مرینت فصل1پارت1

سلام اسم من مرینت دوپن چنگ هست و یک خواهر دوقولو و یک برادر که یک سال از من بزرگتره اسم خواهرم آریانا و اسم برادرم جیمین است و بین یک خوانواده پولدار زبدکی میکنم.

منو آریانا و جیمین امروز صبح زود از خواب بیدار شدیم زود رفتیم پایین و صبحانه خوردیم و لباس پوشیدیم و به سمت مدرسه حرکت کردیم امروز اولین روز مدرسمون بود جیمین به یک مدرسه دیگر میرفت راننده مون مارو رسوند و رفت تا جیمین رو برسونه

از زبان مرینت👈وارد مدرسه شدیم و رفتیم داخل کلاس همه خودمون رو معرفی کردیم و خانم معلممون درس رو داد و بعد از درس رفتیم خونه مامان و بابامون بهمون گفتن که برای یک ماه باید برن به نیویورک و ما تا اون موقع باید تو خونه ی طراح مد گابریل آگراست زندگی کنیم

من خیلی خوشحال بودم چون پسرش آدرین آگراست کسی هست که امروز عاشقش شدم انگار این یک رویاست بعد یکدفعه دیدم آریانا داره صدام میکنه گفتم بله گفت بیا بریم ناهار بخوریم

رفتیم تا ناهار بخورین. از دید آدرین👈 توی اتاق داشتم درس مینوشتم که دیدم پدرم صدام میکنه گفتم بله گفت امروز عصر خانواده ی دوپن چنگ رو میشناسی که گفتم آره گفت اونا قرار برن سفر امروز دوتا دختراشون رو

دوتا دختراشون که همکلاسیتن یعنی مرینت و آریانا رو میارن اینجا اونها قراره که یک ماه اینجا بمونن و بعد پدرم رفت من خیلی خوشحال شدم چون اون دختره مرینت عاشقشم پدرم صدام کرد گفت بیا غذا بخورین من زود رفتم

از دید مرینت رفتیم بالا تا وسایلا مون رو جمع کنیم (نکته جیمین هم قراره با پدر و مادرش بره) و سایلا رو جمع کردیم و رفتیم پایین و حرکت کردیم وقتی رسیدیم ما پیاده شدیم و پدر و مادر و جیمین رفتن وقتی رسیدیم بعد از سلام آقای آگراست گفت برید ناتالی راه را بهتون نشون میده

رفتم تواتاق و وسایلم رو چیدم بعد رفتم رو تخت که یکدفعه دیدم که یک جعبه رو تخت در جعبه رو باز کردم که یکدفعه یک چیز عجیب پرنده سخنگو از جعبه اومد بیرون😱😱 داد زدم اون گفت نترس مرینت اسم من تیکی و کوامی تو هستم. تیکی همه چیز رو

همه چیز رو بهم گفت بعد یکدفعه از بیرون یک صدا اومد رفتم دم پنجره یک هیولا بزرگ بود تیکی گفت حالا وقتشه بگو تیکی خال ها روشن منم گفتم و رفتم تا هیولا رو از بین ببرم در راه یکی دیکه بهم ملحق شد و باهم به هیولا حمله کردین

این پارت تموم شد پارت بعد رو زود میزارم