رمان جدید پاتر هدی !
جست و خیز کنان وارد خونه شدم . امروز مربی ژیمناستیک زیاد بهمون سخت نگرفته بود . به مامان که داشت ناهارو اماده میکرد سلام کردم . مامان که صورتشو جمع کرده بود گفت : اون لبخند مسخره ی روی صورتت حرصمو در میاره . زود برو لباستو عوض کن بیا کمکم کن ناهارو اماده کنم . سر تکون دادم و نیشمو بیشتر باز کردم . از روی اپن سیب برداشتم و گازی بهش زدم و از پله ها بالا رفتم . رفتم توی اتاقم و دوش گرفتم . تنها کسی که توی اتاقش حموم داشت من بودم . موهای طلاییمو که بیشتر از همیشه فر شده بود رو خشک و شونه کردم . شلوار جین معمولی و بلوز صورتی ساده ای رو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم . صندل پوشیدمو بیرون رفتم . تصمیم گرفتم قبل از اینکه برم پیش مامان یه سری به هری بزنم . در زدم و بدون اینکه منتظر جواب باشم وارد اتاقش شدمو و توی لحظه ی اول هری رو ندیدم . درو بستم و لبخند همیشگیم رو پررنگ تر کردم . دیدم هری گوشه ی تختش کز کرده و دستاش روی صورتشه . کنارش نشستم و پشتشو نوازش کردم . پرسیدم : خوبی هری ؟ سرشو بلند کرد و صورتشو دیدم که لبش به طرز فجیعی پاره و خونی و پای چشمش بادمجون در اورده : دادلی ؟ سر تکون داد . خشممو فرو خوردم و نفس عمیقی کشیدم . اصولا من از اون دخترا نبودم که زود عصبانی بشن . ممکن بود لبش عفونت کنه .
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
قشنگ بود
عالیییییی بود
عالی بود🧁💕
ناظرش بودم🧃💜
او مای گاد دیگه وقتی ناظرش میگه عالی بود چطوری از خیر گذاشتن پارت دو و سه و چهار بگذرم ؟ ولی اگر یه مدت نبودم ناراحت نشید فردا قراره برم مسافرت و اونجا هم انتن نمیده اگرم بده من تو تستچی با کامپیوتر وارد شدم نمیتونم با چیز دیگه وارد شم