
پارت هشتم :)
معذرت بابت تاخیر میدونم بی فرهنگیه منتظر گذاشتنتون ولی واقعا درگیر بودم :) داخل شدید دستات رو دور بازوی کوک اروم حلقه کرده بودی به دستور هوی ( توضیحی لازمه بدم که توی گوشت هندزفیری هست که با صدای هوی هرکار و حرفی که لازمه رو میگه و تو انجام میدادی . با افراد زیادی سلام علیک میکردید که خیلیاشون کره ای نبودن و انگلیسی صحبت میکردن __ واو مستر جئون باعث افتخاره ک شمارو میبینم . __ ممنونم ولی من حس خاصی با دیدن شما ندارم اقای کانگ . __ اوه این خانم زیبا کی هستن ( خطاب ب ا/ت) مستر ؟ __ همسرم هستن . ___ فکر میکنم خبر داغی برای روزنامه ها و فضای مجازی باشه ک بفهن مستر جئون ایدل مورد علاقه ی کل دنیا ازدواج کرده باشه... ___ درسته ولی فکر نکنم کس دیگه ای غیر از خود من جرات گفتن این خبر رو داشته باشه درست نمیگم مستر کانگ؟.... داشتی به حرفایی ک بین اون دو نفر رد و بدل میشد گوش میدادی ک یه دفعه صدایی توی گوشت تو رو به خودت اورد: جونگ کوک رو از کانگ دور کن نزار ابرو ریزی شه زود باش . ا/ت : اقای کانگ نظرتون درباره ی نوشیدنی چیه ؟ فکر کنم بتونه خستگی راهتون رو برطرف کنه ( اقای کانگ مرد تقریبا سن داری بود با هیکلی تقریبا چاق و و کت شلواری مشکی و موهای سفید ) __ اوه درست میگین خانم باهوش و زیرکی هستید چطوری این جئون رو تحمل میکنید ؟ راستی اسمتون رو نگفتید . ا/ت : اه ج ج جونگ کوک ادم خوبیه فقط یکم دیر یخش باز میشه ، ها اه چیزه اه ها - یون هستم ( اسم جدیدت رو فراموش کردی )
__ خوبه جئون ها-یون امیدوارم ک فرصت بیشتری برای اشنایی باشه و لبخند چندشی زد و رفت . کوک : نزدیک بود بزنم همینجا خاکش کنم . خنده ی ملیحی زدی و اروم گفتی : قربان هوی فکر کنم انقدر که حرص خورد کچل شد فکری به اون بکنید و خودتون رو کنترل کنید. کوک : اه راست میگی .. کم کم داشت یادم میرفت برای چی به این مهمونی لعنتی اومدیم بریم. و دنبالش راه افتادی و رفتید سر یک میز نشستید ک باز صدای هوی رو شنیدی : میخوان کارت بازی کنن اروم کت جونگ کوک رو ازش بگیر و بگیر دستت و پشتش بزار و حرفی نزن .
__ الو قربان ؟ بله دارن بازی میکنن همه چی تحت کنترله نگران نباشید . ___ خوبه تا یکم دیگه میرسیم ( این مکالمه بین دو نقش مهم داستانه و تقریبا اخرای داستان متوجه شخصیت این دو نفر میشین)
تقریبا یک ربعی داشتن بازی میکردن که یکدفعه ای با صدای شلیک همه جا بهم ریخت . ___ پلیساااااااا اومدن پلیسسس درمون رو زدن . جونگ کوک با حرص از روی صندلی بلند شد و به سمت کانگ حمله ور شد و یقش رو گرفت و داد زد : توی لعنتی گفتی اینجا امن و دور از دسترسه پلیسه اینا اینجا چه غل*طی میکنننننن . کانگ کوک رو هل داد و گفت : فکر کردی من دیوونم که با لو دادن تو خودمو تو درسر بندازم الان جای تو بودم دست زنمو میگرفتم و فرار میکردم بجای اینکه یقه اینو اونو پاره پوره کنمم . ا/ت : کوک باید بریم زود باشششششش گیر میفتیم بدوووو. کوک دستت رو گرفت و زود از تراس اونجا پریدید پایین ( ارتفاع زیاد نبود ) و سریع ماشین هایی اومدن جلوتون و سریع سوار شدید و به ترتیب همه فرار کردن و پلیس ها فقط تونتن خدمت کارا و اشپزا رو دستگیر کنن ...
جونگکوک : هههههههههیییییییییییییییییییییییییییییییییییی . ا/ت : منظورتون چیه ساختگی بودددد من داشتم از ترس میمردممم . کوک : من فقط برای خوش و بش اینجا نیومدم تا حواسشون نبود به بچه ها گفتم پولایی که بردم و باختمو هرچی هست رو بردارن و برن هه من انقد خفنم مهمونیشون به گند کشیده شددددد . ا/ت : پس یعنی پلیسی در کار نبود ؟ کوک : نه بابا حتما الان از ترس تا صبح رو توی دستشویی میگذرونن در ضمن مگه مریضم پلیس خبر کنم اینطوری که منو راحت گیر میندازن و زد زیر خنده و تو هم به پیروی از هوی که جلو نشسته بود و میخندید و کوک خندیدی ...
___ بگو چند نفر بودن . اسم و ادرس میخوام بعد میتونم کاری کنم سلولی که توش اب خنک میخورید اونقدری امن باشه که کسایی که بخاطر شما سالهاست اون توعن نکشنتون . ___ باور کنید ما چیزی نمیدونیم ما حتی اجازه ی دیدن مهمان ها رو نداریم و فقط تو اشپز خونه هستیم . ___ سرباز بیا اینا رو ببر تو سلول انفرادی اینا باید تا فردا به حرف بیان فهمیدی ؟؟؟؟؟؟ ___ بله قربان .... ( مگه کوک نگفت پلیسی در کار نبوده و سرکاری بوده پس اینجا چخبره ....)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
برو توی اکانت کاربر TESTCHI و توی نظرسنجی آخرش(بهترین کاربر ماه ) به من یعنی پشمک عکاس رای بده تا فالوت کنم و پنج تا تستت رو لایک کنم .ممنون.پین ؟
عالی به طعم پرتقالی
آجی برا چهار هفته پیشه زود باش بینممم
عالی بود💞💝
عالیپارت بعد
عالی بود