نفرین شدهp²💣

نفرین شده💣 پارت دو🎭 داد زدم: خفهههه شوووو...... من عاشق یکی دیگه ام ....... باز هزار بدبختی تونستم دلشو به دست بیارم..... پاشد با یک لبخند شیطانی و عجیب خداحافظی کرد! پتو کشیدم رو خودم که پلک گفت: این دختر عه لایلا..... یه حس عجیب جدیدا چرا بهم میده؟! گفتم: اون به کی حس خوب میده اخه؟! رفتم زیر پتو که صدای قهقه ترسناک امد از حموم راستش ترسیدم رفتم دیدم زمین پر خونه!!! یک قران رو زمینه! (میدونم مسلمون نیستند ولی... 😂) گفتم بهتره که لیدی نشون بدم رفتم رو برج که لیدی امد ماجرا حموم را گفتم براش گفت: ممکنه خطرناک باشه من برم درباره اش تحقیق کنم و رفت منم رفتم خونه پریدم رو تخت و تغییر شکل دادم ... داشتم قرانو باز میکردم یهو مامانو دیدم گفت: ادریننن بازش نکن پسرم!! فکر کردم توهمه مامان من مرده! قرانو باز کردم یک ایه اش با خون نوشته شده بود با خون گاو!!! داد زد: نخونشششش ولی من مثل خر خوندمش فریاد زد:دیگه نخون گوش ندادم چند بار بلند بلند. خودم که صدای جیغ از حموم امد یک زن با لباس های پاره و خونی میدوید سمتم

مامانم پرید جلو من که خورد به اون ولی قبل از اینکه بخوره داد زد: بایددد گناه های خودتووو بشورییییی!!! بعد هر دو ناپدید شدن مات مونده بودم! پلک هم نبود داد زدم: پلکککک. کجای؟؟؟؟ یک اینه رو تخت بود برش داشتم و خودمو توش دیدم ولی اون من نبودم!!!! اینه پرت کردم اونور و رفتم در اتاقم را باز کردم ولی.... ولی اینجا بیرون اتاق من نبود!!!! ترسیده بودم راستش کلی پله مارپیچ زمین بود به رنگ. قرمز و سیاه با پرده های بلند سیاه و مجسمه های عجیب و قریب یک اسانسور بلند چسبیدم به در که صدای پا داشت می امد یکی داشت به سرعت داشت می امد بالا.... چشم هامو بستم که نبینم کیه رسیده بود بغل دستم و گفت: آ.... آدرین؟؟؟؟ صداش اشنا بود اون صدای.......

خب ایزی ایزی تامام تامام😂

منتظر پارت بعد باشید برای پارت بعد ۳ لایک😶