𝓂𝓎 𝓈𝓉𝓇𝒶𝓃𝑔𝑒 𝓁𝒾𝒻𝑒 p15

من همینجوری داشتم با تعجب و حرص نگاش میکردم که هری گفت :« میدونستم . منم با صدای بلند گفتم :« ممنونم بابت اینکه وقت کلاس رو هدر دادین . پرفسور خواهش میکنم درس رو شروع کنید . اسنیپ :« بسیار خب مطلب امروز راجعب گرگ نما هاست ...

بعد کلاس اسنیپ دیدم جک اسپارو اومد سمتم و گفت :« فکر نمی کردم مالفوی رو دوست داشته باشی _ من دوسش ندارم و اینکه به تو ربطی نداره اسپارو _ من دوست دارم پس بهم مربوطه . از زبان هارلی :« انگار یه سطل آب یخ روم ریختن گفتم :« چی تو دیگه نه _ من زود تر از مالفوی ازت خوشم میومد هارلیم _ هارلیم ، برو بابا هارلیم ، کی هستی تو اصلا _ همون کسی که حاضره برات جون بده . از زبان هارلی :« دستم رو گرفت و کشید جلو و دستشو گذاشت رو کمرم و گفت :« تو مال منی .

از زبان هارلی :« جاخالی دادم و دیدم جک از دو طرف مشت خورد هری از پشت زدش دراکو هم از جلو باهم گفتن :« دور و بر هارلی پیدات نشه وگرنه ... من گفتم :« ساکت بسه دیگه از دستتون خسته شدم دیگه . رفتم تو اتاقم و در رو بستم . که یهو هرمیون اومد و گفت :«

کاملا درکت میکنم + من واقعا دارم از دستشون کلافه میشم _ مالفوی رو دوست داری ؟ + نه خوب میدونی _ فهمیدم دوسش داری + خوب هنوز نمی‌دونم _ میدونی ولی مترسی هری عصبی بشه + خوب آره اونم یه دلیلشه _ اگه میخوای من میتونم باهاش صحبت کنم + نه خواهش میکنم هری رو می‌شناسمش اگه بفهمه ، دراکو رو ت.ی.ک.ه.پ.ا.ر.ه. می‌کنه _ یه کاریش میکنیم ، ببینم تو که ازم عصبی نیستی هرمیون ؟ _ نه خوب وقتی دیدم از مالفوی خوشت اومده با خودم گفتم راجعب دراکو اشتباه میکردم ، چون تو خیلی پاکی و از اون خوشت اومده _ ممنونم که درکم میکنی _ خواهش _ حالا باید چیکار کنم دراکو مدام میاد پیشم هری هم عصبی میشه بعد به خ.و.ن .و. خ.و.ن ریزی می‌کشه _ فعلا نباید طرف هیچ کدوم بری تا من با هری صحبت کنم _ باشه ممنونم هرمیون . اون روز هرمیون خیلی آرومم کرد .

Biiiii🫀🌚✨