
هعی بالاخره گذاشتم.....

فلش بک : به هفته پیش>آرا ویو>(آرا در ذهنش😑) اون.... اون چطور تونست به من بگه دیوونه..... اگه..... اگه به من میگه دیوونه..... هاه.... بهش نشون میدم دیوونه کیه😏🖤

پایان فلش بک>زمان حال>یونگی:آرا.... آرا گفتم کافیه دیگه نمیخوام بشنوم...... بالاخره آرا دست از پیانو زدن کشید.... برگشت سمت پسر...... آرا:یادته بهم گفتی دیوونه؟ ها؟ آرا بلند شد و سمت یونگی رفت و روبه روش ایستاد و گفت:بیا تا بهت نشون بدم!

ارا از کلاس بیرون رفت و یونگی هم دنبالش!........ به پشت بوم رسیدن......... آرا نزدیک دیوار رفت و بالای دیوار ایستاد و بعد چند ثانیه نشست...... بعد روبه یونگی برگشت و اشره کرد که اون هم بشینه..... یونگی با تردید به سمت آرا رفت و نشست.......

ارا:ولی من دیوونه نیستم.......میدونی چیه؟ تمام این مدت تظاهر بوده..... فقط برای اینکه بهت نشون بدم.... اگه من دیوونم چه رفتاری باهات دارم:) یونگی با تعجب سمت آرا برگشت و گفت : تو...... تو.... این همه مدت تظاهر کردی؟ ها؟ تو فقط تظاهر کردی و. کاری. کردی بقیه به من بگن که دیوونت کردم ها؟!

ارا میتونست خشم و خون رو از چشمای یونگی بخونه........ آرا برگشت و روی زمین ایستاد و یونگی رو کشید کنار خودش.......ارا:میدونی.....من یه مدتی خیلی ازت خوشم میومد..... ولی حالا... کم کم دارم ازت متنفر میشم:) چند لحظه بهم نگاه کردن تا اینکه یونگی چیز خیلییی تیزی رو روی پوستش احساس کرد..!! باور نمیکرد...... اون این کارو کرده بود...... آرا؟ اون.... اون نمیتونست چاقویی برداره..... اون آرا نبود...... اون...... اون...... و پسر روی زمین افتاد....... آرا سمت لبه پشت بوم رفت و ایستاد و گفت:......

و گفت:تو همین جوری بی صدا اینجا جون بکن....... منم بی صدا و آروم سریع خلاص میشم هوم؟!!! خداحافظ مین یونگی نفرت انگیز😏و پرید......
میدونم..... میدونم گند زدم ولی بهتر از این نتونستم بنویسم ببخشید😔💔🖤
یه چند روزی هست که حالم اصلا خوب نیست و زیاد تستچی نمیام:)
ناظر جانم لطفااااااااااااا منتشر کن خواهش میکنم💔😩
جانم فدای رهبر لطفااااا🥀💔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پشمام دختره چقد دیوونه بود
ولی دختره واقعا روانی بود 🗿😂💔...
وری نایسسس 🌝
😂😂❤️🌹
توضیح غمناک زیبایی بود یک پایان کلیشه ای و همیشگی نداشت
🫂🖇
حداقل آخرش رو اینجوری تموم نمیکردی😶😶😶
گریمممممممممم گرفتتتتتتتتتتتت😭🖤
واسه چیییییییییییی پیشی منوووووووووو کشتیییییییییییییییی 😭