
خب خب خب خب سلام دوباره ، اینم از پارت دو ، همونطور که قول داده بودم قراره که شخصیتای دیسی چه شرور و قهرمان اضافه شن اوه راستی امیدوارم از پارت قبلی لذت برده باشین ممنونم از بهترین دوستم که کمکم میکنه برید و امیدوارم لذت ببرید
آنچه گذشت: هنوز نمیتونستم باور کنم ، یه خورده سردم شد، اومدم تو دستام ها کنم که... به من نزدیک نشوووو . نیاااااااااا..... از زبان ارایف: احساس میکردم نمیتونم تکون بخورم... هیچ حسی نداشتم جز رهایی ، اون موجود تاریک داشت نزدیکم میشد که ... داداشمو دیدم . دستشو دراز کرد... تا اومدم بگیرم..... یهو آژیر پلیس اومد ،هوشیار نبودم و با صدای کسی که میگفت ، وایسین وایسین ، یه نفر اینجاس... چشمامو آروم بستم
چند ساعت بعد: ( ارایف چشاشو باز میکنه و میبینه روی تخته ) ارایف: م.... من.....من دیرم شدههههه ( از جاش میپپرهههههه ) پلیس: خانم آروم باشین! شما حالتون خوب نیست ، لطفا آروم باشین!! ارایف: نه آقا ، لطفا بذارین برم. من باید برم! منو اخراج میکنن خواهش میکنم! پلیس: خانم شما توی صحنه بودینو باید بگین چه اتفاقی افتاد ارایف : قول میدم میام.... ( پلیس یه نگاه بهش میکنه )
( ارایف به سمت خونش حرکت میکنه ولباساشو عوض میکنه و تمام تلاششو میکنه تا جای زخمو بپوشونه) ارایف: وای الان آقای مک گریج بهم گیر میده! برم دیگه دیرم شد ( ارایف به رستوران_کافی شاپ میرسه ) آقای مک گریج :بهههه بههههه! ماریاااااا! میذاشتی بعد از ظهر میومدی! ارایف: خیلی عذرمیخوام من نباید ..... آقای مک گریج: بهانه ی بعدددیییییی! تقریبا یکی دو هفته پیش بود که چند روز مرخصی گرفتی! الانم که دیگه با داداشت نمیای! مشکوک میشه آدم ارایف: عذر میخوام... ( در همه این لحظات سرشو انداخته پایینو فقط بغض کرده ) از زبان ارایف: آره آره... ماریا... ماریا.... اسم قشنگیه نه برای من... اما حداقل دیگه.... کسی منو.... نمیشناسه خانم: ببخشید میتونم سفارش بدم؟ ارایف: آه بله حتما!
( ارایف متوجه میشه یه نفر داره نگاش میکنه ) ارایف: بفرمایین سفارشتون؟ خانم: اوه بله... آم... سرتون اتفاقی براش افتاده؟ ارایف: این! خب ... نه ... چیز مهمی نیست. توی خونه سرم گیج رفت خوردم یه جایی.... خانم : اوه خیله خب، مراقب خودت باش! تو جوونی. خب سفارشم ... من یدونه... ( ارایف غرق میشه توی کسی که بهش زل زده ، بهش نگاه میکنه و مشکوک نگاش میکنه ، دیگه هیچی از سفارش نمیفهمه و ..... مبهم میشه ) صدا: م.... م.... ماریاااااا! ارایف: بلههههه! آقای مک گریج.... آقای مک گریج: خب بگو بینم خانم چی سفارش داد؟ ارایف با قیافه ی تو شُک رفته: خب... آم..... یه سیب زمینی مخصوص با سس..... و همینطور یه ..... یه..... بسته کودک برای بچه خوشگلشون ( خانم لبخند میزنه و ارایف یه قیافه خرسند و با نمک میگیره ) آقای مک گریج: خب خوبه.... گفتم شاید حواست نیست ، برو دیگه ارایف: بفرمایین من حواس جمعم. ( و دوباره اون فرد رو زیر نظر میگیره )
( بعد ساعت کاری ) ارایف خسته به سمت خونه میره. ارایف: آخ بدنم. سرم چرا درد نگرفته اصلا؟؟ عجیبه هاااا . اما هنوز دیروز.... چرا انقدر.... سرم.... اون آتیش . اون مرددد! همش یه خواب بود؟ یه لحظه صبر کن... ( با دستاش آتیش درست میکنه ) خب خداروشکر نبود! یعنی رسمااااا! اریک من..... اریک.. الان بودی بهم چی میگفتی؟ مراقب خودت باش؟ دختر انقدر جو نده؟ پرنسس خانم ول کن بیا ؟ خواهر پرنسس و لوس من؟ نمیدونم چی میگفتی اما هرچی که میگفتی.... برام.... ( خودشو جمع و جور میکنه) ارایف: باید برم اداره پلیس.
