Hi guys 🌚🫀✨
( از زبان هارلی :« یدونه مشت زدم تو دماغش و تمام لباس سفیدم قرمز شد گفتم :« از جلوی چشمم گم شو کنار ع.و.ض.ی ، وقتی دوید رفت دیدم پرفسور اسنیپ و دراکو باهم از پشتم دارن میان . دارکو دوید و بغلم کرد و گفت _ چیزیت که نشد + من نه ولی اون شدیداً به خانم پامفری احتیاج داره _ دیدم چیکار کردی ، واقعا خوشم اومد و متوجه شدم وقتی به من گفت راسو زدیش + خب آره دیگه داشت اعصابم و خورد میکرد .
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
اینکه به خاطر ترس از خورد شدن غرورش جلوی بقیه بهم بی اهمیتی میکرد خب واقعا ناراحت میشدم
میدونم خیلی وقت پیشه گذاشتی ولی اسنیپ چرا هی اینجاستتتتت