
اول از همه ناظر قشنگم به خدا قسم میخورم که تمام قوانین رو رعایت کردم و اینکه این آخرین تستی هستش که مینویسم میخوام از تستچی برم🥀🍁
جونگکوک:شاهدخت عذر میخوام میپرم وسط حرفتون اما میشه بگید این کار چقدر خطرناک هست؟ شاهدخت آتوسا: بله، تقریبا اگر شاهزاده موفق نشوند امکانش هست جادوی سیاه و سفید ایشون فعال شود و برای همین کمی بیشتر از مدت زمان اصلی طول میکشد. یونگی مدت زمان اصلی چقدر است؟ شاهدخت آتوسا: تقریبا ۸ روز اما برای شما امکان پذیر نیست . یونگی : چرا ؟ شاهدخت آتوسا:گفتم اکر همچین کاری رو انجام بدید امکانش هست جادوی سیاه و سفید شما فعال شود و دیگر نتوانید خود را کنترل کنید، به همین خاطر امکانش نیست. یونگی چقدر طول می کشد تا من بتوانم یک پادشاه بشوم شاهدخت : تقریبا تا ۳۶ روز دیگر . یونگی :بشیار خوب پس فردا شما را ملاقات خواهم کرد شاهدخت : بدرود شاهزاده ویونگی از آنجا خارج شد از اینکه انقدر زود پادشاه می شود ناراحت بود. ژاپن/ دایون : از زندگی خسته شدم تقریبا کم مونده از بین برم و دیگه نا برای بلند شدن ندارم پدر از صبح از من کار می کشد و باعث می شود اذیت شوم و زود خسته شم این ۶ روز پشت سرهم چیز های سنگین بر میداشتم و متسفانه کار به جایی رسید که دیگه داشتم از بین میرفتم اما باز باید صبور باشم . پادشاه آکی هیتو : تقریبا ۳ روز دیگه نامه دعوات نامه من به دست پادشاه مین میرسه و بعد میتوانم شاهد نابودی آن باشم و بعد کشور او را تصرف کنم بعد از سالها تلاش بلاخره تونستم چیزی که میخوام رو بر آورده کنم اما یه حس بد نسبت به دایون دارم چند روز بود که کار های سنگین بهش میدادم اما اون هیچ شکایتی نمیکرد گمونم از من میترسه 😏. ۴ روز بعد × کره جنوبی/ پادشاه مین : هع چه جالب پادشاه ژاپن دعوتم کنه به قصر خودش اما شاید تله ای در کار باشه اما اون در مقابل من چیزی نیست پس فکر نکم زیاد خطرناک باشه اما به جای من باید یونگی بره. پادشاه مین: ندیمه ها به شاهزاده بگویید بیاد. ندیمه : اطاعت پادشاه. _ آتوسا: شاهزاده لطفا درست در دستانتان نگه دارید و گرنه یک آتیش بزرگ را ایجاد می کنید. یونگی : تلاش خود را میکنم . ندیمه : شاهزاده پدر تان گفتن که پیششان بروید. اما یونگی حواسش به ندیمه پرت شد و آتیشی که در دستانش بود افتاد روی زمین و زمین آتیش گرفت اما شاهدخت آتوسا سریع اون آتیش را خاموش کرد چون از قبل آماده همچین اتفاقی بود با آرامش تمام رو به یونگی گفت :شاهزاده شما بروید و به کارتون برسید و منم کمی استراحت کنم. یونگی: بله ، ممنونم . و یونگی از اتاق تمیرین بیرون آمدو به سمت اتاق پدر خود رفت ، ندیمه ها اعلام حضور یونگی را کردند و سپس یونگی وارد شد و با سلامی کوتاه به پدرش روی یکی ازصندلی های چوبی نشست و منتظر حرف های پدرش ماند. پادشاه مین : پسرم امروز از ژاپن نامه ای برایم آمد و ظاهرا پادشاه ژاپن تو را دعوت کرده به قصر خودش تا باهم قرار دوستی ببندید. یونگی : پدر یک چیر عجیب نیست. پادشاه : منظورت از دعوت نامه است؟ یونگی: بله، چرا شما را دعوت نکردن اما من رو دعوت کردند ؟ پادشاه: فرزندم این چیزی است که توباید راجبش به ژاپن بروی. یونگی چشمی زیر لب گفت و به سمت اتاق خود رفت تا کمی استراحت کند.
