
مرینت :خواستم برم خونه هنوز از این کار مطمعن نبودم نمی تونستم ادرین رو تنها بزارم اما ادرین نمی ذاشت ناچار راه افتادم به سمت خونه برگشتم که یکبار دیگه ادرین رو ببینم اما دیدم داد می زد بی دلیل که چراغی خورد رو صورتم نگاه کردم که دیدم ماشینی داره میاد به سمتم مات وایستاده بودم پاهام سست شده بود که نفهمیدم چی شد اما اونور خیابون بودم و ادرین روم بودم وقتی از روم پاشد به شونه ی شیمخز نگاه کردم که از روم پاشد و سر پا وایستاد همینجور وایستاده بودم همه جای بدنم خیس بود خیس بود که ادرین کترو پیرهن مردونش رو در اورد انداخت روم ......پس.... پس تو چی.... ح....حدا ...قل بیا چتر رو بگیر اما پسم زد خواستم کتم رو در بیارم اما نذاشت نگاه کردم تو صورتش که حرفی زد ادرین :اگه اینا رو قبول نکنی مجبورم خودمو تخا کنما مرینت :یه لحظه تصورش کردم تو اون حالت گفتم طلغ کردی همینا بسمه اما دست بردار نبود خواست تا خونه باهام بیاد فکر کنم تا خونمون ۴ یا ۵ کیلومتر راه بود خیلی دور بود حتما سرما می خورم چاره ای نداشتم تاکسی ای هم اینجا نبود که نگاهم به متروکه خونه ای خورد باهم رفتیم سمتش در زدیم که در همینجوری باز شد جیر جیر میکرد چون کهنه بود وقتی پا گذاشتم تو یهو چون زیر پام شکست
مرینت :خیلی نرفتم پایین ادرین کمکم کرد پاشم در حالی که شونش تو اون وضع بود وقتی پاهام در اومد راه افتادیم اونجا پله داشت ازشون رفتیم بالا دوتا اتاق داشت هر دوتاشون هم تخت و پتو داشت اما کهنه بودن باز خوبه تا اون بیرون ادرین :خب مجبوریم با زیر شلواری زیر اون پتو باشیم مرینت :باهم 😐 ادرین :اره 😁 مرینت :که زدمش ادرین :ای مرینت :نخیر هر کدوممون جدا یادته ما هنوز جاودزا نکردیم و قرار هم نیست که بکنیم ادرین :ولی خب یکروز اره مرینت :مزه نریز خب لاقل مجبوریم تا فردا اینجا بمونیم که صدای رعد برق اومد ترسیدم پریدم لغب ادرین نگاهم رو چرخوندم که فهمیدم چه گ ن د ی زدم زود پریدم پایین از شلغب .....من رفتم اتاق سمت چپی ادرین هم رفت سمت راستی به مامانم پیام دادم امشب خونه الیام لباسامو به یه تناب وصل کردم و گذاشتم خشک شه رفتم نشستم رو تخت جیر جیر می کرد پتو رو کشیدم دور خودم اوووق چه بوی بدی میداد چند وقته کسی تو این خونه نیست خونه بزرگی بود که بی اخیتار چشمام بسته شد و دیگه نفهمیدم چی شد ...........صبح با صدای پرنده ها پاشدم با حس خوبی که داشتم خنده ریزی کردم از رو تخت پاشدم لباسام خشک شده بودن
