
دست داهیون رو گرفتم و رفتیم پیش یونگ_یونگ این داهیونه منتقل شده به دانشگاه ما داهیون اینم یونگه دوست صمیمی من=سلام من جئون داهیونم خوشبختم ~سلام منم یونگم دوست صمیمی هه سو بعد از اینکه داهیون و یونگ اشنا شدن رفتیم حیاط دانشگاه ~داهیون نگا کن اون سونگمین و دار و دستش هستن قلدرای دانشگاه و البته پسریه که کل دخترا واسش قش و ضعف میرن _ اره اون همه رو اذیت میکنه اما اگه زیاد بهش نزدیک نشی کارت نداره ~هی داهیون کجایی=من چیز کجام همینجام~مثل اینکه زیادم از سونگمین بدت نیومده ها =هی منظورت چیه _یونگ اذیتش نکن نظرتون چیه امروز باهم بریم یه پارک تا باهم بیشتر اشنا بشیم؟=خوبه من مشکلی ندارم~باشه پس ساعت ۷ بیاین پارک....... یادتون نره ها =یادمون نمیره فعلا بیاین بریم کلاس وقت استراحتمون تموم شده
بعد از دانشگاه با مین هو رفتیم خونه و ناهار خوردیم رفتم اتاقم و شروع کردم به نوشتن تکالیفم(شما فکر کنید دانشگاه هم تکلیف داره😐)تا یونگ بهم زنگ زد ~چطوری خانم خانما _خوبم گوسالم تو چطوری ~منم خوبم راستی اون قضیه دانشگاه و کانادا و اینا چی شد _هیچی بابا هنوز بهشون نگفتم ~اگه بفهمن چی میشه _چی میشه؟ بدبخت میشم ~فک کنم از دانشگاه به خانوادت خبر بدن _نمیدونم ~یعنی هیچ راهی نیست که راضی شون کنی که اینجا بمونی _اخ فعلا که نفهمیدن ولش کن من میرم میخوابم ~عه اوم باشه خیله خب برو بخواب😐فقط یادت نره ساعت هفت بیای ها _اوم نه یادم نمیره فعلا خدافظ ~خدافظ به سوی تخت عزیزم پرواز کردم و گوشیمو واسه ساعت شش گذاشتم رو الارم و به دنیای زیبای خواب رفتم

با صدای الارم پاشدم. رفتم تو اشپزخونه و از اونجایی که خیلی گشنه تشریف داشتم یه چیزی خوردم تا به قول مامانم بیرون ضعف نکنم بیفتم وسط خیابون(همه مادرای ایرانی) حالا وقتشه برم حاضر شم حالا چی بپوشم هیچی هم ندارم بپوشم که😐💔بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن یه چیزی انتخاب کردم پوشیدم( عکس بالا استایل هه سو هست) رفتم پیش مین هو_داداشی: مرگ داداشی چی میخوای _چرا لیاقت محبت نداری تو میشه بیای موهامو ببافی لطفا: باشه بیا اینجا. مینهو همیشه موهای منو میبافت و این به من حس امنیت میداد. بعد از اینکه موهامو بافتم رفتم یکم کرم و برق لب زدم از بچگی از ارایش غلیظ خوشم نمیومد کیفمم ورداشتم و گوشیمو گذاشتم توش و رفتم سمت پارک
مثل اینکه ازهمه زودتر اومده بودم رفتم نشستم و گوشیمو ورداشتم تا داهیون و یونگ بیان هیچ چیز سرگرم کننده پیدا نکردم پس رفتم یکم قدم بزنم. همینطوری داشتم میرفتم که یه ماشین شاسی بلند مشکی برام بوق زد اول فکر کردم مزاحمه خواستم اهمیت ندم ولی چون ماشینه خیلی خوشگل بود برگشتم به طرفش که دیدم داهیون و یه پسره که خیلی خوشگل و جذاب و همچی تموم بود و به شدت شبیه بانی بود از ماشین پیاده شدن =ممنون اوپا +خواهش میکنم خواسین برین زنگ بزن بیام دنبالت =باشه خدافظ +خدافظ پسره رفتش فک کنم روش ک•ر•ا•ش زدم ولی نه اون که بوی فرند داهیونه به من چه _سلام خوبی=سلام خوبم تو خوبی _منم خوبم =یونگ هنوز نیومده _نه داهیون نگفته بودی بوی فرند داری =چی بوی فرند نه بابا اون داداشمه اسمش جونگ کوکه وقتی گفت پسرا داداششه امیدوارتر شدم ولی اگه یونگ میدیدش ازاونجایی که خیلی خوب بود قطعا مخشو میزد پس بهتره من بیخیالش بشم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدددددییییی
سلاااامممممم، راستش راجب داستانت (this is love)توی نظرسنجیم (خودم) چیزی گذاشتم اگه دوست داشتی بیا و به بقیه بگو بهت رای بدن🤭💕
لینکش:https://testchi.ir/polls/86740
سلام عزیزم. واقعا مرسی🥺💞ولی فک نکنم بتونم براش تبلیغ کنم چون داستان اونارو خودم میخونم خیلی دوسشون دارم دلم نمیاد تبلیغش کنم🥲💔😂
❄️⁴⁰⁰تاییمکنیدبکمیدم 🌊
😶🌫️⁴⁰⁰تاییمکنیدبکمیدم 💨
🕯⁴⁰⁰تاییمکنیدبکمیدم 🧸
💕⁴⁰⁰تاییمکنیدبکمیدم ☁️