۶ روز بعد ژاپن / یونگی :بلاخره بعد ۵ روز به ژاپن رسیدم آروم از روی اسبم پایین آمدم و به سمت تخت پادشاهی رفتم ولی زمانی که وارد آنجا شدم یک دختر را دیدم که به شدن زیباست و تقریبا میتوانم بگوییم که دلم از زیبایی او ربوده شد زبانم بندآمده بود. دایون :مشغول آراسته کردن خودم بودم که در های پشت سرم باز شدند و پسری با لباسی که فقد برای شاهزاده ها است اومد تو اگر بگم جذاب و دل روبا نبود دروغ گفتم پسری به طدت جذابی بود فکر کنم این همون شاهزاده یونگی باشه. ۸ سال بعد / دایون : پادشاه مین یونگی از تون خواهش میکنم با من ایم کار رو نکنید ار تون خواهش کردم . یونگی: هه واقعا فکر کردی اجازه میدم بهم نزدیک بشی اشتباه کردی من تمام مدت تو را زیر نظر داشتم و حواسم به کار هات بود اصلا تو کی هستی ؟ دایون (با داد وجیغ فراوان) میخوای بدونی کی هستم بزار نشونت بدم کی خستم و همون لحضه دایون تبدیل به اژدهای آب یا اژدهای لئو واریانس شد و اجازه داد که یونگی با خشم اون برخورد کنه. دخترک قصه ما ۸ سال پیش دلش رو به کسی باخت که فکر میکرد آدمی هستش که میتونه اون رو در آینده به آروز هاش برسونه اما اشتباه میکرد و این اتفاق نیوفتاد و حالا دایون بچه را داخل شکم خود داره و این یونگی هستش که مسئولیت اون رو نمی پذیره. (ناظر به قرآن نصف داستان های دیگه از این بدترن خواهش کردم این آخرین داستانم هست🥲) و زمانی که از تمام قدرت درونش استفاده کرد بی حال روی کف اتاق افتاد و آیت یونگی بود که با تک تم حرف هایی که دخترک زده بود متعجب و پشیمون بود اما دیگه پیشمونی فایدهای نداره چون اتفاقی که نبایید افتاده بود و این فقد یونگی بود که داشت اشک می ریخت اون خودش باعث نابودی اون شده بود، اگه اون نبود قرار بود روز هاش چجوری بگذرد . در چه باید گفت که اون پسرش تهیونگ را دارد اما چطور میتواند از آن مراقبت کند ؟
او که نمی توانست کاری کند رفت پیش ملکه آتوسا کسی که تمام آموزش های نیاز داشت رو بهش یاد داده بود. و اما حالا فقد بخاطر یک مشکلی که خودش شروع کرد و حالا زندگی باعث نابودی اون شد. یونگی : سلام ملکه آتوسا: سلام بر تو شاهزاده کوچولو. یونگی :بدون هیچ مکتبی گفت ملکه مت باعث شدم زندگیم نابود شود و کسی که تمام دنیام هست را از دست دادم و اما حالا باید چیکار کنم. ملکه با ناراحتی و خشم و کمی عصبی نگاهی به یونگی انداخت و کمی فکر کرد آتوسا: احتمالا این شخص ملکه دابون که نیست ؟ یونگی سرش رو پایین گرفت و باصدای آرومی گفت بله خودش هست . آتوسا نگاهی به یونگی کرد وقتش نبود که او را سرزنش کند پس بدون معطلی خود را به دایون رسوند اما او دیگر از این دنیا رفته بود کنار دست دایون یک کاغذ بود توش نوشته بود که زمانی که مرده دوست داره اون را تبدیل به آب کنند و به یکی از رود های خشک بفرستندش . آتوسا ورد را خوند و دایون را طبق خواسته اش تبدیل به آبی کرد که او میخواست. بعد از آن که دایون تبدیل به یک رود خانه بزرگ شده بود همه کسانی که کمی از آن آب را مینوشیدند تمام مریضی هایشان درمان می شد حتی مادر هایی که فرزندانشان شیر نمیخورد با آب درمان می کردند. پایان 🔥
خوب خوب اینجا اومد تا باهاتون حرف بزنم در چه واسه کشی هم مهم نیستم اما خواستم خداحافظی کنن با کسایی که من رو دنبال می کردند و اینکه من به خاطر این از تستچی میریم که مشکل قلب پیدا کردم و ظاهرا اگه بیشتر از این ادامه بدم نمیتونم داستان بنویسم و تازه شاید بمیرم پس خداحافظ 🥲🍁💜
و یه تشکر ویژه واسه الگو هام بدهکار هستم تاکومی و جین لاور بهترین های تستچی ازتون ممنونم 🍁💜
خداحافظ🪐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😭
ممنونم
تنها چیزی که میتونم بگم اینکه یه نفر اینجاست که دوست داره خوب شی🥺
ازت ممنونم🌿❤️🩹
الهی قربونت برم من قلبت چیشده فداتشم حداقل بهمون سر بزن تست نزار ولی پیشمون بمون😭😭😭امیدوارم زود خوب بشی برات دعا میکنم😭😭😭💔💔💔🫂🫂🫂
هعررر الی اینجور پیش خودم میکشم ها فقد امکان داره که سکته قلبی بهم دست بده و کلا قلب حساس شد و امکان مرگم تقریبا ۶۷ درصد🥲😐 ولی ناراحت نشو با وجود تو خوب میشم😉🌿
عالیییب
نهههههه از تستچی نرووووووووووو😫😭😭😭😭😢تورو خدااااااااااااااااااااااا
شایدم موندم معلوم نیست بستگی به حالم داره مثلا اگه امروز خوبم امکان داره فردا بی حال باشم 😐🥲
خب چه ربطی به رفتنت دار😂
اگه حالم خیلی بد باشه میرم
نههههه
امیدوارم زودتر خوب بشی و به داستا نات ادامه بدی🙂
اگه به من رای بدی یا دادی با سه اکانت دنبال میشی.
لینک : https://testchi.ir/polls/90200