
ناظر لطفا منتشر کن سانسور نکن شخصی نکن
فردا صبح در فرودگاه >......:بالاخره برگشتم بعد از دو سال امیدوارم بتونم پیداشون کنم مرینتم من دارم میام. ..مارمولککککک .مار:مری خودت گفتی به خدا دیشب یادت نیست گفتی باید بری شرکتتون ...وای یادم نبوددد ساعت چنده .مار:8:10.. وای من باید 8:30 اونجا باشم من رفتم خدافظ...> ...:کله موزی بلند شو اد:یا خدا جنگ شده کاگامی:نه بابا فقط صبح شده بلند شو داداشی اد:باشه فقط یکم خجالت بکش تو که بچه نیستی 18 سالته دختر جون کامی:چشم حالا بیا که دیرت نشه
در شرکت> مری: اصلا این طرح درست نمیشه بزار برم یه دوری بزنم ..داشتم از جلوی در اتاق اقای رییس رد میشدم که چیز شنیدم صدای خنده بود اونم صدای خنده ی مارسل در زدم ادی: بیا داخل رفتم داخل ...مارسل تو اینجا چیکار میکنی ..ادی:مارسل تو اینو میشناسی نکنه این د.و.س.ت. د.خ.ت.د.ت.ه ها مار:نه بابا دیوونه این خواهرمه مری تو اینجا کار می کنی ..هنوز تو شک بودم که این دوتا چه کاری باهم دارن پس فقط سر تکون دادم ..ادی: پس این عروسکه مال شرکت شماست خخخخ.مار:اره تولید اولیست خخخخ..عصابم خورد شد ..بسههههههه این ماره کم بود اینم اضافه شد ادی:مارسل بهت میگه مار خخخخ ...اره میگم مشکلیه کله موزی اصلا حرفم خنده نداشت هر هر هر نمکدون ..در کوبیدم به هم و رفتم بیرون مارسل چرا اینجا بود باید خونه ازش بازجویی کنم

در خانه >> مار: مری من اومدم کجایی چرا چراغا خاموشه ...دستشو بستم نشوندمش عین این بازپرسا ...تو شرکت چیکار میکردی زود باش حرف بزن مار:من هیچی نمیگم اومم ..اگه بِلا رو بیارم چی مار:میگم میگم اومده بودم پیش دوست قدیمیم همین تو یه دبیرستان بودیم ..اها وچرا می خندیدین مار:تو مشکل داری با خنده من داشتیم خاطه هامونو مرور میکردیم راستی امشب یه سری از دوستام و دوستاتو دعوت کردم بدو که الان میان ....یک ساعت بعد....رینگگگگگگگگگگگگ....ماری بدو اومدن من میرم درو باز کنم ...تا درو باز کردم قیافه زشت کله موزی تو چارچوب در نمایان شد ایش تو اینجا چیکار میکنی زردنبو ادی: اومدم مهمونی بلوبری ..لبخند دندون نمایی زد که از جلوش رفتم کنار یه دختر همراهش بود شاید گرل فرندش بود بعد مارک الیا لوکا کلویی اومدن یهو مارسل اومد گفت برم پیش بچه ها لجبازی نکردم و رفتم
حدود یک ساعت گذشته بود که صدای در اومد مارسل رفت باز کنه که یهوو دادش بلند شد مار: برو گمشوووو مرینت نمی خواد ببینتت ..اسمم که به گوشم خورد رفتم دم در دیدم که اون کارلوسههههه .....کا..کا ..کارلوس اما چطور تو برگشتی اما چرا بعد این همه سال چرااااااااااااااااااااا...دویدم سمتش با مشت هی میزنم به قفسه ی ..س..ی..ن..ش اونم فقط نگاهم میکرد و می خندید اون بالاخره برگشت ...کار:مری بسه تو نمیتونی با مشتات منو بکشی کوچولوی من ..بعد ملغب کرد چه قدر دلم برای این لغب تنگ شده بود بعد که از شلغب بیرون اومدم به همه معرفیش کردم ...بچه ها این کارلوسه پسرعمم وبوی فرندم از زبان ادی>> وقتی گفت بوی فرندم اتیش گرفتم اما به هر حال روی خوش نشون دادم و لبخند زدم ..................................................خب این پارتم تموم شد ...انچه خواهید دید : کالوس ممنون که برگشتی ...خودمم خوشحالم...............برای پارت بعد 50 بازدید 30 لایک 40 کامنت ...چالش تو نتیجست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
اگه دیگه پارت گذاششتم
عالییی
ج چ : نمی دونم :)
عالییییییییی ولی چرا دیر میزاری زود بزار برادرم
به جان اجی گلم سه روزه تو برسیه قبل از پارت ادیتام گذاشتمش
از دست این ناظرا