ارایف: ای آتیش مزاحم ... ول کننننن ول کنننننننننن! من تورو چجوری قایم کنننمممم! ای خداااا! ای خدا! ( همون پلیسه راهنماییش میکنه . ) بازرس: خب خانم اون شب چه اتفاقی افتاد؟ ( ارایف همه چیو توضیح میده ، البته به غیر از قسمتای آتیش و اینا رو ) ارایف: همین بود ، من فکر میکنم که اون موجود قصد کمک داشته درسته؟ بازرس: هه ( با پوزخند ) باورم نمیشه که شما توی گاتهام زندگی میکنی! ارایف: خب پس اینجا کجاس؟ لس آنجلس ؟ گاتهامه دیگه! بازرس: پس باید بتمنم بشناسی نه؟ ( ارایف بهش برمیخوره ، فکر میکنه منظور بدی داره ) ارایف: ببخشید که دیگه با لباس مجلسی و موهای حالت دار نیومدم اینجا، اما دلیل نمیشه نشناسمش! نکنه بتمن فقط برای شما بالا شهریاس؟؟ ( بازرس لبخندش میره ) بازرس: منظورم این نبود! ارایف: من باید برم اجازه هست؟ بازرس: بفرمایین ( ارایف که میره باز متوجه میشه اون فرد دنبالشه )
ارایف: آقا شما...... فرد: سلام خانم ، عذر میخوام شما؟ ارایف: شما که چی؟ شما افتادین دنبال من.... فرد: منو نشناختین؟ ( ارایف با حالت پوکر فیس یه نگاه میکنه ) ارایف: آقای وین؟ من... نمیفهمم وین: شما نمیفهمی؟ که چی؟ خانم من ... ارایف: ببخشید من باید برم ( ارایف ، یخورده میترسه و بخاطر همین زود فرار میکنه )
ارایف : وای.... اون دیگه چی بود! وین با من چیکار داشت دقیقا؟؟؟ شاید بخاطر قضیه دیشب میخواسته فضولی کنه.... هوووف! اه ! اه! ( میره سمت خونه که دیگه بخوابه ) ارایف: امیدوارم دیگه اتفاق عجیبی نیوفته! امیدوارم! البته... حتی اگه عجیبترین اتفاقا هم بیوفتن ، دیگه من ، منه سابق نیست... من حتی خودمم نیستم ، چه برسه دیگه سابق شم.
( در خونه رو باز میکنه ) ارایف: خب حالا سه دو یکک! ( با آتیش تمرین میکنه ) ارایف: آی آی آی آآآآآآآآی!! ( میخوره زمین ) ارایف: اریک چیزی نشده نیا.... ( دوباره میشینه زمین...... ) ارایف: خب دوباره سه دو یک.... ( انقدر تمرین میکنهه که خسته میشه) برم گشنم شد ، یه چیزی بخورم... اع هیچی نیست که توی یخچال. ( ارایف برای خرید میره بیرون ) ارایف: چع عجب! هوا چه خوبه! هی.... یه دقیقه صبر کن .... اون... چیه؟؟؟
خب دوستان پارت دو هم به پایان رسید، حتما نظرتونو بگین درموردش و بگین آیا خوبه یا نه . منتظر هستم.
چالش برای شما: بگین ارایف چی دید که یهووووووو اونجوری گفت. خدانگهدار همگی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آفرین عالی بود منتظر هستم برای بعدی 😍♡~♡
عالی بود منتظر پارت بعدیم❤❤
و خب نمیدونم چی دید.🤷🏻♀️اینم ممکنه یه چیز جالب یا عجیب و .. باشه که توی پارت بعدی میفهمیم🙂
دو هفته دیگه منتشر میشه عزیزم
ببخشید منتشر گذاشتم سرم گرم امتحانا بود.
سلام سلام سلام یر دوستان عزیز پارت دو هم منتشر شد .
خسته نباشین بفرمایین اینم پارت دوم
امیدوارم خوشتون بیاد