آدامش روش چسبیده هم مثل بستنی پیچ پیچیه سبز و بنفش بود
میدونی حالا که فک میکنم یاد جوکر افتادم👨🦯
کلا بنفش و سبز ست تلسناک حساب میشن🤝
وای درسته تازه به فکر قودمم رسید😐😂
ولی*
اوهوم🤝
حوصلم چوخیده یکم دیگه هم باید بخوابم
میای خوشحال یکم ز.ر بزنیم؟؟؟
بچه". آرها:چرا من نباید تورو بک۰شم؟.
زیرا باید باهاش مزدوج بشی😐🤝
آره وگرنه سینگل میمونی😐🤝
برای سوالت خودت نظرمو میدونی._.
و اینکه تو باعث لبخند داست شدی._.
بهله میدونم فک کنم ._.
هیخ ایشالا:"] یعنی چیزه حتما بهش گاز خنده دادم! ._.
گاز خنده باعث قهقهه میشه._.
لبخند چیزیه که از شدت خوشحالی روی صورت پدیدار میشه:-: قبول کن:-:
هیخ*_*
زیبااااااا
تشکررر
عالیییییی
کاش من تو واقعیتم میرفتم اتاق وح.شت :-:
تاحالا نرفتم :-:
مرسیییی
:-:
کاترین:آینه ها ترسناکن!!. کارول:موافقم🤝
منم هستم :-:
:-:
من عا.شق اتاق وحشتم
ولی
از اتاق اینه
ینی اتاقایی که
توشون پر از اینس در حدی که خودتو توش گم میکنی
فوبیا دارممممم
منم:-:
باحاله😂
بعد فکر کن پشتتم یه انعکاس دیگه ببینی دو دیقه بعد کل اینه ها بشه انعکاس اون
توهم نتونی پیداش کنی
یا اینقدر انعکاس اینور اونور باشه راه خروجو نتونی پیدا کنی🤝🤝🤝این چیزا زیاد پیش میاد انگار🤝🤝🤝
راستشو بخواید من یه بار تو تابستون اردو مدرسه بردنمون یه جایی(اسمشو یادم نی)توش یه اتاقی بود پر از اینه من بدبختم نمیدونستم راه خروج کدوم وریه اینه هارو نگاه میکردم جیغ میزدم، بعدش که رفتم بیرون حالا هی یکی از دوستام برمیداشت دوباره میکردم اونتو هی منم در میرفتم باز اون دوباره میبردم اونجا
عررر مظلوم😐😹چه اردوی زیبایی بود😹کسی نبود نجاتت بده؟😹
یه دوست دیگمم بود ولی اصن حال و حوصله نداشت اصن حواسش به ما نبود TwT
مظلومTwT سواپ بیاد خیلی قهرمانانه نجاتت بده -w-/جواب بنده به هرکی که هرچی میگه/
خدایی یه حقیقتیو من الان فهمیدم باید بگم
من واقعا رو سواپ خیلییییی بدجور کراش زدم
ولی نمیتونم خودم تو داستانا و کلا طوری نشونش بدم احساس میکنم بقیه بهتر میتونن
اگر بفهمی منظورمو البته چون حس میکنم درست نتونستم بگم :|
خب اول باید درمورد رابطه شی۰یپتون بدونیم مثلا کیلر و آرها از نوع دعوا کن بسیارن🤝یه نوع بسازیم واستون؟🤝
*برداشتن قلم دفتر*و دلیل کراش زدنت رو سواپ بزرگوار چیه؟یعنی مثلا چی توش دیدی؟🤝
والا نمیدونم از روی اخلاقامون خودتون ببینید چه نوعی میخوره بهمون من ک نمد-
در یک کلمه میتونم جواب این یکی سوالتو بدم
کیوتههههههه :-----:
والا نمیدونم از روی اخلاقامون خودتون ببینید چه نوعی میخوره بهمون من ک نمد-
عاها!•-•*به اتاق فرمان*آبی از این گرم نمیشه خودتون یه کاریش کنید
در یک کلمه میتونم جواب این یکی سوالتو بدم
کیوتههههههه :-----:
عه توهم کیوت دوستی._.جالبه._.