10 اسلاید صحیح/غلط توسط: آرمی انتشار: 3 سال پیش 3 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خبب این داستان یه جورایی پنجمین داستانمه امیدوارم تستچی قبول کنه.و اینکه اگر میخواید خوب حس کنید اهنگ I SEE YOU FROM BELIND رو گوش بدید البته جایی که گفتم بهتون
دختر درحالی که خون روی لباس و تبرش رو با دستمال پاک میکرد به شاهکارش نگاه میکرد.درحالی که داشت دستمال خونی رو توی سطل اشغال مینداخت لباس یکی از قربانی های قتلش رو پاره کرد و نقش همیشگیش رو کشید.
-خوبه؟
=اوهوم بریم؟
-بزن بریم.
دو دختر سوار ماشینشون شدن و طبق معمول انداختنش توی دره ای که نزدیک شهر بود.هیچکس شجاعت اومدن به این دره رو نداشت چون این دره تسخیر شده بود.با پای پیاده به سمت امارتشون راه افتادن.امارت زیبایی بود و بزرگ بودنش و البته چیدمان حیاط و خونه کلا این مکان رو ترسناک میکرد.البته این مکان برای دو دختر مثل مکانی برای ارامش بود.جایی که کسی قضاوتشون نمیکنه و البته درست طبق نظر اون ها بود.
-میرم بخوابم
=هوی وایسا
-ها
=یه ماموریت مهم داریم
-بازم؟اینبار چیه؟یا کیه؟
=پشمات میریزه اگر بگم.البته ممکنه منو بکشی ولی آروم باش.
-بگو تا نزدم از وسط نصفت کنم
=اعضارو تهدید کردن و کمپانی الان نیرو نداره.
-چی؟یعنی چی نیرو نداره؟
=یعنی نیرو نداره برای محافظت از پسرا باید دست بکار بشیم.من نقشه اش رو کشیدم.اعضا قراره برای تمرین کنسرت هفته ی دیگه امشب تا ساعت4 صبح تمرین رقص کنن البته استراحت دارن.دقیقا سر ساعت11 کل کمپانی بسته میشه.کاملا خالی و فقط پسرا داخلن.باید به عنوان افرادی که برای استخدام برای بادیگارد بودن اومدن بریم.اونا صدرصد قبول میکنن چرا؟چون بادیگارد ندارن.وقتی قبولمون کردن همون شب بستن کمپانی رو به عهده میگیریم و در هارو قفل میکنیم.وقتی میریم و اعضارو میدزدیم که کاملا خسته باشن چون ممکنه جونگکوک بزنه ناکارمون کنه توعم جلو اونا شبیه ژله میشی.
-نه که خودت نمیشی
=ساکت.باید خودمونو تا هفته ی دیگه جمع و جور کنیم.خو بعدش اعضارو میاریم امارت یعنی امن ترین جای ممکن.باید تا وقتی که شر اون هیتر ها و دار و دسته اش کم بشه ازشون مواظبت کنیم.حالا یه سوال سخت اینجا هست.باید مثل یه قاتل سنگ دل رفتار کنیم یا مثل یه آرمی مهمون نواز و خوب؟
-بیا مثل هردوش باشیم.قاتلی که آرمی عه و با اعضا زیرکانه مهربونه.
=آفرین خوبه
=فردا میریم کمپانی
-اوکی شبت خوش و خونی
=همچنین.
درحالی که زمان گذر میکرد در کمپانی بیگ هیت چه میگذشت؟!پسرانی همانند فرشته قرار بود به دست قاتلانی نگه داری شوند.آنها حتی نمیدونستن چه آینده ای در انتظارشان است و در خوابی عمیق فرو رفته بودند.
(فردا)
=پاشو گراز باید بریم کمپانی.
-برو گمشو الان میام.
=اوهوم.
بعد از چند دقیقه امگا از پله های امارت خوابالود پایین امد.سر صبحانه نشست و به الفا گفت
-بهتر نیست به جای اینکه تو خونه امگا صدام کنی همون اسمم رو بگو
=باش
-منم همینطور الفا ی بد اخلاق
=بی شرف.صبحونه با تو.جمع کردی بیا بالا لباس بپوش باید بریم کمپانی.
=اوهوم.
دختر بعد از کار کلافه کننده اش یعنی جمع کردن ظرف ها و شستنشون به سنا اتاقش قدم برداشت.نیم ساعت بعد درحالی که ماسک های تغییر چهرشون روی صورتشون بود آهنگ مورد علاقه اشون رو پلی کردن.
