*از زبون میچا* وقتی بهوش اومدم توی یکی از اتاق های بیمارستان بودم. یه سرم بهم وصل بود و جونگ کوک هم سرشو گذاشته بود روی تخت و دستمو گرفته بود و توی حالت خیلی کیوتی خواب بود. با اینکه میدونم قلبم به خاطرش به لرزه افتاده اما نمیخوام قبول کنم که عاشقشم. سرفه ای کردم که بیدار شد. -«بهوش اومدی! حالت خوبه؟ جاییت درد میکنه؟» +«نه من خوبم.» یهو یاد بورا افتادم.+«بورا چی شد؟ حالش خوبه؟» -«آره بهتره.» +«هوفففف خداروشکر.» سرم رو از دستم در آوردم.-«کجا میری باید اینجا بمونی!» +«من خوبم نگران نباش.»
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
53 لایک
انیوهسیوهانامیمیدا-!🌸
مابرندکاتلینهستیم،برندیکهبهتازگیکارشوشروعکرده،زیادوقتتونمیگرمفقطاگهمیخواستیمدلبشیولحظاتباحالیروبرایخودترقمبزنی،بهترینبرندکاتلینهبرایاطلاعاتبیشتروفرمپرکردنبهنظرسنجیمسربزنین-!🌸
انیونگ-!🌸
پین؟🌸
پس پارت ١٤ كو؟
بزار
چرا بعدی رو نمیزاری
صبرم داره تموم میشه
چشم😂
آقا چرا نمیزاری؟؟
ما توی خماری موندیم🤐
اگه نمیشه اینجا به عنوان نظرسنجی بزار
فقط وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
خونه دوستمم نت ندارم الان میزارم😂
منم دقیقا همین فکرا رو میکردم
اوهوم:)
هعی...خوب یود
هعیییییی:)
فرداااااااااااااااااااااااااااااااا
من باید توی همین فکر ها بمونم تا فردا
حداقل خیلی طولانیش می کردی
شرایط انجام شده الان میزارمش😂
شرایط انجام شده بزار
چشم الان میزارم:)
پارت بعد پیلیز
اوکی:)💜
مرسی