عشق با نگاه اول شوگا پارت۵

از زبان جیک.... این پسر رو نگاه کن انگار دل رز رو برده ولی رز مال خودمه 👿....جیک:ام شوگا یه لحضه میای شوگا:اوکی جیک:ببین شوگا تو رز رو دوست داری🤨 شوگا:اره جیک:ولی اون تو رو دوست نداره رز مال منه 😈رز:جیک من مال تو نیستم من اصلا دوست ندارم تو رو ببینم و الانم فقط بخاطر اینکه کمک لازم دارم گذاشتم بیای تو و اگه یه بار دیگه این حرف رو بزنی از نکته ضعفت استفاده می کنم😠😠 جیک:هه تو نمی دونی نکته ضعف من چیه رز:خوبم میدونم بیا بریم شوگا (یه پلی بک کنیم از زبان رز)جیک خیلی مشکوک بود رز:جینا من میرم شربت بیارم تو همین جا منتظر باش😇جینا:اوکی ...باید بدونم این جیک چه کاری با شوگا داره و به حرف هاشون گوش کردم شوگا هم منو دوست داره (بریم به زمان حال)از زبان شوگا وقتی که رز اون حرف هارو زد خیلی خوشحال شدم دستم رو گرفت و رفتیم تو اشپزخونه رز:شوگا توکه باور نکردی من اونو دوست ندارم و من من من تورو دوست دارم شوگا:چی یعنی توهم منو رز:اره تو چی منو دوست داری شوگا:من از اولین روزی که تو رو تو تیکتاک دیدم عاشقت شدم رز:پس برای این بود که مشکوک بودی شوگا:اره مگه چیه رز:هیچی بیا بریم

رز:بیا بریم اوه شربت هارو یادم رفت تو برو من الان میام ....رفتم تو اتاق و رز هم اومد شربت هارو خوردیم و کوک بهم زنک زد و باهم حرف زدیم وسط حرفامون جینا اومد و گفت جینا:خواهش می کنم بزار با کوک حرف بزنم لطفا و گوشی رو دادم دست جینا و اون هم با کوک حرف میزد بهش گفتم که میرم تو اتاق و رفتم وقتی در رو باز کردم با یه صحنه مواجه شدم

از زبان رز شوگا رفت بیرون با کوک حرف بزنه و جینا هم رفت تا شوگا رو راضی بکنه که با کوک حرف بزنه منم که داشتم کار هارو می کردم جیک اومد پیشم نشست بعد نزدیک تر شد منم عقب میرفتم که رسیدم به دیوار از زبان شوگا ... در رو باز کردم دیدم جیک می خواد بزور رز رو ب‌ب‌و‌س‌ه و منم رفتم داخل اتاق و دیگه داشتیم دعوا میکردیم از زبان رز ... شوگا اومد داخل اتاق و با جیک دعوا می کرد و منم چون شماره جیمین رو داشتم بهش زنگ زدم اوناهم اومدن جیک و شوگا رو از هم جدا کردن و بعد جیک رو از خونه بیرون کردم و به جینا گفتم که دیگه با خودش جیک رو نیاره و اگه بیاره دوستیمون تموم میشه😡 اونم گفت نگران نباش اینارو به مامان و بابام میگم و بعد نمیزارن تا دوماه از خونه بیاد بیرون یا با کسی ارتباط داشته باشه و از همه چیز محروم میشه😌😌

شوگا:رز حالت خوبه اون که بلایی سرت نیاورد 😟رز:اول بگو حال خودت خوبه 😟شوگا:من خوبم 😌رز:من که اینو نمی بینم 😕شوگا:مگه چی شده رز:دستت شوگا:هیچی نیست کوک:چطور هیچی نیست دستتو نگاه کن شوگا:من خوبم جین:اصلا هم خوب نیستی باید به حرفمون گوش کنی این دستور ورلدوایدهندسامه زود باش باید بریم😎 شوگا:کجا نامجون:بیمارستان و بعد اونم بیگ هیت فردا کنسرت داریم شوگا:ولی رز چی اون تنهایی خونه باشه اونم با وجود اون روانی😟 (منظورش جیکه)رز:نگران من نباش تو برو ته ته:بیا بریم هیونگ جیمین :واقعا اتاقت قشنگه کاملا شبیه ارمی ها و حتی بیشتر😉 رز:الان وقت این حرفا نیست شوگا حالش بده😠

