من نمیخواهم پرنسس باشم!پارت 9

بلونا: موقع تعویض لباس با ضربه های کوچیک بهم آسیب می زدند م بالاخره گفتم : صبر کنید . ایستادند . سطل آب جوش رو گرفتم . همان طور که تو حالت نیمه تعظیم بودند به مو بلونده اشاره کردم بیاد جلو . اومد جلو ، من سطل آب جوش رو برعکس کردم و نیم لیتر آب جوش ریختم رو بدنش. خدمت کار ها بهت زده بهم نگاه کرد. گفتم : این سزای کسی هست که بهم بی احترامی کنه حالا اگه آسیب بزنه که بدتره! همه ترسیده ترسیده دست مو بلونده رو گرفتند و رفتند .آلیسا گفت : بدنش کامل سوخت! ♡ خیلی خوبه میخوام اینا به گوش امپراطوریس برسه ! پام رو انداختم رو پام و کتابم رو برداشتم شروع به خوندن کردم. ماتریس : کارول و کامرون و کارلوس و کاول و تام بیرتن تو دفترم بودند تا منو برای لغو نامزدی مجبور کنند ! ■ من نمیتونم قوانین نمیگذارد ! کامرون گفت : اما مادر .... در سراسیمه باز شد و5 تا خدمتکاری که برای بلونا استخدام کرده بودم وارد شوند . اون مو بلونده افتاد زمین . € بانوی من لطفا ما رو بفرستید سیاهچال فقط پیش پرنسس نفرستید ! ■چه اتفاقی افتاده ؟ ₩ بانوی من ، اون دختر بدن لیندا رو سوزند. نگاهی به مو بلونده کردم بخشی از پوستش سیاه و بخشی دیگر قرمز بود . لیندا گفت : بانوی من اونجا کابوسه! اون وحشیه! فقط منو سوزوند چون پشت سرش حرف زدیم اگه بهش آسیب میزدیم ما رو م.ی.ک.ش.ت. بانوی من ما رو ب.ک.ش.ی.د فقط پیش پرنسس نفرستید !

همه با تعجب به مو بلونده نگاه می کردند . کارول گفت : اون باهات این کار رو کرده ؟ با سر نشان مثبت داد . اشاره کردم که خدمتکارا بروند بیرون. کامرون گفت: واقعا اون وحشی باید همسر تام بشه ؟ اون شرور ..... کارلوس گفت : اون قرمزی زیادی شرور شده ! کارول گفت : تنها یه راه داریم به سربازا میگم بیارنش اینجا تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده ! گفتم : قبل از تولد 12 سالگیش؟ کارول گفت : راه دیگه ای نیست .بلونا : خبر آوردند که برای اولین بار پدر منو احضار کرده ! اونم قبل از 12 سالگی . لباس سیاه بلندی که با تار عنکبوت واقعی تزیین شده بود رو پوشیدم . ♡ یک عصا میخوام ! ☆ میخوای تبدیل به عصایی بشم که میتونه حرف بزند؟ ♡چرا که نه اما میتونی ؟ ☆ میتونم برات جورش کنم یک دقیقه وایستا! یک پرتال باز کرد و واردش شدند دقیقه بعد که خارج شد یک عصا داشت !☆ این عصای ققنوس هست قرار بود تو 12 سالگیت بهت بدم ولی الان بگیرش. عصا رو تو دست گرفتم و با لبخند گذاشتم آلیسا رو شانه ام بشینه . من دارم میام خانواده ! ( عکس عصا )

موقع خارج شدن از در سرم گیج رفت و افتادم زمین . دوباره اون رو دیدم . همون دختره رو ! ولی ای دفعه یک بچه رو بغل کرده بود . و می گفت: بخواب تینای زیبای مامان!پرنسس کوچولوی من !مامان ازت محافظت میکنه، نمیذارم تو هم مثل فلورتیا از دست بری ! دختر کوچولوی من! لبخند زیبای من! بخواب که مامان ازت محافظت میکنه !سرم دختر رو به سرش چسبوند . اشک هایش رو صورت دخترش می ریختند! اون باید فلورا باشه ! خیلی وقت بود که ندیده بودمش ! چشم هام رو باز کردم. آلیسا پرسید : خوبی ؟ ♡ آره فقط یک لحظه فلورا رو دیدم! خب بیا بریم ! ☆ باشه! از اتاق خارج شدم و به پایین برج رفتم . 6 سال بود از این برج خارج نشده بودم .☆ صبر کن برای اینکه ترسناک بشه یکم خون خوراکی برات درست کردم ! ♡ خون خوراکی دیگه چیه ؟ ☆ تو چون روحت از سیاهی رنج میبره میتونه سالی چند بار خون بخوره ! ♡ اون گل ققنوس بعد هم خون فرداش که قرار نیست آدم بخورم؟ ☆ شاید.... ♡ زهرمار شاید ! بریزش دور ! ☆ پشیمون میشی آخه خیلی خوشمزه هست ! ♡ خوشمزه و .....آخه خنگول خانم من چرا باید خون بخورم؟ اصلا این خون چیه ؟ ☆ یک مردی تو سیاهچاله خونش تازه ....♡خون آدم؟ تو واقعا مخت تاب داره ! ☆ بیخیال بلونا ! ♡ ببین همینکه من مجبورم اون گل ققنوس عجیب غریب رو بخورم تا ن.م.ی.ر.م برام بسه ! ☆ ....♡ یک کلمه دیگه حرف بزن میزنم خفته ات میکنم !☆ باشه بابا ! عصبی !♡ من عصبی نیستم کمال همنشین در من اثر کرده ! (هر وقت یکی بهم ف.ح.ش میده اینجوری بهش میگم کمال همنشین در من اثر کرده !)

