•_•
سلام گایز (: اومدم با پارت ۴ صدای قلبت امیدوارم خوشتون بیاد ✨ …. *****
< مینیونگ ویو > هوسوک بعد خوردن قهوه و چیزکیکش بلند شد و تعظیم کرد و گفت : ممنون بابت قهوه و چیزکیک 🙂 هنوز هم مثل قبلا ها خوب و خوشمزه درست میکنی ✨ & فلش بک به زمستان سال ۲۰۲۳ & مینیونگ: خب پسراااا چیز کیک حاضرهههه جیمین : اول برا منو بدههههه
هوسوک : خیررررر برا منو بده جیمین با بازوش به بازوی هوسوک زد و اروم لب زد : اقااااا من میخوام اونو به خودم علاقمند کنم تو این وسط چی میگی ؟؟ هوسوک : اوه راس میگی ! اک ( بعد خوردن چیزکیک ) هوسوک : دخترررر تو باید کافه باز کنی خیلی خوشمزسسسسس جیمین : فک کنم تو دنیا هیچکی نمیتونه به خوبی تو چیزکیک درست کنه ✨ تک خنده ای زدم و گفتم : وای پسرا اینقدر خجالتم ندید دیگه * صدای خنده ی همشون …. ( پایان فلش بک ) اوهوم … اون موقع کوچیک بودیم هوسوک : ارع … هوسوک داشت میرف که برگش گف : به جیمین یه شانس اشنایی دوباره بده ، مطمئن باش مثل قبل نمیشه تضمین میکنم (: مینیونگ : بعد اون اتفاق من فراموشش کردم …
^ فلش بک به سال ۲۰۲۴ ^ جیمین به احساساتش اعتراف کرده بود و با مینیونگ رفته بود شهربازی … موقع برگشتن : اوههه جیمین خیلی بهم خوش گذشت … البته با هرکسی بهم خوش نمیگذره چون تو بودی بهم خوش گذش (: جیمین : همه با بوی *رندشون خوش میگذرونن دیگه توعم جزو اونا 😅 لبخندی زدم و درو بستم …. حدود ساعت های چهار صب بود که یکی بهم زنگ زد : اوه این موقع ی شب کی به ادم زنگ میزنه ؟ ( هوسوک + مینیونگ - ) هوسوک با گریه + الو مین یونگ 😭 -الو هوسوک چته ؟ این موقع شب چرا زنگ زدی داری گریه میکنی ؟ + مینیونگ جیمیننننن 😭 -جیمین چیییی ؟ جیمین چش شده ؟؟؟؟؟؟ + جیمین تصادف کرده بدو بیا بیمارستان 💔 -الان … میام
خیلی هول شدم سریع لباسام رو پوشیدم رفتم بیمارستان : عم ببخشید خانم اقای پارک جیمین کدوم اتاقن ؟ منشی : نسبتتون ؟ : من همه چیزشم تورو خدا بگید منشی : اتاق ۱۳ طبقه ی ۲ سریع خودم رو رسوندم به اتاق در رو باز کردم … سر جیمین باند پیچی شده بود و داشت با هوسوک حرف میزد که گفتم : ج…ج..جیمین حالت خوبه ؟😭 جیمین : ام هوسوک این دختر خانمه کی هستش ؟ دنیا رو سرم خراب شد داشت حالم بد میشد که هوسوک منو از اتاق بیرون کرد و گف : مینیونگ ام ببین … جیمین حافظش رو از دست داده و تورو به یاد نمیاره خب ؟ یکم بهش وق بده ت…. نذاشتم حرفشو ادامه بده که گفتم : هیچی نگو … از زندگیش میرم بیرون فقط بهم قول بده راجب من چیزی بهش نگی خب ؟ اشکام سرازیر شد و سریع از بیمارستان خارج شدم ( پایان فلش بک )
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
بینظیر بود🤍💙
عااالی بود، ادامه بده😍
میدونی داستانت قشنگه ولی همه چی خیلی واضحه اس اینکه آخرش بهم میرسن..همه داستان های این مدلی پایان خیلی واضحی دارن به نظرم اگه بتونی یه پایان متفاوت بنویسی داستانت خیلی طرفدار پیدا میکنه
خوشحال میشم به نظری که دادم فکر کنی 🗿
میدونی اگه اخرش به هم نرسن اتفاقا داستان خیلیا نمیخونن چون دوس دارن تهش قشنگ بهم برسن تو داستان منم قراره بهم برسن اما خب با سختی !باز ممنون بابت پیشنهادت ✨💜
_میسو
:)
عالی بود خواهر گرامی لطفا پارت بعدو بزار تا نکشتمت
خدایی قشنگه ?🥲
_میسو
عالیه داستانت ولی میشه اینقدر غمگینش نکنی؟؟
تهش به هم میرسن اما خدایی کسایی که عصاب ندارن به نظرم نخونن چون یکم داستان قرار پیچیده بشه ! البته نه مثل فیلم هندی 😂
_میسو
من نگفتم اعصاب ندارم گفتم زود بزار فقط همین
نگران نباش همه داستانا هندی هست 😂😂😂 جهت شوخی
عالییی بود پارت بعدی
ممنون 🍡✨
شرطا پر بشه چشم (:
_چشم
🫂