فقط یک بار نگاهم کن! پارت 34

(این منتشر بشه امشب پارت جدید من دختر خودم شدم رو میدم فعلا یکم تو ابهام بمونید )ملودی : تو چشماش زل زدم. نمی دونستم چی باید بگم . لبم رو گاز گرفتم و تصمیم گرفتم حقیقت رو بگم ولی نه تمام حقیقت رو می خواستم مقداری از حقیقت رو خاک کنم . ♡5 سال پیش من به مدرسه ای که می رفتی بورسیه شدم و من تنها فقیر اونجا بودم و توسط شما پولدارا عذاب داده میشدم. مخصوصا تو اریک تو و همراهات . اریک رستر ، کلویی میدراک ، میراندا راین، جک کوراک . این 4 تا اسم کابوس هر شبم بودند . تنها نور امید من اریکا و مایا بودند. اریک جای بعضی از این زخم ها رو تو به وجود آوردی ! و منو بخاطر اسمم مسخره میکردی! یک بار کلویی به مادرم توهین کرد و من زدم زیر گوشش ولی تو این کارم رو بدون جواب نگذاشتی! من حتی پول مانتو نداشتم و تو تنها لباس سالمم رو خراب کردی ! تا اینکه یک بار چندتا پسر دانشگاهی مزاحم شدن و تو بخاطر من دعوا کردی و تو گفتی این کار رو کردی چون احساس مالکیت داشتی و نمی خواستی جز خودت کسی منو آزار بده ! بعدشم بی دلیل شروع کردی به کم کردن آزار دادن من. اولش تعجب کردم ولی اون 3 تا دیگه ول کن نبودند تا اینکه ..... نمی تونستم بگم باهم احساس عاطفی گرفتیم یا این گردنبند از تو هست یا اینکه اولین شخصی که رازم رو فهمید تو بودی ♡ تا اینکه یک روز پدرم منو تا حد م.ر.گ زد فکر کنم ویدیو دختر خون رو دیده باشی ! من از پاریس رفتم تا اینکه برگشتم و من اون موقع حتی نمی دونستم چطوری تو پدرم رو انداختی زندان راستش من امروز فهمیدم تو قبلا با پدرم دعوا داشتی!

اریک : سرم رو بین دستام گرفتم . یعنی من اینقدر آدم عوضی بودیم ؟ گفتم: چطور توانستید؟ ♡ چیو؟ گفت : به دروغ بگید که منو نمی شناسی ؟ ملودی :تن صدای اریک عصبی شد . گفتم: اما..... گفت : باید میذاشتم امروز ب.م.ی.ر.ی! باورم نمی‌شد اریک این حرف رو زد . گفت :نکنه چون اون موقع اذیتت نکردم ع.ا.ش.ق.م شدی و مچ دستم رو پیچوند . همون دستی که خودش درمان کرد ، زدم زیر گریه و گفتم : تمومش کن اریک ! یک ثانیه انگار باورش نمی شد دستم رو ول کرد . گفتم :این حقیقت بود تو از همون اول یک ع.و.ض.ی بودی ! تو اصلا میدونی قلب چیه ؟ معلومه که نمی دونی چون نداری! میدونی سختی چیه ؟ معلومه که نه چون تا الان موهات رو نفروختند ، چون تا الان یک شب کامل گرسنگی نکشیدی ! چون تا الان مجبور نشدی برای یک بچه 3 ساله مادری کنی ! من همه اینا بودم دیگه تحمل تو رو ندارم ! تحمل تو رو ندارم ! از اتاق زدم بیرون . تمام کارکنان گوش وایستاده بودند . از اونجا فرار کردم.

مری : خبر فوری : فیلم و عکس منتشر شده از دعوا و روابط ناجور زوج تازه معروفمان ملودی میرکیز و اریک رستر همه رو به این فکر فرو برده که نکنه که این ازدواج صحنه سازی شده باشد ؟ کنترل رو برداشتم و صدا رو کم کردم . رو به جک گفتم : بببین چیکار کردی ؟ تو دوست پدر ملودی فرستادی پیش ملودی و بعد پدر ملودی قضیه گذشته رو باز کرده و الان میدونی چی شده ؟ گفت : چی شده ؟ گفتم : ملودی گذشته رو کامل برای اریک تعریف کرده . نوشیدنی از دهنش ریخت بیرون و داد زد: همه رو ؟ گفتم : نه تمام بخش های ع.ش.ق و علاقه رو حذف کرده ! گفت : الان ملودی چی شده ؟ گفتم : اریک کتکش زده و فیلمش تو کل صفحه مجازی هست . جک گفت : باشه من زنگ میزنم و عذرخواهی میکنم گفتم : جک من می یک تصمیم گرفتم... ولت میکنم و میرم. با تعجب پرسید : منظورت چیه ؟ با بغض گفتم : ولت می کنم و میرم چون دیگه نمیتونم این خنگ بازی هات رو تحمل کنم، این اشتباهات ، این دروغات این مسئولیت نپذیر بودنات .....تو حتی یادت نبود امروز تولدمه! گفت : صبرکن مری ! از اتاق کار جک با عجله رفتم بیرون و سعی کردم جلو بغضم رو بگیرم .

