های گایز اینم از پارت 2 ببخشید خیلی دیر گذاشتم اما سرم شلوغ بود امتحان پایان ترم زبان و..... داشتم و راستش پارت قبلیم زیاد حمایت نشد انتظار بیشتر داشتم اما به هرحال گذاشتمش خب دیگه بریم بخونیم
~از زبان نویسنده ~ بالاخره اونجانگ گفت: عااا..... خب... باشه.. کجا میتونم ببینمتون؟ چوی وان: خوبه... میتونم بیام پیشت؟ خوشحالی توی صدای چوی وان موج میزد. اونجانگ: یعنی.. منظورتون اینه که.... بیاید خونهم؟ چوی وان: اوهوم! اونجانگ ذره ای فک کرد و گفت: عاا... نه.... راستش میتونم بیام خیابون ایته وون و شماهم بیاید؟ چوی وان: عالیه! فقط.... ساعت چند؟ 10 صبح همین امروز خوبه؟ اونجانگ: خوبه.. منتظرتونم.... فعلا بای! چوی وان: تنکس بای! اونجانگ: راستی.... چطوری بشناسمتون؟ اخه خب من شمارو تا الان ندیدم.... چوی وان: لازم نیست منو بشناسی! بعدا متوجه حرفم میشی. بای! اونجانگ بدون هیچ حرفی تلفنو قط کرد. منظور حرف چوی وان رو نفهمید......
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عررررر اون پسر تهیونگه نه؟:-
اوهوم💜
:)