سلام بچه ها حتما بیشترتون میگید چرا عکس نمی زارم من هر چقدر میزنم نمیتونم عکس بزارم اگه شما میدانید به من بگید. بریم سراغ داستان :
سوار تاکسی🚕شدی و راه افتادی سمت دانشگاه🏬تا ثبت نام کنی . بعد از رسیدن به دانشگاه از در وردی به سمت اتاق مدیر رفتی . در طول راه همه بهت نگاه میکردن ( بچه ها چون شما خیلی خوشگلی و جذاب به خاطر همین همه نگاهت میکردن) داشتی دور و بر نگاه میکردی که یهو یکی بهت خورد شما :( هوی پسر جون جلو ی پات نمی بینی آخه سرم😣 ) پسره :(ببخشید معذرت میخوام ولی شما باید مواظب باشید چون شما داشتید این ور و اون ور رو نگاه میکردید) شما :(از این به بعد این رو آویزه گوشت کن اگه یه بارم جلو پاتو نگاه نکنی و بهم بخوری از این وَر هم بهم تهمت بزنی بد جور تلافی میکنم😡) پسره :(بازم معذرت میخوام)
بعد به طرف اتاق مدیر رفتی ......در اتاق مدیر ....👈بعد از اینکه تو فرم هارو پر کردی.مدیر :( ا/ت جان به دانشگاه ما خوش اومدی.میتونی از فردا به دانشگاه بیای ) 🤝شما :(ممنون، مدیر من یه سوال داشتم ) مدیر :( بفرمائید) شما :( در مدرسه شما یک پسر هست که حواسش پرت و جلو پاشو نگاه نمی کنه ؛ اسم اون چیه ) مدیر :( آهان،جیمین رو میگی.اون همیشه اونجوری هست . البته یکمی هم سرد هست . اگه باهات سرد رفتار کرد به دلت نگیر . اون شاگرد اول دانشگاهه و شش تا هم برادر داره) شما :( ممنون آقای مدیر فعلا خداحافظ) مدیر :( خداحافظ)
از مدرسه رفتی و افتادی به جون خیابونا (نویسنده :🤣🤣) تا یه املاک پیدا کنی و یه خونه اجاره کنی. وقتی یه املاک پیدا کردی،دیدی هفت تا پسر داخل املاک هستن. شما توی دلت :( توف به این شانس ، حالا اشکال نداره میرم خرید میکنم میام ) بعد رفتی پاساژ تا برای خودت خرید کنی. بعد از خریدِ چند دست لباس و لوازم آرایشی و کتاب برای طراحی به سمت اون املاک رفتی دیدی که هفت نفر رفتن و بعد به سمت املاک راه افتادی و داخل شدی اونجا صاحب املاک بهت گفت :( اگه خونه اجاره میخوای که پول اجاره کم باشه باید هم خونه ای داشته باشی و یا اگر ......) بعد از صحبت های صاحب املاک تصمیم گرفتی که هم خونه داشته باشی تا دخل و خرجت به هم بخوره . به صاحب املاک گفتی که میخوای هم خونه داشته باشی . بعد صاحب خونه بهت گفت :( هفت تا پسر باهات هم خونه هستن حواست باشه خونه ی خودتون رو به کسی نگید چون اگه بگید خونتون یک روز آرامش پیدا نمی کنه) شما :( ببخشید منظور تون رو نفهمیدم) صاحب املاک:( میتونی از خود هم خونه ای هات بپرسی ) شما :( بابت خونه ممنون فعلا،خداحافظ👋 ) صاحب املاک:( خواهش میکنم خداحافظ👋 )
( نویسنده : بچه ها خسته شدم اونقدر نوشتم 🥵🤯)
بعد از خداحافظی از املاک اومدی بیرون و به سمت خونه راه افتادی . وقتی به خونه رسیدی اول از بیرون یه نگاهی به خونه کردی و رفتی داخل،خونه ی خوشگلی بود.وقتی رفتی تو هیچکس نبود🤷♀️. یهو شکمت به غار و غار افتاد و به سمت آشپزخانه حرکت کردی . یه بسته نودل برداشتی و گذاشتی تا بپزه . رفتی روی مبل نشستی و به مامان و بابات زنگ زدی کمی حرف زدین و بعد قطع کردی و رفتی نودل🍜 رو خوردی و به سمت اتاق ها رفتی ( بچه ها خونه از قبل تمیز شده بود ) به همه ی اتاق ها نگاه کردی،۴ تا اتاق خواب بود.😳تعجب کردی همه ی اتاق ها پر بود آخرین اتاق خواب رو برداشتی و رفتی داخل اتاق. اونجا چند تا عکس رو دیدی برداشتی. دیدی اون .......
خب بچه این پارت هم تموم شد بازم بهم سر بزنین اگه دیدین پارت ها دیر اومد بدونین که یا تستچی دیر کرده و یا من درس دارم. دوستون دارم جایگااا ( جایگا در کره ای میشه خداحافظ)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییییییییییییی
میشه عاشقانه جیمین و ا/ت باشه؟