
^_^
< مینیونگ ویو > رسیدم پارک ، نشستم رو صندلی از کیفم اینه و رزم رو برداشتم و رژ زدم داشتم میذاشتم تو کیفم که یه نفر دستاشو گذاش رو چشمم … اروم دستاشو گرفتم و برداشتم و با دیدن فردی که رو به روم بود تعجب کردم ! سوبینننننننن * دوست دوران دبیرستان مینیونگ ✨ بغلش پریدم و گفتم : اوپاااااا تو اینجا چیکار میکنیییی ؟ سوبین : از دیدنم خوشحال نشدی ؟😃 مینیونگ : بهتر از این نمیشههههههه خداااااا بیا بریم خونم یکم ازت پذیرایی هم بکنم درضمن تو این چند سال هر اتفاقی که برات افتاده رو تعریف میکنیییی ✨ تو راه تعریف کرد : و اینجوری شد که از ژاپن برگشتم ! رسیدیم خونه : خب پیاده شو به خونم خوش اومدی ✨🫂 سوبین : خیلی ممنون ، حالا چرا تو با خانوادت نرفتی امریکا ؟ همونطوری که داشتم دالگونا درست میکردم گفتم : من اینجا موندم چون دوس نداشتم با اونا زندگی کنم ، خیلی تحت فشارم میذاشتن … دالگونا رو گذاشتم جلوش : موگو ( یعنی بخور 😂 ) سوبین : نِ نانین دونسنگ 😂 مینیونگ : صد دفعه گفتم دونسنگ صدام نکننننن سوبین : باشه 😂 یه دفعه گوشیم زنگ خورد ، یوجین بود حتما نگرانمه برم جوابشو بدم : سوبین به من دارن زنگ میزنن یه لحظه برم حرف بزنم برگردم 🙂 سوبین : اک & سوبین ویو & من از دوران دبیرستان مینیونگ رو دوس داشتم اما بهش اعتراف نکردم چون دیدم با یه پسر داره قرار میذاره منم از حرصم با ماشینم بهش زدم ! باید یهجوری از دهنش بیرون بکشم ببینم اون پسره مرده یا نه 👿 بلند شدم و خونه رو دور زدم که بهو دیدم یکی از قاب عکس ها رو خوابونده … بلندش کردم … وایسا … اه این همون پسرس 😒 صدای پای مینیونگ اومده پس دوییدم سریع رو کاناپه نشستم … < مینیونگ ویو > نشستم رو کاناپه و با لبخند گفتم : اوپا جایی برای موندن داری ؟ سوبین : نه ، میرم هتل بمونم تا جایی رو پیدا کنم 😍 مینیونگ : نههههه همچین کاری نکنیا من یه اتاق خالی دارم اگه خواستی اونجا بمون ! سوبین : نه زحمت میشه مینیونگ : همچین حرفی نزن 🙂 تو دوستمی ☺️ * سوبین تو دلش : دوس که نه بوی فرندت قرارع بشم 😏
سوبین : راستی اصلا این سالها رل زدی ؟😃 مینیونگ : همونطوری که داشتم نوشیدنیم رو میخوردم نه ای گفتم و دوباره به خوردن نوشیدنیم ادامه دادم 🗿سوبین : حالا چرا نه ؟ مینیونگ : عش•ق … به ادم … صدمه میزنه ! سوبین : همشونم نه که ! مینیونگ : نمیدونم … شاید دوباره برا عاش•ق شدم اقدام کنم 😅 سوبین : تا اینو گف بال دراوردم و تو دام گفتم : خانم مینیونگ این سری تو چنگمی 😏 بلند گفتم : همم چه خوب کسیو سراغ داری حالا ؟ مینسونگ : سوبین خیلی عجیب شده بود ، چرا همچین سوال هایی داشت میپرسید ؟ با خودم فکر کردم و گفتم : ام .. نه کسیو سراغ ندارم سوبین : حیح منم کسیو برا خودم سراغ ندارم 🗿 مینیونگ : وایسا ببینم تو سینگ•لی !؟😲 سوبین : ارع 😏 تا اینجا کسیو ندیدم که لیاقتمو داشته باشه 😈 مینیونگ : اون الان داش یه جورایی سینگ•ل بودنشو به رخم میکشید ؟ بیخیال بابا اون فقط باهات دوسته مینیونگ 🤌🏻 خمیازه ای کشیدم و به بدنم کش و قوسی دادم و به سوبین گفتم : سوبین اتاقت امادست چندونتو اونجا گذاشتم من میرم بخوابم شبت بخیر سوبین : * اروم زیر لب : شب بخیر عروسکم 😈 مینیونگ : چیزی گفتی ؟ سوبین : اها گفتم شب بخیر مینیونگشی 😊 مینیونگ : اها … شب بخیر *** صب با صدای بشقاب و قاشق چنگال بیدار شدم و دیدم سوبین داره صبحانه درست میکنه ! مینیونگ : کدبانو شدی اقا سوبین 😂🤣 سوبین : اهههههه صد دفعه گفتم بهم اینجوری نگو 😐 مینیونگ : حالا داری چی درست میکنی ؟ سوبین : صبحانه ی انگیلیسی ! مینیونگ : وات … وای قودا صبحانه ی مورد علاقمممممممم ، سوبین صبحانه رو اورد خوردیم و خندیدم خلاصه خیلی خوش گذشت … & جیمین ویو & صب شده بود … بیدار شدم و به هوسوک زنگ زدم : الو ؟ ه: همممم چته سر صبی زنگ زدی ؟ ج: بیا پایین ازت سوال دارم ه: هوففففف باشه …. زنگ در خورد رفتم باز کردم ه: همممم چته ؟ ج: صبحانه درست کردم گفتم به توعم بگم بیای … ه: هوم تنکس 🥱 داشتیم صبحانه میخوردیم که عکس دیشب رو به هوسوک نشون دادم : هوسوک … این دختره تو عکس کیه ؟ هوسوک وقتی دید چشاش از حدقه زد بیرون و نون تو گلوش گیر کرد : اهم اهم … اهم … این دختره ؟ هم .. من … من نمیدونم کیه 😁 ج : چرا داری مشکوک میزنی 😒 هووووف خودم میفهمم کیه اخرش … 🚶🏻♀️ ه: جیمین دستت درد نکنه من باید برم هانا امروز درخواست ۴ ساعت کلاس رقص داده مجبورم برم میبینمت … وقتی هوسوک رف سردرد شدیدی گرفتم … جدیدا صحنه های عجیبی به ذهنم هجوم میارع !
رفتم دکتر ازم عکس گرفتن دکتر عکسو دید و گف : پسرم تو قبلا حافظتو از دس دادی ؟ جیمین : ام نمیدونم … دکتر : هممم … جیمین : دکتر بعضی وقتا یه صحنه هایی میاد ذهنم بعد اون هم سرم از سردرد میترکهههه دکتر : طبیعیه … دارو میدم دارو هات رو بخور سردردت کمتر بشه … از دکتر اومدم بیرون … دیدم یه تصادف اونجا شده که یه صحنه هایی دوباره اومده ذهنم : حقته … تو ع•شقمو ازم گرفتییییی … از زندگیش بیرون بروووووو …. کاش بمیری و زنده نمونی …. سردردم برگشت ، اب خریدم داروم رو خوردم اما باز سردرد داشتم …. گایزززز میدونم کم بود اما سعی میکنم زود زود بذارم ، درضمن تو کامنتا پیشنهاد بدید که ادامه ی داستانمو به نظرتون چطوری کنم هوم ؟(: مرسی بابای ✨💜
خلاصه پیشنهاد بدید بهم تو کامنتا تنکس (:
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
#سوبین_باید_کشته_بششههههههه😂✊
ما اعتراض داریممم پااارتتت یعد نیازززز داریممممم🫂
عالیییی بود پارت بعدی لطفا 🥺💜
چش میذارم (:
_میسو
تا پارت بعد نخونیم آروم نمی گیگیریم
شما فعلا اروم بگیر من پارت بعدو بذارم 🤌🏻
_میسو
با اینکه نمی گیرم ولی باشه😐🙂😂🤍
میخواستم همینو بگم😂
:)
سوبین رو ب.ک.ش🙂😂
اقا اروم برو عه 😐😂 بزنم یهو بکشم بچرو عه !😂
_میسو