این اولین پارت داستانه لطفا بازدید هارو ببرید بالا
خوب فرض کن اسمت سونگ مینی هست و و موهات هایلایت و چشمات توسی هستش و 5 تا دوست با اسمای یونا،نلی،داهه،سئوجین،مال سوک و باهم برای خوش گذرونی به کره رفتید و شما آرمی هستید و بایس تو جیمینه حالا شما به هتلی رفتید که بی تی اس وقتی قراره به همون جابیاد
شما ده دقیقه به 11 به کره می رسید و بابات براتون ماشین گرفته تا به موقع به هتلتون برسید و چون هتل نزدیک بود 5 دقیقه بیشتر طول نکشید وارد لابی شدید تو و دائه (من می نویسم دا چون راحتتره) به پذیرش هتل رفتید و اتاق بگیرید و بقیه هم رو صندلی های لابی هتل نشستن دا رفت بپرسه همه باهم توی اتاق باشیم یا جدا یا دو تا دوتا بریم رفت پرسید و گفتن دو تا دوتا باشن بهتره تا بپرسه که یهو...
هفت تا پسر مشکوک می بینی که دارن میان به لابی و تو مطمعن اونا بی تی اسن و سعی می کنی جیغ و داد نکنی و تا دا میاد دهنش باز می مونه و تا بخواد حرف بزنه تو جلوی دهنشو می گیری و در گوشش می گی می دونم میدونم لطفا جیغ و داد نکن تا منصرف نشن حالا مدیر پذیرش ازت رمز کارت رو می خواد و تو رمزشو می گی و کارت هارو میگیری و برای خودت هم اتاقی انتخاب می کنی و دا رو کردی و تو توی طبقه دو نفره ها هستی و توی هر طبقه 10 واحده و تو متوجه میشی بی تی اس اتاق های جدا دارن و توی طبقه شمان و از اون بهتر واحد جیمین روبرو توئه و حالا..
داهه می خواد بچه هارو سر و سامون بده که تو میری داخل آسانسور که جیمین بدو بدو میاد سمت آسانسوری که تو توشی داری ذوق مرگ میشی و می خوای دکمه رو بزنی که تو و جیمین باهم میزنید، یهو جیمین میگه تو آرمی هستی این فرا تر از رویاهات پس با اطمینان میگی...
خبببب... آ.. ره آره و... و. لی سعی میکنم جیغ و داد نکنم و میدونم تو هم جیمینی 😁 جیمین:از کجا می دونی؟ تو : چون روی گردنت تتو یه قرص ماه رو داری جیمین:😁واقعا ضایس؟ تو :نه زیاد فقط یه زره معلومه خب من آرمیم دیگه می تونم بفهمم😁😁👌 خب آسانسور وای میسته و با جیمین حرکت می کنی و باهم وای میستید و کارت رو می زنید و میرید تو جیمین انتظار صدای تورو داره و همینجور میشه و همینجور که میره یه لبخند میزنه و بعدش...
دا زنگ زد تو هم جواب دادی و گفت : مینی، میشه یه لحظه بیای پایین کمکم؟ تو: مگه کارمندا نیستن دا:نه بابا دارن وسایلی بچه هارو با هفتا پسر دیگه رو می برن بدو بیا پایین،، بعد سری میری کارت و گوشیتو برمیداری و سری میری پایین کمک دا، اماوقتی که...
در آسانسور باز شدو با جونگ کوک مواجه شدی دیگه داشتی تو رویاهات شنا می کردی( چیه خو چیزی به ذهنم نرسید😐😑😂) سری هاج واج از آسانسور رفتی بیرون و ساک های دا رو برداشتی و بچه ها هم به آسانسورهای دیگه رفتن چون که تو و دا تنها نبودید بلکه یونگی و ته هم کنارتون بودن و شماهم وانمود کردید تو فاز خودتونید اصن باورت نمیشه ته دستتو گرفت و 1 دقیقه بعد ولش کرد و دست دل رو گرفت باورمون نمیشد
وقتی داشتید می رفتید بیرون یونگی با موهات دو ثانیه بازی کرد و رفت داشتید غش می کردید😍😂😁
همین جوری که داشتی تعریف می کردی گذشت و گذشت که ساعت ۱٢ شد دا رفت یه دوش بگیره و بیاد وقتی آمد بیرون تو گفتی خیلی گشنمه ساعت شام که گذشته ولی کافه تا 3 صب بازه بریم پایین؟ دا:باشه بزار موهامو ببندم،،، تو برو منم میام تو هم یه مانتو گشاد می پوشی و گوشی و کارت بانکی و خواستی کارت واحد رو برداری که از دا پرسیدی من کارت رو ببرم یا تو میاری دا گفت تو ببر من یهو یادم میره😁 تو هم می بری و میری پایین و وقتی تو آسانسوری و...
خب امید وارم از داستان خوشتون اومده باشه پارت دو رو هم دارم می نویسم حالا برید ببینید خوبه راستی اگه خوشتون اومده لایک کنید و با کامنت کنید که دوست داشتید❤️
چالش اینه اگه بایست بغلت کنن ری اکشن تو چیه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
ممنون تنکص✨❤️
سلام داستانت عالیییییی🤩🤩
ممنون عزیزم🧡😍