
بریم بترکونیم🎊
&^وقتی خانم کیم رو معاینه کردم فهمیدم ایشون مشکل قلبی دارن و مشکلشون الان داره خودشو بروز می ده^اقای کیم _ب...بله؟ &یه لحظه تشریف میارید بیرون اتاق؟ _حتما^رفتم بیرون اتاق^اقای لی اتفاقی افتاده؟ &خب ....راستش....چه جوری بهتون بگم؟ _یونا مشکلی داره؟ &بله....همسرتون مشکل ....مشکل قلبی دارن _چ...چی؟ &مشکل قلبی دارن _خب اینو چرا تا الان نفهمیده بودید؟ &چون بیماریشون الان داره خودشو بروز می ده _ممکنه این مشکل عوارضی هم داشته باشه؟ &بله...یکی از عوارضش اینه که بیشتر اوقات سردرد داره....بعضی اوقات هم ممکنه از حال برن _اینو خودش می دونه؟ &نه...من الان فهمیدم ایشون مشکل قلبی دارن و اول از همه هم به شما گفتم _شما بهش می گید که این بیماری رو دارن یا من بهش بگم؟ &به نظرم بهتره شما بهش بگید _چشم^رفتم تو اتاق پیش یونا^عسلم؟ +ج...و...نم؟ _باید یه چیزی رو بهت بگم +چی؟ _خب ....تو....مشکله قلبی داری و سردرد هات هم به خاطر اینه +^وقتی فهمیدم مشکل قلبی دارم سر گیجه گرفتم و بعد از یه دیقه از حال رفتم^ _^وقتی دیدم یونا از حال رفت سریع رفتم پیش دکتر و بهش گفتم و دکتر هم گفت که یونا باید یه هفته بستری باشه و وقت ملاقات هم نداره^ ^پرش زمانی به دوهفته بعد از مرخص شدن یونا^ _عزیز دلم؟ +جونم؟ _می خوای جشن بگیرم؟ +به چه مناسبت؟ _به مناسبت مرخص شدنت از بیمارستان +خب بدم نمیاد ولی اخه.... _ولی و اما و اگر و اخه ماخه نداریم .....بگیرم یا نه؟ +بگیر _خب کیا رو دعوت کنیم؟ +همه ی سئول رو _باشه +یااااا من شوخی کردم _من می خوام این بزرگ ترین مهمونی دنیا بشه پس برای اینکار نیاز به دعوت کل سئول هست^خندیدم^ +خیلی دیوونه ای😄 _اره دیوونم....دیوونه ی تو +اینقد چرب زبونی نکن _اگه بکنم چی می شه؟ +باعث می شه بیشتر عاشقت بشم و بیشتر بهت وابسته بشم _پس اینقد چرب زبونی می کنم تا اینقد بهم وابسته بشی که حتی یه قدم هم از من دور نشی +عاشقتم اولین و اخرین عشق من _یونا دوست داری تم مهمونی چی باشه؟ +اووووووم...........زرد بنفش خوبه؟ _عالیه
+مگه می شه من چیزی رو بگم و بد باشه؟😁 _معلومه که نه +عشقم من میرم اب بخورم الان میام^رفتم تو اشپزخونه^ _باشه ^بعد از نیم ساعت^ _^وقتی کارم تموم شد یونا رو صدا زدم که بیاد ببینه تزیینات خوب شدن یا نه ولی هر چی یونا رو صدا زدم نیومد و جوابی هم بهم نداد....نگاه ساعت کردم دیدم نیم ساعته یونا رفته اب بخوره و برگرده ولی هنوز نیومده ....نگران شدم و رفتم تو اشپزخونه و دیدم یونا بیهوش وسط اشپزخونه افتاده^یوووووووووووووناااااااااااااااااا......یونا تروخدا پاشو.....یوناااااااااااااااااااااا.....^با گریه^^دکتر گفته بود ممکنه اینطوری بشه و برای اینکه بهوش بیاد باید یه سرم رو بهش بزنید و من یادم رفته بود اون سرم رو بگیرم پس رفتم دارو خانه و از اون سرم گرفتم و برگشتم خونه و اون سرم رو به یونا زدم^ ^بعد از نیم ساعت^ _^پیش یونا نشسته بودن و موهاش رو نوازش می کردم و گریه می کردم تا اینکه یونا بهوش اومد^ +ت....ته _ج..جونم عزیزم؟^سریع اشکام رو پاک کردم تا یونا نفهمه گریه کردم ولی فهمید^ +گر...گریه کردی؟ _من؟ن...نه..چیزه ...این حساسیته +ته ...به من...درو...دروغ نگو _خب....راستش ..اره...گریه کردم +چرا؟ _به خاطر تو...وقتی دیدم بیهوش شدی خیلی ترسیده بودم...می ترسیدم از دستت بدم +نگران نباش ...اگه تو هم بخوای از دست من خلاص بشی من میمونم پیشت و از میشت نمی رم _مطمئت باشم؟ +مطمئن باش _چیزی می خوای برات بیارم؟ +نه چیزی نمی خام ممنون _^به لباش نگاه کردم^گشنمه...اجازه می دی؟ +خیلی بی جنبه شدی...اگه گشتته برو غذا بخور چی کار من داری؟ _لطفا😢^شدم بودم شبیه بچه دوساله ای که یه چیزی رو می خواد ولی بهش نمی دن^ +هووووف.....باشه ولی کم _^لباش رو یه بوسه ی کوچیک کردم^ +افرین که جنبه داشتی پسر کوچولو ی خودم^خندیدم و موهاشو شلخته کردم^ _نکن مامان بد اخلاق^داشتم سعی می کردم نقش پسر دوسالرو بازی کنم و خودمو مث بچه ها لوس کنم^ +من بد اخلاقم؟😒 _ببخشید ...اشتباه گفتم...تو بهترین مامان دنیایی +قربونت برم عزیزم^خندیدم^ _یونا +جونم؟ _دلت می خواد بچه دار بشی؟ +^بغض کردم^البته که دوست دارم....داشتم مادر می شدم اما به لطف تو نشدم^دیگه تاقت نیاوردم و زدم زیر گریه^ _دورت بگردم گریه نکن عزیزم^بغلش کردم و اوردم رو پام نشوندمش و نوازشش کردم^ +^اشکام رو پاک کردم^می شه یه قولی بهم بدی؟ _چه قولی؟ +قول بده همیشه پیشم بمونی _باشه...قول می دم همیشه پیشت بمونم...تو هم قول می دی همیشه پیشم بمونی؟ +اوهوم...قولِ قول _^زنگ ایفون خورد^منتظر کسی بودی عشقم؟ +نه _منم کسی رو دعوت نکردم تازه اصلا کسی ادرس اینجا رو نداره +پس یعنی کیه؟^با نگرانی^
لایک و فالو و کامنت فراموش نشه🐯
ناظر محترم لطفا منتشر کن و شخصی هم نکن🐯
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولینلایکوکامنتوبازدید
پین؟