Heart hacker♡p7

این‌یو:دویونگو دیدم با پسری که خودش می‌گفت دکترشه..از دیدن اون صحنه که همدیگرو بغل کردن و ب‌و.سیدن حالم گرفته شد. (نکته:این‌یو همون پسریه که نقش دوست‌پ.سر دویونگو بازی میکنه) از زبون دویونگ: –چی؟ فیلمنامه‌نویس:قبلاً درموردش صحبت کردیم. راست میگه به کل یادم رفته بود..ولی من اونموقع نامجونو نداشتم😥.. –میشه این بخشو حذف کنیم یا لااقل من بازی نکنم.. –نمیشه دویونگ یه دقیقه‌اس چیزی نمیشه بدو برو که امروز خیلی سرمون شلوغه..

هرکاری کردم نتونستم قانعشون کنم یا صحنرو عوض کنن یا یکی دیگه جام بازی کنه.. خدا خدا میکردم نامجون هیچی از این فیلم نبینه.. دلشوره عجیبی داشتم.قرار بود توی آخرین صحنه ما همدیگرو ب.ب.وسیم. منو این‌یو😥.. اون بوسه تلخو هرچه زودتر تموم کردم.. ولی این‌یو ول کن معامله نبود.آرنجمو گرفته بود و بیشتر سمت خودش میکشید. کارگردان:کات!عالی بود. سریع خودمو بیرون کشیدم و رفتم پیش بقیه دوستام.

گذری چندساعته: –چرا انقدر پَکَری؟ یکم با بستی بازی کردم:هیچی فقط خستم😞. –ولی شبیه آدمای خسته نیستی شبیه آدمای ناراحت و عصبی😂. نامجون دستشو باز کرد و محکم بغلم کرد. –میدونی فیلم دریاچه آبی خیلی فیلم نفرت‌انگیزی بود ولی اینکه با دوستام بازی کردم حس خوبی داشت از اینکه ازشون جدا شدن ناراحتم. –آخی عزیزم..😂⁦❤️⁩ –امروز چطور بود؟یعنی چیکار کردی. –امروز یه مرخصی کوچولو گرفتم.. –مرخصی؟برای چی؟ –میفهمی..

بهش تکیه دادم.بوی عطر تلخ عطرش آرومم میکرد.مثل رنگ مشکی و آبی تیره بود که میدرخشید..✨🖤💙