سلام داووشی های گلم 😐🌼✨
خب داشتم میگفتم امسال تو هاگوارتز اتفاق خواستی نیفتاد به جز اینکه هری اون ی.ا.رو رو شکست داد توی زیر زمین هاگ.وارتز و اما برسیم به سال بعد که اتفاق های و.ح.ش.ت.ن.ا.ک اونجا می افته و منو هری با یه باسیلیسک جنگیدیم . ولی خوب اینم مهم نیست بریم سراغ سال سوم .
امسال هری زود تر از من رفت پیش خانواده ی ویزلی چون خاله پتونیا تمیز کاری داشت و منم باید میموندم (کزت کی بودی تو 😐😂) و البته عمو ورنون هری رو از خونه بیرون کرد بابت باد کردن خواهرش 🥴 منم بعد چند روز رفتم پیش هری که دیدم هری یه چیزی راجعب یه قاتل گفت به اسم سریوس بلک من دقیق یارو رو نمیشناسم ولی امروز آقای ویزلی یه چیزی رو به هری گفت که من نگران شدم گفته بود که سریوس بلک دنبال تو و هارلی میگرده تا بکشتتون ( هر قاتل روانی از یک جا در میره صاف میاد سراغ شما بد بختا 😑)
امروز ، روز رفتن بود چقدر ذوق داشتم نمیدونم چرا امسال خیلی آماده بودم 😂 توی قطار رون و هرمیون و هری و سه تا دختر دیگه توی یه کوپه نشستن ولی من جا نشدم به هری گفتم نگران نباشه یه جا پیدا میکنم ولی هرچی گشتم جا نبود تا اینکه از جلوی کوپه ی مالفوی رد شدم با کمال تعجب دو تا جا خالی بود . تو کوپه مالفوی و کرب و گویل و پانسی نشسته بودن . من خیلی از پانسی خوشم میومد دوسش داشتم (عجب😐)
دو سه باری باهاش صحبت کرده بودم . چون پانسی تو کوپه بود در زدم و گفتم :« سلام بچه ها من جا ندارم میشه اینجا بشینم ؟ مالفوی گفت :« پس داداشت کجاست پاتاح ( با همون لحن معروف پاتاح😂) گفتم :« جا نبود اونم به زور یه جا برای خودش پیدا کرد . پانسی گفت :« البته بیا بشین هارلی . دراکو گفت :« نه نمیشه برو بشین پیش همون ویزلی و گند زاده . پانسی محکم به دست دراکو کوبید و گفت :« شوخی میکنه . دراکو جواب داد :« من با پاتاح شوخی ندارم .
خدانگهدار 😁🦋✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)