ملودی : خداروشکر وقتی رسیدم کسی خونه نبود ، لباسام رو درآوردم و لباس راحتی پوشیدیم . موهام رو باز کردم و به خودم زحمت ندادم آرایشم رو پاک کنم . چون آرایشم فقط رژ لبم بود که اون موقع اریک با خون پاک کرد . حتی فکر کردن به اریک قلبم رو درمیاورد. رفتم تو اتاق و تخت رو آماده کردم . لباس خوابم رو پوشیدم و پتو رو کشیدم و خوابیدم . اریک : اریکا و مایا انگار ازم متنفر شده باشند کلا بعد از ماجرا ملودی نیامدند تو دفترم . میراندا هم چند تا کار مهم داشت و رفت. لورا هم تو دفتر نشسته بود و بعد گفت : اریک چرا اون جوری باهاش رفتار کردی ؟ گفتم :لورای عزیزم من متاسفم . گفت : این بار آخر هست که این رفتار رو داری ! رفتم بغلش و گفتم : هرچی بانو بگه ! و بعد ب.غ.ل.ش کردم ! لورا خندید و گفت : خب اریک بذار یکم فضای مجازی رو چک کنیم . گفتم : بیخیال اونجا الان همه اش خبر دعوا من و ملودی هست !با تعجب گفت : نه این یکی نگاهش کن ! گوشی گرفتم اون مرده تو اینستاگرام یک خاله زنکی بود که لنگه نداشت و بعد ویدیوی رو شروع کردم نگاه کردن . ○گذشته دردناک اریک رستر این موضوع امروز ماست !

ملودی : وقتی چشمام رو باز کردم ساعت 6 عصر بود. هنوز کسی نیومده بود خونه . مارک کلاس داشت . سارا هم رفته بود نمایش حقوق زنان . از جام پاشدم و رفتم سر کمدم. دنبال صندوق مامانم میگشتم که چندتا نوار ویدیویی پیدا کردم. تا حالا اینا رو ندیده بودم ولی تو وسائل من بود . فکر کنم ازیگ یکی از این پلیر ها داشت. رفتم تو پذیرایی و چراغ رو روشن کردم . کشو میز تلویزیون رو باز کردم . یک پلیر قدیمی بود ولی هنوز کار میکرد . خاک روش رو فوت کردم و به تلویزیون وصلش کردم. نوار رو ثوش گذاشتم و روشنش کردم، اول فیلم سیاه بود ولی کم کم داشت واضح می شد . فیلم سیاه و سفید بود . دوربین یک اتاق رو نشون میداد و یک دختر رو به رو دوربین . اون مادر من بود . اون میلدرد بود . مادرم شروع کرد به حرف زدن : 5 آگوست 1987 سلام اسم من میلدرد هست این دوربین کادو تولد هلن به منه و تو قراره از امروز دوست من باشی.6 آگوست 1987 امروز تو مدرسه یک پسری بهم درخواست قرار داد منم گفتم نه . واقعا با خودشون چه فکری میکنند ؟ 8 آگوست 1987 امروز با دخترا رفتیم کافی شاپ و بعد رفتیم خرید در نهایتم هان بخاطر اینکه دیر اومدم خونه دعوام کرد و مجبورم کرد کل آشپزخونه رو تمیز کنم .-------->پرش حرکتی زمانی 27 آگوست 1987 ببخشید یه مدت بهت سر نزدم داشتم برای امتحان حاضر میشدم ولی امروز ع.ا.ش.ق بهترین بسکتبالیست مدرسه و منطقه و شهر شدم و فهمیدم اونم ع.ا.ش.ق.م.ه اسمش جیکوب میرکیز هست !

آنچه خواهید دید :من دوست دارم ........ اون این کار رو باهام کرد ......بهم یک قولی دادیم ......این بچه ...... اون سرپرست من نیست ....... بیخیال من می بخشمت ..........تولدت مبارک زیبای من بچه ها راستی من کشف کردم بیمار هستم هی رابطه جک و مری رو بهم میزنم درست میکنم