
با ترس و لرز از جام بلند شدم اون جوجه هم گرفتم.هیچی پر نداشت تو بگو یک دونه. به طرز با ور نکردنی زشت بود.با خانم بوستیم اومدیم بیرون.همه از ادریو فیلکس میپرسیدن چه خبر شده.بنده خدا هر دوتاشون تو شک بودن.خوب مگه چیه؟الان من تنها فرد تو مدرسم که ققنوس داره.《کاملا متوجه شدم🤦🏻♀️😂👌🏻》الان خودم تو شکم چه برسه اونا!والا! از سالن اومدیم بیرون به سمت طبقه بالا پیش رفتیم.نمیدونم ولی فکنم تو طبقه 7 جلویه تابلو فرش که عکس یه جنگل بود وایستادیم.بوستیه:کلارا....کلارا کجای؟ یهو یه زن حدود 18 19ساله تو قاب پیدا شد.مو هاش طلایی بود با چشمای عسلی.میتونم بگم زیبا ترین دختر بود که تا حالا دیدم! کلارا:سلام چی شده؟ _اجازه ورود میخوام...یه اتفاق مهم افتاده. _چی؟ _بعدا بهت میگم. _باشه. برو تو. تابلو چرخید و باز شد.گابریل اگراست پشت نیز سفید رنگی نشسته بود. صندلیش طلا کوب شده بود.هع اون جایگاه مال منه. گابریل:چی شده که این وقت شب اومدین اینجا؟ لحنش انقدر سرد بود که تنم لرزید! به خدا کوه یخ که میگن اینه!بوستیه:قربان گرندویچ...خوب راستش..._چی شده؟ _اون...اون امشب صاحب یه ققنوس شد! _.چی! جوری بلند شد که صندایش افتاد! _این امکان نداره! با چهارتا قدم خودشو رسوند به ما.به جوجه که بین دوتا دستام گرفته بود نگاه کرد.
_ ولی اخه....چطور!!الا حدود..._بله قربان...از وقتی که ملکه قبلی خانم سابین لاویت صاحب ققنوس شد کسی دیگه ای نشده...از اون زمان خیلی میگذره...اون دوران هنگلت تو رده اول بود و این مدرسه وجود نداشت.اوهههههه بگو چرا همه شاخ در اوردن. پس مامان من اخرین کسی بوده ه ققنوس داشته.خخخخ بیچاره نمیدونه من کیم!《🙌🏻🤞🏻😂🤣😔》_ درسته...خانم مرینت!《جرررررررر😬🤣🤣🤣🤣》این یه امتیازه بزرگه....امیدوارم بتونید از این پرنده افسانه ای مراقبت کنی...حتما زیاد طول نمی کشه که همه با خبر بشن تو ققنوس داری...باید مراقب باشی!سرمو به معنی باشه تکون دادم.ایششش حتما خودم نمیدونستم! بعد کلی نصیحت های مسخره اومدم بیرون. تو راه رو تنهایی به سمت سالن عمومی میرفتم...خوبه مامان نیگفت هرجی سنم کم تر باشه ققنوس ظاهر بشه قدرت مند ترم.خوب من میدونستیم که قراره صاحب یه ققنو س بشم ولی با این سرعت...عجیبه
در سالن که باز کردم...همه بلند شدن.وا اینا چرا نرفتن نخوابیدن؟لیانا تسون:مرینت تو...واقعا تو...الان یه ققنوس داری؟جوحه رو به همه نشون دادم.بنده های خدا. هنگیدن.الیا:مری بیا بریم بخوابیم...حتما خسته ای! دستمو کشید برد تو خابگاه.همه دنبالمون اومدن. ادرین و فیلکسم به صورتی قاچاقی! ادرین:این باور نکردنیه....نمیشه باورش کرد.البته از نظر... خوب.الکس: از چه نظر؟ _ خوب... هیچی!کلویی:ولش کن...حالا چی مری؟_هیچی بزرگش میکنم...فقط.. اسمش چی باشه؟ فیلکس: نیکی؟_نه!لیا:بلفی؟ _نه! رز:من میگم بزار سرخ! اخه پراش قرمز و طلایی میشه. ناز میشه!ادرین:موافقم تو چی مرینت؟ _عالیه...واقعا متاسفم که بیدارتون کردم.بهتره بخوابیم. فردا کلاس داریم.میلن:اره شب بخیر!
بچه ها واقعا ببخشید که کم بود.اخه دیروز نوشتم. رفته بودیم قم تا بیایمم طول کشید شارژ برقی نداشتم. الانم نت ندارم!کلا شانس ندارم😬👌🏻😂خوب پس به بزرگواری خودتون ببخشید.
💜فالو:فالو💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اهم اهم خوب به اطلاع میرسانم که من پارت ۱۴ نوشتم ولی نمیاد
یک بار رد شد😐به خاطر هیچی😑
الانم نمیاد خوب جه کنم بلید وایستید چون اگه بخوام دوباره بنویسوم کل متن یادم میره😐
با تشکر😁
یه سوال ؛ تو کودوم شهر زندگی میکنی ؟
این مال به هفته پیسه چرا بعدی نمیاد😐
و چرا شخصی شده😐
احیانن اگه دوس داری پارت بعدو بزار 🤝🏻😐
اره،
وگرنه پ**ارت میکنمم:/
ینی پا**زت میکنیم:/
ر*
به خدا یکی نیس بهش بگه اگه داستان میزاری هر روز مث انسان بزار 😐
به خدا دادم ولی نمیاد یک دور رد شد به خاطر هیچی الانم نمیاد چه کنم😐🙄
خیلی بدی به من ربطی نداره باید پارت بعدو بدی
بعدییی؟
عالییییییی بوددددددد پارت بعدو زود بزار آخه این پارت کم بود
خوب بودد؛
مسی
عالی بود حتما ادامه به ک نه باید ادام بدی
میدم😂
عالییییییییییییییییییییییی
❤🧡💛💚💙💜💗💖
مثل همیشه عالی بود
مرسی💖