
ناظر تورو خدا رد نکن من که هیچ چیز بدی ننوشتم
هوسوک.هنوز جینا بهوش نیومده...باز با یه گل رفتم پیشش....رفتم نزدیکش و گفتم:خانوم خوشکله....کی میخوای بیدارشی؟.....مارو پیر کردی.....میدونی که من زیر قولم نمیزنم....پس بهت قول میدم اگر بیدارشی هر هفته برات کاکائو تلخ بخرم......نظرت چیه؟...فقط کافیه بفهمی جایی که تو الان هستی واقعی نیست.....سعی کن برگردی....میدونی من بدون تو نمیتونم عش.قم.......+جینا.توی یه جایی بودم.....توی خونمون.....مثلهمیشه نشستم بودم و شیر کاکائو میخوردم......هوسوک اومد و بغلم کرد....در گوشم گفت خانوم خوشکله......جینا.چی شده اوپا؟.....هوسوک.نمیخوای بیدار شی؟.....جینا.اوپا حالت خوبه؟......هوسوک.مارو پیر کردی......جینا.اوپا چیزی زدی؟ الان زنگ میزنم به خاله سانی میگم تو چیزی مصرف کردی......هوسوک.من زیر قولم نمیزنم......جینا.معلومه که نه......هوسوک.پس اگر بیدارشی هر هفته برات کاکائو تلخ میخرم....جینا.اوپااااا چت شده من از کجا بلند شم؟......هوسوک.نظرت چیه؟فقط کافیه بفهمی جایی که تو هستی واقعی نیست........جینا.اوپا خونم واقعی نیست؟......هوسوک.سعی کن برگردی من بدون تو نمیتونم عش.قم......جینا.عش...عش.قم؟....+جینا.سرم بد درد گرفت....چزای عجیبی یادم میومد.....دعوام با هوسوک.....است.خر رفتمون......سوارموتور شدنمون......یه یارو که عین این رئیسا لباس پوشیده......چشمامو بستم....سرم بد درد میکرد.....محکم چشمامو روی هم فشردم......وقتی باز کردم....توی یه جایی بودم که نور بالا سرم داست....سقف سفید.....صدای دینگ دینگ......یه چیز گرم روی دستم.......اخخخ سرم من کجام......تنها صدایی که میشنیدم صدای گُنگی بود که داد میزد.....بعد چند ثانیه نوری افتاد توی چشمم......قدرت تکلم نداشتم.....چشمام کم کم باز شد.....توی بیمارستان بودم......هوسوک بالای سرم داشت گریه میکرد......دکتر که داشت میرفت بیرون......هوسوک.بالاخره بیدار شدی......میدونستم.......
...توی یه جایی بودم که نور بالا سرم داست....سقف سفید.....صدای دینگ دینگ......یه چیز گرم روی دستم.......اخخخ سرم من کجام......تنها صدایی که میشنیدم صدای گُنگی بود که داد میزد.....بعد چند ثانیه نوری افتاد توی چشمم......قدرت تکلم نداشتم.....چشمام کم کم باز شد.....توی بیمارستان بودم......هوسوک بالای سرم داشت گریه میکرد......دکتر که داشت میرفت بیرون......هوسوک.بالاخره بیدار شدی......میدونستم........+جینا.در مورد سرطان چی بهش بگم؟......کم کم که حالم جا اومد دست هوسوک رو گرفتم........جینا.هوسوک........هوسوک.جان هوسوک......جینا.من باید یه چیزی بهت بگم......هوسوک.چی شده؟......جینا.نمیدونم میخوای چی بگی؟....میخوای شکه شی......میخوایگریه کنی..... میخوای هرکاریکنی....فقطباید اینو بدونی.....من سرطان دارم......هوسوک.از...از کجا فهمیدی؟......جینا.مگه تو خبر داشتی......هوسوک.اره من تازه فهمیدم.....همون روزی که حالت بد شد.....اما نگران هیچی نباش.....باهم درمانش میکنیم.....من میرم تا کارای بیمارستانو بکنم خب؟....تا بیام این رضایت نامه رو برای درمانت امضا کن.....اینجوری میتونیم شیمی درمانیو شروع کنیم خب؟....جینا.باشه برو....
