پارت چهارم:)
و زمین که افتاده بودی از شدت ترس همونجا به خودت اومدی و دیدی ساعت نه صبحه و خاهرت تا یه نیم ساعت دیگه میادش . نگاهی به دیواری که گلوله خورده بود کردی و رفتی یه تابلو ورداشتی زدی روش که خاهرت نبینتش . تفنگ رو نگاه کردی و اومدی برش داری که گفتی : شت .... واقعا نمیدونم چی میشه . برداشتی تفنگ رو و تو اتاقت قایمش کردی . داشتی خونه رو جمع و جور میکردی که زنگ در رو زدن .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
واییی کامنتم نصفه اومد... تورو قران بزارررر
چشم عزیزممم مرسی
توقران
عالیییی
عالی🙂❤
عالی بود
منظورم پارت پنجو شيش بود♡´・ᴗ・`♡
وايييييييييى عالى بودددددد ترو خدا پارت هشتو نهو فردا بزارررر
چشم عزیزممم مرسی
لاو يوو
قلبم تند میزنه
عزیزممم
میزارم امروز😂🥺
بزار بگو منتشر کنم
تو خدا پارت بعد رو بزار
عشقم نوشتم در بررسیه