دختر ها بعد از رسیدن به کمپانی در رو باز مردن و به نگهبان گفتن برای استخدام اومدن.نگهبان خودش دنبال اونها رفت تا اگر شکی که داشت رو از ببین ببره.کمپانی به جز پچ پچ ساکت بود و صدای کفش پاشنه بلند دختر ها سکوت رو میکشست.پیش قسمت مورد نظر رفتن و به فرد مورد نظر اعلام کردن که برای تست بادیگاردی اومدن.فرد اونها رو به طرف محل برگذاری تست فرستاد.آلفا خیلی راحت تست رو تموم کرد و منتظر امگا موند.تست امگا به راحتی تموم شد.یکبار دیگر با هر قدمی که برمیداشتند سکوت کمپانی رو میشکستن.از کمپانی ای که اندازه ی امارتشون بود بیرون اومدن و طبق عادت مشت هاشون رو بهم زدن.سوار ماشین شدن و به سمت بستنی فروشی ای راه افتادن.
-چرا داری میری اینوری؟
=دلم میخواد بسانی بخورم به تو چکار دارم.
-پس برای منم بگیر
=چشم قربان امر دیگه ای نیست؟
-خیر
=پررو
-ممنون
امگا خوب میدونست چجوری حرس آلفا رو در بیاره و اینبار باز هم موفق شده بود.با پوزخندی سمت بستنی فروشی مورد علاقه شون راه افتادن.مثل همیشه روی صندلی همیشگی نشستن.بیشتر کارکن های اونجا اون هارو میشناختن البته اگر اون ماسک هارو در میاوردن.درحالی که از بستنی لذت میبردن متوجه ی سه پسر آشنا شدن که به سمت یکی از میز ها میرن.امگا برای باز صدم پوزخندی زد و گفت
-آلفا به نظر مهمون داریم.مکنه لاین
=توقع نداشتم این قدر زود ببینمشون.
-ولی من توقع همه چیز رو دارم
آلفا با لحن مسخره ای گفت
=باشه توی خوبی
-دقیقا
بعد از خوردن بستنی شکلاتی و خوشمزه اشون به سمت امارتشون راه افتادن.هردو از ماسک هاس روی صورتشون خسته شده بودن و عرق زده بودن.الان فقط یه دوش میتونست کمکشون کنه پس وقت رو هدر ندادن و به محض رسیدن به خونه به حمام بزرگی که توی اتاق هر کسی یه دونه شخصی اش بود هجوم بردن.زمان گذشت...ثانیه ها تبدیل به دقیقه ها و دقیقه ها تبدیل به ساعت و ساعت ها تبدیل به روز ها...این هفته برای امگا خسته کننده بود چون نه قتلی درکار بود و نه جاسوسی ای.فقط بخور و بخواب.اما آلفا...این هفته رو بهشتی میدید که بتونه استراحت کنه.هفته ی کسل کننده برای امگا و هفته ی بهشتی برای دو دختر تموم شد.فردا قرار بود یکی از ماموریت هایی رو انجام بدن که هم سخت بود و هم مشکل.دو دختر چطور میتونستن با کسایی که زندگیشون رو نجات دادن این جوری رفتار کنن؟متاسفانه جوابش رو نداشتن.اون ماسک اعصاب خورد کن رو دوباره به صورتشون زدن و به سمت کمپانی راه افتادن.نمیتونستن ماشین های اصلیشون رو سوار شن و مجبور بودن یه ماشین عادی داشته باشن تا لو نرن.اون روز اولین و آخرین روز کاریشون بود.با لبخندی مصنوعی اما به ظاهر واقعی به سمت اتاق تمرین پسرا راه افتادن.تونسته بودن به اندازه ای مقام بدست بیارن که بادیگارد مهم ترین گروه کمپانی بشن . این عالی بود.برنامه های اعضا پیچیده تر از حد ممکن بود.صبحانه...اومدن به کمپانی.ورزش.استراحت و دوباره ورزش.ناهار.استراحت طولانی مدت.تمرین رقص.رفتن به مکان ظبط ران.استراحت.شام.برگشتن به کمپانی.تمرین رقص تا ساعت 4 صبح.استراحت هایی میون تمرین ها.روز سختی در انتظار هردو گروه بود.البته برای پسر ها شاید روزی بود که تغییری توی زندگیشون ایجاد میشد.یه تغییر خیلی بزرگ
