10 اسلاید صحیح/غلط توسط: M.H.R انتشار: 4 سال پیش 31 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همگی 😃 فصل دوم شروع شد، اسم فصل دوم حیوان های ارشد است✨ امیدوارم لذت ببرید ✨
سرم گیج رفت، یه حس عجیبی داشتم، با خودم فکر کردم: الان که چشمام رو باز کنم، هرا رفته و منم مثل هنا یک خالکوبی خواهم داشت. چشمام رو فشار دادم، تمرکز کردم، هرا رو توی ذهنم تجسم کردم و بعد چشمام رو باز کردم...
هرا با تعجب بهم نگاه می کرد. اولش ناامید شدم اما با خودم گفتم حتما می تونم انجامش بدم، ارتباط من و هرا برقرار شده، حالا هر دوی ما وضع بهتری داشتیم، در حال پیاده روی با خودم فکر کردم که چی باعث برقراری ارتباط بین من و هرا شد. وقتی به کنار رودخانه رسیدم، درگیری های ذهنی ام را پایان دادم و به این نتیجه رسیدم که دلیلش اعتماد کردنم بوده.....خیلی سوال داشتم که می خواستم از ووکا بپرسم. خیلی چیزا...
ووکا قبل از من رسیده بود و روی یک تنه ی درخت خشک شده نشسته بود. یادم میاد روز تولد قبل از اینکه به تیکوا بیایم، یه آرزو کردم، آرزو کردم که زندگی متفاوت تر از چیزی باشه که فکرش رو می کنم و باورم نمیشه این اتفاق واقعا افتاد و حالا من قراره با یک جغد کنار یک رودخانه حرف بزنم و متقاعدش کنم کمکم کنه. دلم می خواست هر چه زود تر تمومش کنم اما هنوز چیز های زیادی هست که باید معلوم بشه...
روی تپه ای از برگ نشستم. ووکا گفت: می دونم استرس داری و به نظرت این عجیبه اما من امروز نیومدم اینجا که دردسر درست کنم، من می خوام کمک کنم اما حتما مربیت بهت گفته که من و دیگر حیوان های ارشد خیلی تنهاییم و هر چه قدر حیوون دور و برمون باشه بازم تنهاییم. تو دختر باهوشی هستی. فکر می کنم منظورم رو می فهمی...با سر تایید کردم. گفتم: می دونم باید پیشنهادم رو اعلام کنم اما قبلش چیزی هست که باید بدونم. ووکا گفت: بپرس! گفتم: آلارد چجوری جنازه ی ما رو دید؟ ووکا کمی تعجب کرد اما خیلی سریع به حالت قبل برگشت و گفت: پس جنازه ی شما ها رو دیده؟ ها؟ خب چجوریش که راحته اما چراش مهمه. من یه گرد گیاهی دارم که مال گایا بود، این گرد باعث میشه موقع بیداری کابوس ببینی، یه کابوس وحشتناک. ولی چرا آلارد جنازه ی شماهارو دیده؟ احتمالا آلارد از تنهایی می ترسه، احتمالا از، از دست دادن شما ها می ترسه. یادت باشه...
هیچ وقت تنهاش نذار. این خیلی مهمه. اگر براش اهمیت قائلی که هستی...تنهاش نذار. خب؟ سوال بعدی؟ گفتم: چرا هرا به سمت آلارد پارس نکرد؟ ووکا نگاهی به هرا انداخت و گفت: خب مثل اینکه گرگت احترام به بزرگ تر رو خوب بلده! و عکسالعمل هاش نسبت به نشانه ها عالیه، خیلی زود خطر رو حس کرد، حتی قبل از خود آلارد. خب حالا باید بریم سر پیشنهادمون، راستی یه چیزی بهت میگم که کارت رو راحت کنم، من می دونم پیشنهادت چیه و قبول کردم. فقط یه چیزی هست که می خوام به قرارمون اضافه بشه. گفتم: چی؟ گفت: من می خوام...
