گوشی رو قطع کردم رفتم دست صورتم رو شستم آماده شدم که بابا گفت : مرینت سر راه برو شرکت مایک بهش این چک رو بده
_ باشه بابا چک رو گرفتم راه افتادم ماسک همسر مارگارت خواهرمه.
_ سلام وقت بخیر
_ وقت قبلی دارید
وا چه پرو نمیدونه من کیم
_ نخیر
_ پس مزاحم نشید
_ ماااایییککککک کجایی اگه نیای چک رو برای خودم بر میدارماااا
_ اوه اوه زلزله تشریف فرما شد
_ اصلا من رفتم
_ باشه بابا بیا برو داخل اتاقم الان میام
_ اوکی
رفتم توی اتاق قبل از ورود مایک یک مرده اوند تو وای خدایا این بشر چیه تو آفریدی کت شلوار شیک مشکی کراوات موهای طلایی با چشم های سبز از قیافه اش هم غرور می بارید یهو مایک اومد
_ ببخشید آدرین حواسم رفت پیش زلزله
خدایا چه اسمی هم داره آدرین
_ نه چه حرفیه وقت کردی یک سر بیا مطب
چی مطب دکتره؟
_ چرا نفرین میکنی آدرین زبونت گاز بگیر بگو کاش هیچ وقت کارم به اونجا برسه
_ باشه بابا فعلا خدانگهدار
_ خداحافظ
لحظه آخر که داشت میرفت بیرون چشمام توی چشاش قفل شد
آدرین تو ذهنش:
پارت بعد
چرا انقدر کم می نویسی بیشتر بنویس تعداد هاشم بیشار کن مثلا ۱۰ تا داستانت هم قشنگ بود مرسی پارت بعد رو سری بزار😁😁
عالی هر چه زودتر پارت بعدی بزارید
خوب بود ولی بگو از زبان آدرین مثل حدیثه که میگه چون من قاطی کردم
یک توضیحی بدی بد نیست من هیچی نفهمیدم
خوب بود پارت بعد لطفا🤟
عالی بود هرچه زود تر پارت بعد را بزار
خوببود