+جینا.من نمیخوام درمان شم.....کل زندگیمونو باید برای درمان بفروشیم.......تازه یه مبلغی هم باید بزاریم روش😏......منو هوسوک باهم فقط 500 هزار وون در ماه در میاریم......اون وقت من باید 10 میلیون وون پول درمان بدم؟.....خونمون هم که کلا 2 میلیون وون نمی ارزه.......بهترین تصمیم همینه.......هوسوک.وارد اتاق شد.....هوسوک.چرا امضا نکردی؟.......جینا.هوسوک کارای ترخیصو انجام بده من نمیخوام درمان شم.....هوسوک.منظورت چیه.....جینا منظورم اینه کل زندگی ما 5 میلیون وون نمی ارزه اون وقت از کجا باید ده میلیون وون جور کنیم؟.......هوسوک.نگران نباش من وام میگیرم.....جینا.بسکن یه بار به حرف من گوش کن نمیخوام درمان شم......(هوسوک با عصبانیت)..هوسوک.یعنی چی نمیخوای درمان شی.....اصلا به من فکر کردی بعد تو چه اتفاقی برام می افته؟....اگر میخوای درمان نشی باهم میمی.ریم اوکی؟..
....جینا.چرانمیفهمی ما اونقدر پول نداریم...اصلا چجوری میخوایم اون همه پولو برگردونیم؟....تاحالا فکر کردی؟.....میخوای از گشنگی بمیریم؟.....زندگی تو به من بستگی نداره که من نباشم تو هم نباشی فهمیدی؟....حالا هم کاری ترخیص رو انجام بده.....هوسوک.اما من اگر نخوام این کارو کنم چی؟.....جینا.منم خودمو همین الان از همین پنجره پرت میکنم پایین......هوسوک.جینا مسخره بازیتو بزار کنار ما یه جوری این پولو جور میکنیم و تو هم درمان میشی......جینا.نمیفهمی نه؟؟؟؟..(میره سمت پنجره).....هوسوک.چیکار میکنی بیا پایین.....جینا.یا میری با نامه ترخیص میای یا من خودمو بندازم پایین......هوسوک.باشه باشهبیا پایین......جینا.برو منو مرخص کن.....هوسوک.باشه دارم میرم....
(یک ماه بعد)....+جینا.توی این یک ماه همه چی به خوبی گذشت.....دکتر میگفت شاید امروز یا فردا روز اخرم باشه......هوسوک خیلی داغون بود و نمیگفت....منم داغون بودم اما نمیگفتم......بالاخره دارم می.می.رم......امروز رفتیم لب دریا......نشستیم روی یه صندلی ...... سرمو گزاشتم روی شونه ی هوسوک.......باد باعث میشد موهام تکون بخوره.....به قول هوسوک موج دریا.....من فر بودم به همین دلیل میگفت موج دریا.......جینا.هوسوک.....هوسوک.جانم.....جینا.وقتی بچه بودم یه فیلمی داد زنه داشت می.مورد......شونرش برای لحظه های اخرش همسرشو اورد لبساحل....همسرش همون جا م.رد......همیشه با خودم میگفتم اگر قرار باشه بم.یرم حداقل پیش کسی که دوسش دارم باشم......خوشحالم که پیشمی......
توی نتیجه هست قسمت قشنگش....راستی ناظر جان هر کسی که میپرستی منتشر کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرر خیلی خوب بود 🥺🤍😢
مرسیییی💜
الان چی شد یعنی تموم شد پس ادامش چی میشه حداقل ی کوچولو ادامه بده😭😭😭😭😭😭آخه خیلی خوب بود😭😭💔💔
ممنون😊😊😊الان دارم یه فیک جدید مینویسم
امیدوارم خوشتون بیاد🌸♥️
حتما میخونمش❤❤
خیلی نامردی چرا غمگین شددددد🥺💔
ولی عالی بودددد
مرسی عزیزم 🌼🌼
اوکی من تا فردا صبح نمیتونم بخوابم و کلی قراره گریه کنم🥲
بابا اشکم در اومد جرا اینکارو کردی😭
عررررر ای خداااا قلبمممممم😭😭😭😭😭😭😭
میخچاستم تفاوت بدم😂🌸
😭😭😭
نباید اینجوری میشدددددد
چرا شد😅
عرررررررر 🤕😪😪
چقدررر خوببب بودددد 🥺😪🤕🤕
مرسی♥️♥️♥️♥️