Heart hacker♡p2

نامجون:من بارها این مدل کار کرده بودم ولی چرا الان معذب شدم؟(دیدین دکترا دستشونو میزارن رو کمر و میگن نفس بکش؟البته خیلی معذب کنندس) (نکته:الان روز دوم حوالی ساعت یازدهه..و یه نکته دیگه.نامجون:@. دویونگ:#) @:لطفا آرومتر نفس بکشید.. \#:چشم..😓 @:خیلی خب..با اجازه. گوشی پزشکی رو روی قلبش گذاشتم:نفس عمیق...الان کاملا حالتون خوبه؟ \#:بله. @:پس فردا صبح مرخص میشین.. لبخند زدم و از اتاق بیرون رفتم. ساعت دوازده شب:نوبت دکتر لی بود تا شیفت رو بگیره..دیر کرده بود.. منم خسته شده بودم..روی صندلی نشستم که پرستار ژو با عجله اومد سمتم:دکتر کیم..دکتر کیم..بیمار شماره شونزده.. کیفمو گذاشتم روی صندلی..یه دکتر همیشه باید آروم خونسرد باشه همیشه.

دکتر تا چندساعت پیش حالش خوب بود ولی یهو..دمای بدنش بالا رفت و الانم ضربان قلبش خیلی تند شده.. –آرامبخش تزریق کنین ماسک اکسیژن هم بزارین..درضمن آنتی بیوتیک فراموش نشه.. –ولی آنتی بیوتیک فقط... –همین که گفتم..ببینم پس این اتاق شماره شونزده کجاست..؟ –همینجاست.. رفتم تو..چند پرستار هم اونجا بودن.. سریع دست به کار شدم چون پرستارا خیلی آروم کار میکردن... –سلام نامجون ببخشید دیر کردم هیو گفت اینجایی...ببینم این دختر باز دوباره تب کرده؟

–مگه قبلاً هم تب کرده بود؟ –آره دیشب هم همینشکلی شده بود. –خب چرا به من نگفتین.. –مگه پزشکش تویی؟ –آره.. –ببخشید نمیدونستم... –این مورد می‌تونه خطرناک باشه..ببینم این آرام‌بخشه؟آخه حواست کجاست؟ من گفتم آرامبخش نه ایننن! لی:برادرم آروم باش چرا عصبی میشی..😶 راست می‌گفت چرا عصبی شده بودم. لی:تو خسته شدی..برو من حواسم بهش هست..😉

یه چالش داشتیم: نامجون بهش میاد هات باشه یا کیوت 😐✨♡؟ جواب من: طبق عکس بالا هردو ولی هات بیشتر بهش میاد