ولونا: داشتم از گل های سرخ تو باغچه لذت می بردم که برام خبر آوردند به محضر امپراطوریس احضار شدم. برام عجیب بود ولی قبول کردم. تو ابن 6 سال امپراطوریس همیشه منو از بالا نگاه می کرد .تو راه به زنی آشفته برخورد کردم. هم سن خودم بودم. گفتم : متاسفم ! گفت : جلو پات رو نگاه کن! و دوباره زمزمه خدمتکار ها رو شنیدم : ببین چقدر بدبخته که دختر بارون موریر اینجوری باهاش رفتار میکنه !..... کسی که پرنس رو از ما بدزده سزاش همینه......از نظر من الیزابت تاروک همسر بهتری بود......چطور پرنس قبول کرده؟ ......دختره ی بیچاره . انگار اونم زمزمه ها رو شنیده باشه با قیافه مغرورانه ای گفت : پس همسر پرنس تویی؟ چه بد چون من از تو متنفرم ! حتما اونم از حامی های الیزابت تاروک بود ! الیزابت تاروک دختر ناتنی دوک بیرتن هست یعنی خواهر تام بیرتن ! دوشس بیرتن قبلا مارشینش تاروک بود ! و یک دختر داشت مارشینس تاروک وقتی با دوک ازدواج کرد شد دوشس بیرتن اما دخترش یعنی الیزابت نام خانوادگی بیرتن رو قبول نکرد ، اون بین اشراف معروفه و همه اون رو به عنوان دختر دوک می شناسند ولی در حقیقت اون مارشینس آینده هست . طرفدار های زیادی داره و همه میگن اون امپراطوریس آینده هست ! در مورد دختر بارون موریر که اون نامزد اول تام بیرتن بوده پس حتما به الیزابت تاروک میچسبه! بدون توجه به سمت قصر امپراطوریس رفتم ! از همشون متنفرم !

بلونا: این سربازا یه جور از من فاصله می گرفتند انگار هیولا دیدند ! هرچه بزرگتر میشدم موهام سفید تر میشد و چشم هام قرمز تر ! اینجوری بیشتر نفرین شده به نظر میومدم! قدم هام رو تندتر کردم .مثل اینکه آوازه من پیچیده بود. تو راه دختر بارون موریر رو دیدم که داشت به یک دختر موصورتی بی احترامی کرد. ایستادم. عصام رو تکون دادم و از آلیسا پرسیدم : اون دختر ....☆ولونا تیکاز هست ، همون دختری که پیشکش شد ! ولونا راهش رو سریع کشید و رفت . دختر بارون موریر کسی که فقط تام برای مقام دوشس میخواست ! طرفدار سرسخت الیزابت تاروک ! ☆ درمورد جامعه اشراف که به خوبی اطلاع داری ؟ ♡خیلی خوب ، تمام این 6 سال با آلیسا درنورد اوضاع جامعه اشراف تحقیق کردیم . ولونا تیکاز دختر بده برای همه هست ! همه ازش متنفرند ! راهم رو ادامه دادم. درنورد ولونا تیکاز فقط میدونم 3 سال پیش با کامرون تو 18 سالگی ازدواج کرد اونم بی سر و صدا ! واقعا فاز کارول رو از این کار نمی فهمم . ☆ ببین بلونا اونجا کاری کن که خیلی ترسناک به نظر برسی ! ♡ خودم میدونم چیکار باید کنم نگران نباش ! وارد قصر شدیم. سربازا منو به اتاق کار امپراطوریس راهنمایی کردند ! در اتاق رو آرام باز کردم . کل خانواده ام اونجا منتظرم بودند وقتی در باز شد بهم نگاه کردند ، با لبخند گفتم : روز خوش خانواده رویس !

چالش : دوست دارید عکس کی رو بذارم براتون : الیزابت تاروک یا دختر بارون موریر راستی دختر بارون موریر از پارت بعد اسمش معلوم میشه