من و دنیای در هم برهم قسمت ۱

یک روز که جکس (شخصیت مورتال کمبت) و دخترش جکی بریگز(شخصیت مورتال کمبت)در مزرعه قدم میزدن صدای گریه کردن یه نوزاد به گوششون میخوره...

اونا رد صدا رو میزنن و به یه سبد که یه نوزاد توشه رو میبینن یه نامه توی سبد هست که توش نوشته من یه پسرم و اسمم...

اونا رد صدا رو میزنن و به یه سبد که یه نوزاد توشه رو میبینن یه نامه توی سبد هست که توش نوشته من یه پسرم و اسمم...

ایلیا هست اونا تصمیم گرفتن بچه رو نگه دارن و ایلینیو صداش میزدن اونا بهش آموزش های نظامی و رزمی دادن بعد از با موفقیت پیش رفتن چند ماموریت و عملیات (جکی و جکس توی نیروهای ویژه کار میکردند) با همکاری اسکورپین (شخصیت مورتال کمبت)قرار گذاشتن تا اسکورپین به ایلینیو آموزش رزمی بده و بعد از چند شال آموزش ایلینیو قدرتهای اسکورپین (آتیش و جهنم و زنجیر هایی که از کف دست در میان و کاتانا) رو به دست آورد و به نیرو های ویژه پیوست

یک روز نیروی ویژه توی یک عملیات به فرماندهی کسی کیج(شخصیت مورتال کمبت و عشق ایلینیو) به قصر شائو کان(شخصیت منفی مورتال کمبت)رفتند تا دستگیرش کنن اما هیچکی اونجا نبود ولی یکدفعه...

یک مورتال عجیب به قیمتشون اومد یکدفعه کسی و جکی و ایلینیو غیب شدن وقتی دوباره چشماشون رو باز کردن توی _____بودن

توی پاریس بودن اونا رفتن توی شهر گشتن تا شاید بفهمن داستان از چه قراره اونا تصمیم گرفتن به مدرسه برن وقتی به مدرسه رفتن تا ثبت نام کنن که...

از زبان ایلینیو: من یه دختر خوشکل با موهای سرمه ای دیدم و دست پام شل شد نمیدونم این چه حسیه فکر کنم عاشقش شدم باید بدم خودمو بهش معرفی کنم؟🤨🤔🤗🤗🤗🤗نه امکان نداره که بتونم! بعد از کلی جدال با خودم دل و جرات خودم رو جمع کردم و خودم رو ...

معرفی کردم پس اسمش مرینته! اون گوشواره های جالبی داشت شبیه کفشدوزک بودن وقتی درباره گوشواره هاش ازش پرسیدم گفت کلاسش داره دیر میشه و باید بره احساس کردم داره یه چیزی رو از من پنهان میکنه.🤔🤔🤔🤨🤨🤨 به هر حال به نظر دختر خوبی میومد.

دوستان مرسی که داستان من رو خوندید لطفا تو کامنت نظرتون رو بهم بگین فعلا خداحافظ