بعد از فیلمبرداری برای یه قسمت جدید از ران...پسرا و دو دختر به همراه بادیگارد های دیگه به کمپانی برگشتن.حالا وقت انجام عملیات بود.آلفا برای بقیه ی بادیگارد ها نوشیدنی گرفت و بعد از قاطی کردن مواد بیهوش کننده داخلش با یه سرنگ نازک و تیز بهشون داد.تعداد زیادی نبودن و همه هم تشنه و خسته بودن پس دلیلی نداشتن که نوشیدنی هارو نگیرن.امگا درحالی که سعی میکرد خودش رو نگه داره و صدای خنده های شیطانی اش رو توی فضایی که فقط صدای اهنگ میومد پخش نکنه وایساده بود و داشت نوشیدنی اش رو میخورد.آلفا مناظر بیهوش شدن بادیگارد ها شد و بعد از زمان خسته کننده و طاقت فرسایی اونها طبق نقسه بیهوش شدن.دو ختر رحمی نداشتن و دارو به قدری اثر قوی ای داشت که احتمالا تا 1 هفته ی دیگه اونها بیهوش بودن ولی ضرری به بدن نمیرسوندن البته اگر افراد دیگه پیداشون کنن چون ممکنه به خاطر کمبود غذا یا آب بمیرن.امگا و آلفا بعد از بردن اون موجودات سنگین به بالا پشت بوم پایین بگشتن و پیش اعضا رفتن.وقت استراحت رو اعلام کردن و نوشیدنی هایی که همون دارو ولی کم اثر ترش داخلش بود رو بهشون دادن.این دارو حداقلش تا 1 روز اونهارو بیهوش نگه میداره اما خب باید حتما قبل بیهوش شدنشون نمایشی که دختر ها براشون ترتبی داده بودن خوب میترسیدن و بعد بیهوش میشدن.به محظ دادن نوشیدنی ها به پسر هارو دو دختر به بهانه ی سرویس بهداشتی بیرون از اتاف رفتن.توی رختکن لباس های اصلیشون که برای قتل میپوشیدن رو پوشیدن البته اینبار قتلی درکار نبود.هردو به سمت اتاق رقص پسرا رفتن.اونها بیخبر از مواد موجود توی نوشیدنی داشتن ازش لذت میبردن
آلفا اروم گفت
=بریم؟
امگا هم اروم جوابش رو داد
-بزن بریم
برق ساختمون رو کامل قطع کردن و باعث ترس پسر ها شدن.اهنگ پخش شد(حالا اهنگ رو بذارید)
دو دختر ها اروم وارد اتاق شدن و درحالی که آهنگ با صدای بلندی پخش میشد امگا زیر گوش یکی از پسر ها زمزمه کرد
-بوم!
پسر که اسمش هوسوک بود با ترس برگشت و پشت سرش رو نگاه کرد و چیزی ندید.اون دو دختر واقعا میتونستن توی سایه ناپدید شن.آلفا زیر گوش پسر دیگه ای زمزمه کرد
=مراقب باش خراب کار کوچولو
پسری که خراب کار کوچولو صدا زده شده بود همانند پسر قبلی سرش رو برگردوند و چیزی ندید و این بیشتر میترسوندش.اینکه معنی آهنگ رو میفهمید هم باعث میشد بیشتر بترسه.آهنگ ترسناک بود...پسر معنی قسمتی اهنگ رو توی ذهنش دوباره مرور کرد...سریعا بدو تا جایی که میتونی بری.میگیرمت قبل اینکه بدونی؟...چرا؟...وقتی برای فکر نبود چون دو دختر از کناره ها بیرون اومدن و نور قرمز رنگی اتاق و پر کرد.
-به به سلام به اعضای عزیز بی تی اس!
=اومم به عنوان یه قاتل سریالی به نظرم طعمه ی خوبی میان.
پسر ها نتونستن بقیه ی حرف های دختر هارو بشنون چون یکی یکی از حال رفتن...
تموووووم شد.ناظرررر تروخداا قبول کن
لایکککک
فالوووو
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
انیو کیوتی
به رمانم سر بزن اگه دوصد داری در مورد تهیونگه
💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐💐
اگه حمایت کنید ممنون میشم
تنکیو🏝💖