می خوام خواهر تو از من مراقبت کنه، سدنا. با تعجب گفتم: سدنا؟ اما برای چی اون؟ سدنا از این جریانات خبر نداره. ووکا: قرار هم نیست خبر دار بشه. اون صدای حرف زدن من رو نمیشنوه، تنها کاری که باید بکنی اینه که منو به عنوان هدیه به خواهر دوقلوت بدی. گفتم: باشه ولی اگر نخواستت چی؟ ووکا: نگران اون قسمتش نباش...کیه که از یه جغد با شکوه بدش بیاد؟ راستی یه چیز دیگه...می دونم که برات سواله که چرا به من و دیگر حیوان های ارشد نیاز دارید تا یک هزارتو بسازید، خب راستش این یه رازه ولی بدون که بی دلیل خودتون رو به زحمت ننداختید. اگر حیوان های ارشد باهاتون بیان و قبول کنن بهتون کمک کنن، می تونید اون هزارتو رو بسازید، شاید با خودت بپرسی چرا هزارتو؟ خب اینم یه رازه که بعدا متوجه خواهی شد.
یک چیز مهم بهت میگم که شاید یه روزی به درد تو یا آدم های دور و برت بخوره. آدم ها بد و تاریک به دنیا نمیان، تبدیل به تاریکی میشن. اگر روزی قلبت رو تسلیمِ تاریکی کردی، بدون که اون روز، روز مرگته...
توی راه برگشت، هرا کنارم راه می اومد و ووکا رو شانه ام نشسته بود. به سمت گروهمون رفتم، آتیش روشن کرده بودند. وقتی رسیدم ایور محکم بقلم کرد. تعجب کردم... ایور هیچ وقت این قدر احساساتی نبود.ووکا از این همه احساسات ایور عصبانی شد و پرواز کرد و به چادر حنا رفت تا با هم صحبت کنند. دست آلارد رو گرفتم و بردم توی جنگل، همه چیز رو دربارهی توهمی که ووکا براش ایجاد کرده بود گفتم، به جز اینکه این توهم در واقع ترس آدمه. نمی خواستم فراموش کردن این موضوع از اینی که هست براش سخت تر بشه. همین طور که داشتیم حرف می زدیم، ارمینو(شاهین ایور) اومد سمتمون و نشست رو شاخه ی درخت روبهرومون. آلارد خندید و گفت: باید توی انتخاب دوستات تجدید نظر کنی...
شب عالی ای رو پشت سر گذاشتیم. تارا حالش بهتر شده بود و بیشتر حرف میزد. ولی هنوز غم توی صدایش مشخص بود. باورم نمیشد که قرار بود دوباره سدنا رو ببینم. حالا باید بهش چی می گفتم؟ توی کل این مدت کجا بودم؟ چی کار می کردم؟ دلیل اینکه دارم بهش جغد میدم چیه؟ از اونی که فکر می کنم سخت تره....
ممنونم که داستانم رو خوندید✨
لطفاً لایک کنید و کامنت بگذارید ✨
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
هاای🙌
میگم چرا بقیه شو نمیذاری؟!
عالیییی چالش:هرکدوم قشنگیه خودش رو داره
ممنونم از نظرتون💙
چالش:سدنا😍
خیلی عالی بود💛
ممنونم💙
وای واقعا عالی بود
به داستان منم سر بزن درخت جادو و زندگی یه دختر شیطون
البته چند وقتیه درخت جادو رو ننوشتم ولی دارم ادامه میدم
ممنونم، حتما♥️خوشحال میشم داستانتون رو بخونم
مثل همیشه عالی بود💙 آخ جون دوباره سدنا اومد🙌😂 چالش : بنظرم سدنا قشنگ تره💚
راستی داستان جدید من منتشر شده خوشحال میشم بخونید💛
ممنونم😍♥️
بله دوباره سدنا اومده ولی خیلی زیاد قرار نیست که باشه، چون نقش خیلی اصلی ای نیست
واقعا تعجب کردم دیدم اینقدر همه گفتن سدنا باشه😳😄
آره موافقم، خودم هم سدنا رو بیشتر دوست دارم 💙
حتما، خوشحال میشم💛
😄
عالی بود
ممنونم🧡
اولین کامنت😊
لایک کردم♥️
عالی بود💛💛💛
چالش: سدنا😍
ممنونم💛
خوشحالم لذت بردید✨
ممنونم که چالش رو انجام دادید 💙 موافقم✨