یه بار اینو گذاشته بودمش رد شد الان دارم دوباره میذارم . و بچه هااااااااااااااااااااااااااا ازمونمو قبول شدممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
دلم نمیخواست دیگه تو اون اتاق باشم . با دو تا پسر غریبه ! ولی حتما اوضاع هرمیون بیچاره بدتر از منه اون تازه هری رو هم نمیشناسه .... به هری سقلمه ی محکمی زدم بلکه کاری کنه . بلند گفت : اخ ! عه ... یعنی پروفسور ؟ نمیشه اتاقو به دو بخش تقسیم کرد ؟ یه طرفش واسه دخترا باشه ؟ پروفسور مک گونگال یه کم فکر کرد و گفت : اوه ! ام ... چرا که نه . پس اتاقو نصف میکنیم . خوبه دخترا ؟ هرچند نظر و تصور من و هرمیون این نبود با اکراه سر تکون دادیم . موقعی که پروفسور داشت قوانینو برامون توضیح میداد یهو چشمام تار دید و چشمامو بستم . وقتی چشمامو باز کردم دیدم همه جا نورانی شده . هنوز توی سالن اجتماعات بودم ولی ادما تغییر کرده بودن . سر چرخوندمو هری رو دیدم . اون از فرق سر تا نوک پا نورانی بود و به رنگ سرخ اتشینی میدرخشید . احساس کردم هری اونقدر معصوم و پاکه که انقدر نورانیه . چشمم خورد به رون . تا نیمه نورانی بود و نه مثل هری کامل . انگار از این پسر ارتعاشات منفی ای گرفتم و برای همین نگاهمو به دراکو مالفوی گردوندم . اون هم مثل هری پاک و کاملا بیگناه و معصوم بود . و وقتی هرمیونو دیدم ... چشمام گرد شد . این دختر جدا از مرز پاکی هم گذشته . اونقدر میدرخشید که نورش چشمامو اذیت کرد . برای همین چشمامو بستم و دوباره باز کردم . همه جا عادی شده بود . اول فکر کردم خیالاتی شدم ولی وقتی یادم اومد همه چیزو چقدر شفاف و واضح دیدم تصمیم گرفتم اینو به هیچکسی نگم ... ما رو بردن به اتاقمون . اتاق نصف شده بود و وقتی وارد قسمت دخترا شدم دیدم در داره و دورش دیوارکشی شده . کلید اتاق دخترا رو داد دست من و هرمیون و و ما وارد اتاق خودمون شدیم . یه جورایی فضای بین اتاق دخترا و پسرا مثل طبقه ی پایین بود . سالن اجتماعات کوچولویی که مبلمان سرخ رنگی داشت و قالی انواع طیف رنگ روشن و مایل به قرمز . کف اتاقا ، و سالن ، کف چوبی بود و بجای سرامیک سنگی از جنس چوب بود . چوب فندقی رنگ . اتاق دخترا دو تا تخت پرده دار سرخ رنگ و با لوستر خوشگلی داشت که کمد دیواری داشت و دو تا میز کوچولو کنار تخت بود که روشون اب یخ و اباژور بود . وقتی لباسامونو با وسایلمونو چیدیم توی کمد دیواری از خستگی تا سرمونو گذاشتیم روی بالش خوابمون برد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
اسم داستانم خوب در کنار بده🧚♀️💜
ژانرش:فانتزی-تخیلی یه
داستان اتحاد بین خوب و بد.در زیرزمین زیر قلعه خوب ها. دختری در حال تیر اندازی بود.کار سختیه که اخرین نفر توی جنگل بمونی و تسلیم نشی و ارشد خوب ها باشی.اما تعجب اور تر از همه فردی نورانی که در اسمان ب
اگهدوستداشتیپلیزبهداستانمسربزن✨😺💕
فصل³اومد^^🌸✨
عه ؟ خوندمش بابا
الان میرم میخونم عاشق رمانتم
تنک3>🥺✨
جالب بود منتظر پارت بعدی هستم🧘🏻♀️🤍
ممنون عزیزم