داستان یک پارتی
هر روز به خاطر اون روز بدنم گر می گیره و کابوس میبینم😫
دیگه نمیخوام بازیچه جیمین باشم😣
هر روز با فکر رد کردن اعترافم بهش دیوونه میشم
میا ( دوستت ) : هنوز کابوس میبینی ؟! دختر دو سال گذشته هاااا
ا/ت : نمیتونم فراموشش کنم .
میا: دختر بعد رد کردنت کلی بی احساس و سرد شدی یعنی انقدر بهش علاقه داشتی . بهش فکر نکن امروز برای کار برو شرکت تا حالو هوات عوض شه😊
ا/ت : باشه 😒
رفت، به سمت شرکت ( مدیر شرکتی البته با برادرت شراکتی ) تا اومدی داخل همه بهت نگاه میکردن ولی هیچ اهمیتی نمی دادی اخه دیگه هیچ حسی برات نمونده بود رفتی پیش برادرت ( سویونگ ) سویونگ: اوه بالاخره تشریف آوردید. آبجی سرد بی حس من چطوره ؟
ا/ت : سویونگ بهتره اون زیب دهن و بکشی بالا
سویونگ : بی خیال . آها راستی مامان مدریتت رو ازت گرفت
ا/ت : چیییییی😐 چرا؟
سویونگ : قرار منشی باشه . منشی رئیس جدید . عزیزم یه ذره کار نمیکنی انتظار داری مدیر باشی!؟
ا/ت : منو منشی 😆 ( یه خنده ریز بی احساس ) خواب دیدی خیره
سویونگ : ا/ت منتظر مدیر باش همه میگن خیلی خوشتیپه و از خارج اومده
ا/ت : آها فهمیدم مامان میخواد منو باهاش آشنا کنه این دقیقا ۲۱ بارمه که میخواد منو با یکی آشنا کنه! دیگه عادی شده
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
عالیه❤❤ به لیست منتخبم اضافه اش کردم. پروفایلم رو نگاه میکنی؟ من پروفایل تو رو نگاه کردم.
پارت بعد 😁😁
پارت بعد 😁😁
پارت بعد😁😁
ااااااه جای حساس تموم نکن دیگه دلم گرفت تازه داشت خوب پیش میرفت ولی عالی بود لایک کردم
مرسی پارت بعدشو میزارم . نگران نباش❤
عالی بود عاجی میشی ؟ فاطمه 12 اند یو ؟
مرسی ❤اره عزیزم غزل هستم
چرااااااااااااااااااااااااااااااا چراااااااااااااااا اخه نه چرااااااااااااااا
ترو خدا پاتر بعدی رو زود تر بزار
باش . درحال برسیه ❤😌
عالی بود💜💜💜💜
❤