سلام دوستان😚
از زبان مرینت: داشتم بیرون و نگاه میکردم که دیدم آدرین داره سرفه میکنه😮*مرینت:آدرین خوبی؟؟آدرین:اره خوبم چیزی نیست.از زبان مرینت:حدوداً نیم ساعت بعد دیدم آدرین ساکته برگشتم تا ازش سوال بپرسم که دیدم داره از دهنش خون میاد و بیهوش شده😵از روی صندلی بلند شدم و رفتم طرف صندلی خانم بوستیه*مرینت:خانم آدرین بیهوش شده و داره از دهنش خون میاد🤧از زبان مرینت:خانم بوستیه بلند شد وبه راننده گفت:آقا لطفا نگهدار.خانم بوستیه سریع اومد طرف صندلی آدرین و هی صداش زد ولی آدرین بیدار نشد😭خانم رفت طرف راننده و بهش گفت سریع مارو برسونه طرف بیمارستان🏥
همه خبردار شدن مخصوصا کلویی😒یه گریه ای میکرد که انگار آدرین مرده😐خیلی هرسم گرفته بود.
همه دور آدرین جمع شده بودن.هر لحظه حال آدرین بدتر و بدتر میشد😣خیلی نگرانش بودم کم مونده بود گریم بگیره😭یکدفعه خانم اومد و همرو پراکنده کرد و به من گفت:مرینت لطفا مواظب آدرین باش.منم گفتم:چشم خانم.
پیش آدرین نشستم و با یه دستمال خون دهنشو پاک کردم و اشکم سرازیر شد😭😢.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالییییییی
ممنونم😗😆
عالیییییی
عالییییییییییییییییی
مرسی نظر لطفته😊💙😘