جینا:هی دختر شوگا واقعا دوست داره رز:میدونم(جینا با جیک نرفته)جینا:معضرت میخوام اگه میدونستم جیک اینکارو میکنه نمی اوردمش😔😔 رز:الان فقط سلامتی شوگا برام مهمه جینا:ارمی بمبت کو رز:الان وقتش نیست بیا اینارو درست کنیم جینا:باشه ....(ساعت ۹ شبه و جینا رفته خونه)دارم از نگرانی می میرم یعنی الان شوگا حالش خوبه چیکار می کنه باید بهش زنگ بزنم (مکالمه رز و شوگا) شوگا:الو رز رز:شوگا خوبی،چرا بهم زنگ نزدی، جون به لب شدم ،الان کجایی حالت خوبه ،دستت چطوره شوگا:میدونستم میتونی رپ بخونی ولی نه اینطوری رز:الان وقت شوخی نیست جواب منو بده شوگا:من خوبم ،توچی جیک که نیومده خونتون مامان و بابات برگشتن رز:نه جیک اومده نه مامان و بابام قراره که اونا چند روز دیگه بمونن شوگا:خوب تو چرا نمیای خوابگاه ما رز:چچچ چی ااا اول بیگ هیت حححح حالا خخخخ خوابگاه بی تی اس😲 شوگا:زود باش دیگه اینجا جات امنه رز:نه نمی تونم😣 شوگا:چرا رز:جینا گفت که جیک نرفته خونه و الانم دنبال منه اگه الان من بیام شما هم تو خطر میوفتید و راستش اونم ارمی بود ولی بعد از دعوا از بی تی اس متنفر شده و شوگا: و الانم هیتره رز:اره😖

شوگا:اگه نیای من میام 😌😏رز:باشه بزار هماهنگ کنم ببینم چی میشه و یه سوال تو از کجا فهمیدی خونه من کجاست شوگا:تو یکی از ویدیو هات کاملا ادرس خونتون معلوم بود رز:باید بیشتر حواسم رو جمع می کردم شوگا:خوب اونطوری که من تورو پیدا نمی کردم رز:باشه حالا ببینم چی میشه شوگا:چی چی میشه رز:حواست کجاست میخوام بدونم مامانم میزاره بیام پیش ۷ تا پسر و چند روز پیششون باشم شوگا:باشه فقط زود جوابمو بدی ..... خلاصه مامان و بابای رز راضی شدن ولی فقط بخاطر اینکه جیک اون دور و ورا می پلکه منم زود وسایلم رو برداشتم و سوار ماشین شدم

رفتم به خوابگاه بی تی اس و وقتی در زدم شوگا در رو باز کرد و اون هم با بقیه اعضا هماهنگ کرده بود و یه اتاق برام آماده کرده بودن و منم رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم و رفتم پیش شوگا نشستم و با گوشیم ور می رفتم که

شوگا دست منو گرفت و منو برد اتاقش و چند تا چیز درباره اعضا بهم گفت که کسی نمی دونه و بعد رفتیم پیش اعضا نشستیم قرار بود جرئت حقیقت بازی کنیم و قبول کردم بطری رو چرخوندیم نوبت جیمین و من بود من جرئت رو انتخاب کردم گفت تو باید بری کنار شوگا بشینی و تا آخر بازی شوگا بغلت کنه قیافه من و شوگا😳😳 قیافه بقیه اعضا😏😏 قبول نکردم بخاطر همین جیمین هم یه تنبیه برام گذاشت

نظرسنجی دوست دارید داستان بعدیم درباره کی باشه؟ هرکدوم یکی رای بیشتری بیاره اونو میتویسم ۱:رزی و جیمین ۲:هردو مکنه لاین گروه بی تی اس و بلک پینک (جونگ کوک و لیسا) لطفا تو کامنت ها بگید

ممنون که داستانم رو می خونید بای