
ا/ت" از تخت بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق... همون طور که از پله ها پایین میومدم اطراف و بو میکردم... اما اون بو دیگ نمیومد!.... رفتم توی آشپزخونه و روی صندلی نشستم.... ( یکم بعد جونگ کوک هم اومد و روی صندلی روبروی ا/ت نشست.....) ا/ت" وقتی جونگ کوک از کنارم رد شد دوباره بوی وانیل رو حس کردم.... این بو از جونگ کوکه؟!....خدمت کار توی ظرفم کیمچی گذاشت.... چاپستیک و از کنار بشقابم برداشتم و شروع به خوردن کردم....
( وقتی غذا تمام شد جونگ کوک رفت سمت حیاط و روی تاب نشست.... سرش رو بالا برد چشماشو بست) ا/ت" اروم پشت سر جونگ کوک رفتم... پشت تاب بدون اینکه جونگ کوک متوجه من بشه وایستادم....به صورتش که انگار داشت از نسیم لذت میبرد خیره شده بودم.... منم چشمامو بستم و سرم رو بالا گرفتم..... جونگ کوک" وقتی چشمامو باز کردم صورت ا/ت رو دیدم... لبخندی زدم.... ا/ت" سرمو پایین اوردم و نگاش کردم... ا/ت: هوم؟.... جونگ کوک: بیا روی تاب بشین....( ا/ت کنار جونگ کوک روی تاب نشست) ا/ت" سرمو نزدیکش بردم و بو کردم.... ا/ت: تو چه عطری به خودت میزنی؟.... جونگ کوک:عطر؟...من معمولا وقتی بیرون میرم عطر میزنم!.... ا/ت: اما الانم یک بوی خوبی میدی.... انگار ادکلن دخترونه زدی!.....
جونگ کوک: ام.. چه بویی؟. ا/ت: بوی.. کیک وانیلی میدی! ( جونگ کوک با صدا خندید) جونگ کوک: خوشمزه به نظر میام؟.... ا/ت: هوم.... ( جونگ کوک لبخند شو کم رنگ تر کرد) جونگ کوک: پس چرا میخوای از پیشم بری؟.... ا/ت" دیگ جور عادی ای صحبت نمی کرد!.... ا/ت: منظورت چیه؟... پیش تو؟..... جونگ کوک: نگفتنش برام سخته گفتنش سخت تر!.... ا/ت: گفتن چی؟.... اگه به من مربوطه بگو!... چیزی شده؟.... اههه لطفا سوالات ذهن منو بی جواب نزار! جونگ کوک: برای خودمم عجیبه!.... توی این زمان کم؟!..........................
جونگ کوک: بعید میدونم باورش کنی!...... اما من عاشقت شدم!...... ا/ت" با حرفش مو به تنم سیخ شد.... احساس میکردم مور مورم میشه....( ا/ت بعد کمی سکوت شروع کرد به بلند خندیدن...) جونگ کوک: چرا می خندی؟.... ( ا/ت لبخند شو به صورت جدی ای تغییر داد....) ا/ت: دیوونه شدی؟....هه داری میگی عاشقم شدی؟!....... ( با صورت جدی و کمی عصبانی به جونگ کوک نگاه میکرد) جونگ کوک: چرا شوخی کنم؟..... ا/ت: اگه شوخی بود هم بامزه نبود!..... یکم فکر کن.... تو منو گروگان گرفتی و الانم بهم میگی عاشقت شدم!..... جونگ کوک: میشه ادامه ندی؟... از اولش هم نمیخواستم این موضوع رو بگم..... ا/ت: نه... تمومش نمیکنم! اونی که میتونه تمومش کنه تویی! و تا وقتی که تو این چرت و پرتی که گفتی رو فراموش نکنی من تمومش نمیکنم!!
( کوک از روی تاب بلند شد) جونگ کوک: بسته باشه؟ بسته! نمیخوام دربارش چیزی بشنوم.... حداقل الان! ( راهشو کج کرد تا بره که دوباره با صدای ا/ت وایستاد و واقعا عصابش خورد شد، ا/ت بلند شد) ا/ت: از چی میخوای در بری؟.... همش داری فرار میکنی و خودتو مخفی میکنی، دلیلش همین بود؟!... چون عاشق گروگانت شدی؟! اصلا چطور فکر کردی که من قبول میکنم؟ فکر کردی.... ( جونگ کوک خیلی کلافه برگشت رو به ا/ت) جونگ کوک: میخوای ادامه بدی؟... خیل خب... من گروگان گیرم درسته! اما دلیل بر این نیست که نمیتونم عاشق بشم و احساساتم رو بروز ندم! منم دقیقا مثل تو ادمم!....
جونگ کوک: شاید منو بد جنس و مغرور ببینی... شاید کسی رو ببینی که سعی میکنه ادم شروری باشه و خطرناکه.... ولی این ادم شرور از اول اینطوری نبوده و هنوز یک قلب داره که می تپه!..... نمیخوام مجبورت کنم که دوسم داشته باشی!... ولی توقع اینکه اینطوری ازم بدت بیاد و هم نداشتم!.....( بغض سنگینی توی گلوش بود که انگار بار بزرگی روی شونه اشه.... قبل اینکه این بار از روی دوشش بیوفته سمت خونه رفت و رفت توی اتاقش) ا/ت" با حرفایی که زد ناراحت شدم.... دست و پام شل و بی حس شده بود.... احساس گناه میکردم اما این حس برام مسخره بود....اروم روی تاب نشستم که چیزی روی ران پام لرزید... گوشیمو از جیبم بیرون آوردم..... دانگهو بود!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ران بی تی اس دوباره بنویسم که به شدت از زبون جنی و من خیلی دوست معمولی ، منم گفتم باشه.
😐😐😐😐
جنی دقیقا تو ران بی تی اس چیکار میکنه؟😐
ران بی تی اس دوباره بگو نکنه من برم جان بدم؟ کتون تو خوبی عزیزم به خدا نه سخته خیلی 😂💓😂
پارت بــــعــــــد😐💔🗿
هعیی
10
9
8
7
6
5
4