نفرین شده p7💣

هعی....

نفرین شده💣 پارت هفت🎭 و بهم یک نشون داد و گفت: هر وقت رسیدی به مرحله چهار بیا جای که نشونه نشان میده پرسیدم: شما کی هستید..... اینجا چه خبره؟! پشت اش را کرد بهم و گفت: تو یک شیطانی یا یک بره گم شده عه خدا؟! گفتم: هن؟! دستش را گذاشت رو شونه ام و گفت: هیچی..... متوجه میشی بعدا!! در مرحله چهار بیا دنبال نشونه تا همه چیزو بفهمی..... الان هم میفرستم پیش ادرین دستش را گذاشت زمین تا خواستم چیزی بگم افتادم زمین دیدم نینو داره (خودتون میدونید دیه) «برگشت به زمان حال» رسیدم و در زدم در خود به خود باز شد و با یک نور و گفتند: خوش امدی خانم! با تعجب وارد شدم خونه عجیبی بود یکی از پله ها امد پایین باورم نمیشد اون اون....... ☆از زبان ادرین☆ داشتیم همینجوری میرفتیم دلم شور میزد یعنی مرینت کجا رفته چرا رفته که لایلا هولم داد از سخره گرفتم و گفتم: تو هم یکی از اون ها هستی؟! خندید و گفت: نه با پاش یکی از دست هامو پرت کرد اونور گفتم: لایلا.... اینکارو نکن!! پاشو گذاشت رو دستم که اخی گفتم و گفت:.....

گفت: شرط داره...... با شیطان معامله کن:) گفتم: چرا خوز و بلات میگی؟! (نمیدونم درست نوشتم یا نه😐😂) گفت: امادی صداش کنم؟! گفتم: کیو؟! گفت: شیطان رو تا خواستم چیزی بگم افتادم انگار یک گودال قورت ام داد و لایلا داد زد: موفق باشیی! ☆از زبان مرینت☆ اون...... مادرم بود......! دو قدم رفتم عجب لباس قرمز پوشده و تاج قرمز رو سرش بود یک چوب عجیب دستش بود...! و گفت: خوش امدی به خونه اصلیت پرنسس مرینت.....! که یک نور گفت: یا بهتره بگیم دختر شیطان یک نور دیگه گفت: خوبید بانو؟! من مات مونده یودم که مادرم گفت: من به املی گفتم تو پیروز میشی امد جلو و کفت: اکع ادرین نتونه گناه هاشو بشوره طبق توافق باید با ما با شیطان معالمه کنه..... و..... شیطان بر فرشته پیروز میشه اب دهنم رو قورت دادم رفتم عقب تر و گفتم: از کجا معلوم تو.... تو.... واقعی باشی که از ترس افتادم زمین گفت: میخوای همه ای داستان را بشنوی!؟ سرم را با ترس بع نشانه اره تکون دادم که یک صندلی پدید شد و شروع کرد به تعریف ماجرا و گفت:

برو اسلاید بعد فرزندم😐😂

برای پارت بعد ۳ لایک و ۲ کامنت 💕😊