
معرفی : یک داستان جالب پر از سختی و عذاب
یه معرفی کوتاه ( اسم تو ا/ت هست اسم دوستت لونا ) امروز کار اودیشن انلاینمون تموم شد قبول شدیم و میخوایم با لونا بریم کره ا/ت : لونا بیلیط ها رو گرفتی؟ لونا: اره ا/ت دلم میخواد تا رفتیم اونجا بدم از بی تی اس امضا بگیرم ا/ت : باز کاری نداری ؟ بای لونا : بای از دید ا/ت من از بی تی اس زیاد خوشم نمیاد ( تو غلط میکنی😐) تازه بیگ هیت هم قبول کرده کار آموز دختر داشته باشه و از این به بعد ما هرروز اونجا هستیم 🤦🏼♀️ ( من جات بودم میمردم از خوشحالی 💔 )
روز بعد سوار هواپیما شدیم و ۱۰ ساعت طول کشید تا برسیم رفتیم هتل لونا: ا/ت من می رم حمام ا/ت : باشه لونا من میخوام بدم بیرون مراقب خودت باش رفتم یکم ورزش کنم که تو پارک به یه نفر سریع خوردم سریع بلند شدم و سرش داد زدم حواست کجاست مگه کوری ماسک زده بود برا همین نشناختمش بدون اینکه جوابم و بده دوید و خواست دور شه که سریع دویدم دنبالش تو راه متوجه شدم چند نفر دنبالشن یهو یکی دستم رو بدجور کشید به خودم که اومدم دیدم همون مرد دستش و گذاشته جلو دهنم که سرو صدا نکنم ترسیدم بعد از چند دقیقه که رفتن دستش رو از روی دهنم برداشت (علامت مرده رو با این نشون میدم&) & : دیگه دور و ور من پیدات نشه ا/ت : تو کی هستی و چطور جرعت میکنی اینو بگی😐🔪 ا/ت : هی با تو ام یهو بدون اینکه متوجه بشم رفت
برگشتم خونه و ماجرا رو برای لونا تعریف کردم لونا: ولش کن فردا باید بریم کمپانی بیا انتخاب کنیم چی بپوشیم ا/ت: اوکی روز بعدش من با یک لباس پف پفی صورتی با دامن مشکی لونا هم مثل من ولی لباسش زرد بود پوشیدیم و رفتیم کمپانی وارد کمپانی که شدیم از فضایش خیلی خونمون اومد خیلی بزرگ بود به دوتامون یه اتاق جدا دادند اول ناراحت شدم ولی فکر اینکه بعدش قرار با هم تو سالن غذا بخوریم خوشحالم کرد رفتم یه حمام و سریع اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یک لباس قهوه ای جذب آستین بلند با یک شلوارک سفید پوشیدم و رفتم تو سالن رفتم کنار لونا نشستم انگار بار سنگینی رو به دوش می کشیدم احساس میکردم همه دارن ما هم میکنن لونا : ببین اون پسره رو عضو بی تی اسه تهیونگه 😍 برگشتم نگاهش کردم موهاشو یخی بود دقیقا مثل همون مرد بی ادب 🔪😵 دیدم داره میاد سمتمون تو ذهنم گفتم حتما دختر بازه لونا : داره میاد اینجااااااااا😍 چطور سرو وعضم خوبه با سر حرفش و تایید کردم اومد نشست کنار من بدون احساسی بهم گفت شما دختر های انتخابی جدید هستید . حتی میتوانستم ببینم موقع ایم که شاد سریع و لبخند نمی زنه همه نگاه ها رو ما بود چرا انقدر عجیبه؟! بعد اینکه لونا ازش امضا گرفت رفت
یهو یه دختر های کمپانی اومد جلو کنارمان نشست و گفت: چجوری کاری کردین بهتون سلام کنه . با تعجب گفتم : وا مگه تا حالا سلام نکرده.؟ +: نه . هیچوقت به علاوه اون از آدما دوری میکنه . اون عجیب ترین ایدل کمپانیه تا حالا به هیچکس علاقه نداشته و اعتراف نکرده . تقریبا تمام دختر های کمپانی هم دوسش دارند و یکی یکی ردشون میکنه بلند گفتم : حالا مگه کی هست لونا : خاک تو سرت یه خورده آروم حرف بزن دختر . عضو بی تی اسه دیگه همونی که خوشتیپ تر از همه است😍
اهمیت ندادم هرکی میخواست باشه اما به نظرم خیلی سرد بود همه رفتیم تو اتاقامون یهو یه صدای خواندن شنیدم و رفتم سمتش همون پسر بی احساس انقدر با احساس میخونه! با ماسک بود ولی هنوزم قشنگ میخوند الان دیگه مطمئن بودم که همون پسرست که امروز نزدیک بود خفن کنه😵 رفتم جلو و میخواستم ماسکش و در بیارم که مطمئن تر بشم ولی یهو کشیدم و افتادم رو پاش ( دوستان منحرف نشید😂) با داد گفتم : یاااااااااااااا چیکار میکنی ؟!؟! & (ته) : مگه بهت نگفتم دیگه دور و ورم آفتابی نشی ا/ت: ب ب بین منحرف الان کمرم و ول میکنی یا داد بزنم ( کمرتو سفت گرفته بود جوری که نمی تونستی تکون بخوری ) تهیونگ :میخوای داد بزنی داد بزن ولی کسی صداتو نمیشنوه ا/ت : منظورت چیه! من همین الان صدای خوندنتو شنیدم
خب دوستان این پارت به پایان رسید
حمایت کنید تا پارت بعدی رو بزارم
مراقب خودتون باشید 🌸🦋😘
بای بای جیگولییییییی ها🤚🏻😘
براتون کلی پارت های خوب در نظر دارم ولی حمایت میخوام اگه حمایت نکنید دیگه نمیتونم بزارم 🤦🏼♀️ دوستون دارم بای🤚🏻😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حتمااااا دنبالت میکنمممم😍😍😍😍
لطفااااا پارت بعدی رو سریعتر بذار😩
در حال برسیه
موضوعش خیلی خاص و عالی بود پارت بعدو بزار تا نیومدم محوت کنم😐🔪
باشه😂
معرکه و محشر بود. ادامه بده نویسنده جون🌌🏰🙂
چشم❤
عالی💋🤍💋🤍💋