مرینت :پوشیدمشون و رفتم از اتاقم بیرون رفتم به سمت اتاق ادرین در زدم اما کسی جواب نداد در رو باز کردم رفتم تو ادرین اونجا نبود !!!! کی بوی سوختنی مانند اومد وای از اشپز خونه می اومد بعضی از چوپ های پله پوسیده مانند بودن ایی کاش کفشمو پوشیده بودم و بلاخره رسیدم پایین که دیدم ادرین هر چی غذا پاشتیم رو سوزونده بود اه از دست این یک کاری هم بلد نیست انجام بده خواستم برم سمت که دیگه نتونستم برم ای نشستم رو صندلی کنار پام کبود شده بود که ادرین نسشت جلو پام ....چیکار می کنی ؟ادرین :وایسا پاهاتو تکون نده و از جیبم یه پماد در اوردم مرینت :اون چیه ادرین :پماد پس می خواستی چی باشه :| مرینت :خب برا چی ادرین :معلومه برای خوردن ...خب بابا می خوام بزنم به پات دیگه مرینت :قول بده درد نکنه و دستامو گذاشتم رو چشمام بعد چند لحظه با صدای ادرین که تموم شد چشامامو باز کردم پام رو خیلی خوب باند پیچی کرده بود تعجب می کنم دکتر نشده که یادم افتاد شونش ادرین :نگرتن شونم نباش خودم بهش رسیدم مرینت :نگرانیم از بین رفت نسسم خنکی اومد که لبخندمو پدیدار کرد ادرین :چشمکی بهش زدم مرینت :خودمو جمع کردم معلوم بود سرخ شدم اون خیلی مهربونه شاید اونقدرا هم که فکر می کنم ادم بدی نیست نگاهم رو اونور انداختم کمکش کردم غذا رو بریزه دور و قابلمه هارو بشوریم
مرینت :بعد از اینکه صبحونه خوردیم ادرین کمکم کرد از پله ها برم بالا ادرین :تا بالا پله ها همراهیش کردم بردمش تو اتاقش نشوندمش رو تخت کفشش رو براش پوشوندم مرینت :خواستم خم شم که سرم خورد به سرش نگاش کردم دستم رو گذاشتم رو گونش ناز کردم گونشو با انگشت شستم نگاه خاصی بهم داشت مرینت :پاشدم خیلی پاهام درد نمی کرد رفتیم از پله ها پایین از خونه خارج شدیم ادرین تا خونمون همراهیم کرد باورم نمی شد تمام راه رو پیاده با ادرین اومدم اما پاهام درد نکرد خواستم ازش تشکر کنم کهههههههههههههه........(و تمام برای پارت بعد ۱۵ لایک ۳۵ کامنت و ۶۵ بازدید می خوام چالش : اسم بهترین اجی هات که خیلی دوسشون داری )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد رو فردا صبح می زارم
عالی بید اجو💜
ج چ : نمیگم 😐😁
مرسی اجو
فکر کنم برای اینکه اونیکی اجی هات ناراحت نشن من که نمی شم 😐
امم.. پس سوگند، مرضیه، کاملیا و زینب ک 100 ساله ازش خبر ندارم 😐💔
واقعا که من چی 🔫😐نشسته بودم تو صف دوساعت که داستانت رو برسی کنم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
تو جدایی😐🙂
هنوز نگذاشتم که
یعنی چی من جدام 😕
منظورتو از اینکه جدام نمی فهمم😐
یعنی تو توی لیست اجی های هستی که بهشون اهمیت میدم و ب فکرشونم:/🙂
وگرنه بقیه با بقیه فرقی ندارن همشونو دوست دارم و باهاشون صمیمیم
عالی بود
مرسی
که بریجت ظاهر میشود ! درسته ؟
نه
خداروشکر
شانس اوردی که زنده بمونی 😑
یکی دیگه بدتر از بریجیت 😂😂😂😂😂بریجیت داره ترتیب جاودزا(برعکس)
میده
اریک ؟
آلیا ؟
یکیشون البته اسلاید های اخر رو ناقص می نویسم و اول پارت های بعد واضع می نویسم
عالییییی بود
جچ:آجی هدیه و آجی مرضیه و آجی نیکا
مرسی
عالییییییییییییییییییی بعدیییییییییییییی
مرسییییییییییییی❤
چشم 😂
عالی
مرسی
عالیییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییییییی
ملسی آجی بعد مدت ها امدم همه رو خواندم 💐🌹😘
💕💕💕💕💕