:⁾ᵖ²𝟏𝟕-𝟏𝟔

بعد از جواب دادن به مسیجش،به سمت حموم رفتم و یه دوش نیم ساعته گرفتم. به ساعت نگاه کردم ۶:۳۰ دقیقه بود تصمیم داشتم امروز برم به کافه کتاب،فروشگاه و پارک رفتم داخل اتاقم،رو میز ارایشم نشستم و مشغول شونه کردن موهام شدم. که گوشیم زنگ خورد به صفحه نگاه کردم مامان بود! جوابشو دادم -بله مامان؟ +کاتسومی اومدی خونه؟ -اره چطور؟!

+دخترم میخوایم یه مدت خیلی کوتاه با جونگ این(دوست پسر مامانم)بریم واسه کار ججو باهامون میای؟یا میخوای پیش خاله نابی بمونی؟ -نه ممنون میمونم خونه +کاتسومی مشکلی داری با رفتنم؟ -نه مامان میتونی بری از من خدافظ میخوام برم بیرون. +باشه دخترم خدافظ و گوشی‌رو قطع کردم.

“معرفی” من پدرم کره ای بود و مادرم ژاپنی اونا وقتی باهم اشنا شدن دانشجو بودن و بعد چند سال ازدواج کردن و مامانم منو بدنیا اورد اما وقتی من،۶ سالم بود مامان بابام از هم جدا شدن و مامانم به کره اومد. اما من دیگه هیچوقت بابامو ندیدم! “پایان” بیخیال مشغول خشک کردن موهام شدم بعد از اتمام کار موهام یه خط چشم ساده کشیدم،و یه تینت لب زدم به سمت کمد لباسام رفتم. یه دامن سفید ساده پوشیدم به همراه کراپ تاپ مشکی یه بافتنی ساده مشکیم پوشیدم روش چون شبا یکم سرد میشد به همراه کفشای آل استار‌

گوشیمو برداشتم و از خونه خارج شدم سمت کافه کتاب رفتم اول یدونه کتاب انتخاب کردن و رو میز نشستم گارسون سمتم اومد؛ +چی میل دارین -یه ایس موکا +همین؟ -بله بعد ۱۵ دقیقه ایس موکارو اوردن ۱ ساعت گذاشت و کتاب رویایی رو تموم کردم! از رو میز بلند شدم و به سمت میز پرسنل رفتم ایس موکام رو حساب کردم و از کافه خارج شدم و به سمت فروشگاه مواد غذایی رفتم. یسری مواد لازم گرفتم برای درست کردن لازانیا،و از پرسنل اونجا خواستم یه چند ساعت وسیله هام اونجا باشه تا بیام ببرمشون و اونم قبول کردم!

به سمت پارک رفتم تموم مدت به تهیونگ فکر میکردم! ازش خوشم میومد کی اخه از اون خوشش نمیاد؟! وقتی به پارک رسیدم که کیم تهیونگ رو دیدم به همراه ی دختری رو نیمکت نشسته بودن دقیقا رو به روی من بود. اون دقیقه به اون دختر خیلی حسودیم شد،ولی مگه تهیونگ پیش بچه ها نبود؟نمیدونم چرا ولی ناراحت شدم همون لحظه تهیونگ هم منو دید اما من از اونجا رفتم وسیله هارو از فروشگاه گرفتم و به سمت خونه قدم برداشتم که یکی دستشو گذاشت رو شونم….

خب اونی اینم از این پارت امیدوارم خوشت بیاد🐈‍⬛✨