#انتخاب
پارت 1
ساعت 6:50 دقیقه گوشیم زنگ خورد بلند شدم قهوه ساز و روشن کردم و یه دوش 5 دقیقه گرفتم قهوه رو خوردم لباسما پوشیدم( عکس میزارم) سوار ماشین شدم سمت کمپانی روندم بعد 15 مین رسیدم پیدا شدم که دیدم یکی از پشت بغلم کرد فهمیدم لیا عه برگشتم سمتش تا بهش سلام کنم
( علامت مینا+علامت لیا_)
+سلام
_سلام عزیزم چطوری
+خوبم چیشده اینقدر شادو شنگولی؟
_ چون امروز رئیس کمپانی خبر خوبی برات داره یه منم نگفته فقط گفته یه خبر خوب برای مینا دارم
+اوه پس جالب شد بدو بریم ببینیم چی میگه
_نه دیگه خودت تنها باید بری خودش گفت
+باش برم ببینم چی میگه
وارد اتاق رئیس کمپانی شدم
( رئیس+مینا_)
_سلام لیا گفت کارم داشتید
+سلام دخترم بله بشین
نشستم شروع کرد به حرف زدن استرس تمام وجودمو گرفته بود
+ببین مینا ممکنه این قضیه ناراحتت کنه یا شاید خوشحال نمیدونم
سرمو به معنی تایید هی تکون میدادم
+مینا از طرف یه کمپانی ازت دعوت همکاری شده
چشمام گرد شد
_کدوم کمپانی؟
+بیگ هیت
اب دهنمو قورت دادم _واقعا؟
+اره تو میتونی همینجا ادامه بدی یا بری بیگ هیت
_ولی شما میدونید لیا شاید ناراحت بشه من لیا رو دوست دارم اگر جدا بشیم ممکنه ناراحت یا افسرده بشه
+ شما که همو بازم میتونید ببینید لیا هم میتونه به عنوان عکاس اونجا باشه
یهو از خوشحالی پریدم بالا که رئیس از خنده قش کرد منم سریع خودمو جمع کردم و گفتم همکاری میکنم و اونجا آیدل میشم
خدافظی کردم تمام ماجرا رو برا لیا گفتم لیا گفت
_با این خبر خوبی که دادی باید بلند شیم بریم رستوران خوش بگذرونیم
+اره موافقم ساعت 8 رستوران( یجایی تصور کنید که فقط برای ایدلاست🙂💔)باشیم ✌
_باشه پس برو وسایلتو جمع کن تا ببری خونه تا پس فردا بری بیگ هیت
لبخند زدمو رفتم کارامو کردم از همه خدافظی کردم تا برم خونه وقتی رفتم ساعت 3 و نیم بود وسایل گذاشتم توی اتاق کارمو دراز کشیدم وقت بیدار شدم از دیدن اون صحنه مثل چی پریدم 🤫
بک؟
یه