6 اسلاید صحیح/غلط توسط: تاکی☆ انتشار: 2 سال پیش 688 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام عشقای من چطورین ؟ آقا من چرا حس میکنم لحن طنز صحبت کردنم و از دست دادمممم خدا کنه اینجور نباشه من رو خودم کراش بودممممم
....بعد از فرستادن جیمین به سمت خونه ی یونگی سریع موبایل اش را بیرون آورد و به پسر مجازی موردعلاقه اش پیام داد...
......
.....با اکراه از صفحه چت بیرون اومد وموبایل رو روی مبل رها کرد و به سمت در قدم برداشت از چشمی در نگاهی به بیرون انداخت توی ذهنش گفت این همون دوست هاری نیست؟..سری تکون داد و در را باز کرد جیمین با لبخند کج و کوله ای روی لب اش و دست هایی در هم قفل شده و استرس سلامی زیر لب گفت یونگی به چهار چوب در تکیه داد و گفت:بله؟..جیین تعظیم ای کرد و گفت:امم.من دوست ..واحد رو به رویی تون..شین هاری هستم...فکر کنم منو هم دیده باشین..یک شب هم اومده بودم در خونتون گفتین هاری نیست ولی بود!!...خب راستش هاری برای شامی که من درست کردم دعوت تون کرده خونش...چشم شو ریز کرد و زیر لب غرید دوست اش زیاری تنبل بود برای غذا درست کردن ...نفس عمیقی کشید و ادامه داد و تند گفت :امشب ساعت ۸ به صرف شام تشریف تون رو بیارید خوشحال میشیم..انیونگ..و بدون شنیدن جواب پا تند کرد و از اونجا فاصله گرفت
.....جیمین با رسیدن به خانه دوست اش تند تند در زد هاری بعد از چند ثانیه در را باز کرد و با لبخند بزرگی گفت:قبول کرد؟..جیمین که تازه یادش آمده بود جواب بله را از مرد نگرفته آهی کشید و به این فکر کرد که اگر به هاری بگوید که جواب بله را از یونگی نگرفته است هاری باز اورا میفرستد به لانه زنبور پس گوشه لب اش را گاز گرفت و گفت:..راستش ..گفت میاد ..اره میاد بیا بریم منتظر ساعت ۸ بشیم.....هاری باشه ای گفت و به سمت راست آمد تا جیمین وارد خانه شود...............هاری به مدت ۲۰ دقیقه با چشم غره به جیمین خیره بود جیمین که خسته شده بود از رفتار دوست اش لب باز کرد تا چیزی بگوید ولی با دندان غروچه هاری دوباره سکوت کرد هاری سکوت را شکست ونگاه اش را به ساعت روی مچ اش داد ساعت ۸:۲۰ دقیقه را نشان میداد با عصبانیت گفت:خونش اون سر شهر نیست که ۲۰ دقیقه دیر کرده دقیقا کجاست ..جیمین سر اش را پایین کرد و مشغول بازی با دست اش شد آروم گفت:نمیدونم شاید داره لباس میپوشه یا شاید نیاد...تیکه دومی حرف را آرام تر از آن ها گفت
.....هاری نگاه عصبیشو به جیمین داد و چشم ریز کرد و گفت: نکنه گفته نمیام و تو به من دروغ گفتی!!...جیمین اب دهن اش را صدا دار قورت داد و لب هایش را به شکل یک خط کرد و گفت:..اون...گفت...نمی....با صدای زنگ خانه سر هردو به سمت در چرخید جیمین نفس آسوده ای کشید و با پوزخند گفت:داشت میومد دیگه که اینقدر اعصبانی میشی..هاری چشم اش را توی حدقه برای جیمین چرخاند و بلند شد به سمت در قدم برداشت جلوی در ایستاد و نگاهی به سر تا پای خود انداخت و رسته ای از موهایش را پشت گوشش داد و با ناز در را باز کرد و اندام یونگی از پشت در نمایان شد یونگی مانند همیشه صورت اش بی حس بود و سعی در زدن لبخند داشت.ولی لبخند اش آنقدر ملیح بود که صورت اش بی حس نشان داده میشد....هاری با لبخند گفت:سلام خوش اومدی بیا داخل....
......تا شام گرم شود هر سه روی کاناپه رو به روز هم نشسته بودند جیمین معذب شده بود زیر لب :برم غذا رو چک کنمی.گفت و از روی کاناپه بلند شد و با قدم های کوتاه ولی تند به سمت اشپزخانه رفت و آن دو را تنها گذاشت هاری با دل خوشی پا رو پایش گذاشت و به کاناپه تکیه داد یونگی لب باز کرد و گفت:چرا منو دعوت کردی؟..تاجایی که میدونم محو ا فقط همسایه هستیم و دلیلی نداره که همش همو ببینیم و باهم حرف بزنیم....هاری نیشخند مرموزی زد و زیر لب گفت:به زودی دیگه همسایه نیستیم...یونگی که متوجه حرف هاری شده بود لب باز کرد تا از هاری بپرسد که با صدای جیمین دوست هاری ساکت شد و هردو بلند شدند و به سمت میز چوبی چهار نفره که گوشه خانه بود قدم برداشتند ....................در سکوت مشغول خوردن شام بودند در حمان حین موبایل جیمین زنگ خورد جیمین عذر خواهی کرد و بلند شد به سمت موبایل اش رفت تماس را وصل کرد ....لبخند هاری مرموز تر شده بود و یونگی را میترساند جیمین دوان به سمت هاری امد و با صورتی نگران گفت مشکلی برایش پسش اومده و باید سریع تر خودش را برساند هاری صورت خود را جمع کرد و با ناراحتی به او گفت اشکالی ندارد و امید وارد آن اتفاق جدی نباشد و جیمین را تا در همراهی کرد قبل از اینکه جیمین از در خارج شود چشمکی برای هاری زد و گفت:توی اعتراف موفق باشی شین هاری...هاری سری تکان داد و در را بست ...
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
76 لایک
چه ادم خوش قلبی هستیییییییی💛✨
فداتتت
عالیی بودشش عررر •-•❤
تاکومی بعدی رو کی میزاری؟
هاری رو بکشی منم مردمااااا
تاکومی لطفا پارت بعد رو بذار🥺💙
ولی دوروز گذشته..
لازم نیست بگم ولی بازم میگم
عالی بودددد و بسی مرموز:)✌️😔😂
گفته بودم کامنت اولم ۱۸ دقیقهاس برسی نشده؟؟
هعی زندگیییی
میشه پیوی زر بزنیم؟؟
تنها شدم تنهای تنها
نهبگی مشکلی ندارم بنده رو مخ تشریف دارم و ناراحت نمیشم
عالی بود💜🌸
قربونت