سلام ناظر لطفا رد نکن 🥺دلیل دیر گذاشتنم این بود که چند وقت نبودم و اینکه قبل رفتنم برای چند روز گذاشتمش ولی انگار رد شده ولی خب هیچی نداره ناظر عزیز لطفا منتشر کن
قبل از شروع داستان ناظر عزیز لطفا رد نکن بخدا هیچی نداره لطفا منتشر کن اکانتم میپره 😭
نادیا :خواستم بگم من فقط یه فرشته رهنما هستم که رز بهم گفت اگه یبار دیگه این کلمه رو بگی خودم می کش*مت
نادیا:باشه قبوله بزار یکم از این اتفاق بگذره بعد ازش بخواه قصر بهت نشون بده و بعد دنبال سرنخ باش فکر کنم خواهرش بتونه بهت کمک کنه
رز :ممنون به لاخره به یه دردی خوردی 😎
نادیا :درست صحبت کن من یه فرشته ام ولی تو هنوز نیستی راستی می دانستی حتی اگه بهت قدرت بدن نیم انسان می مونی
رز :نه ممنون که گفتی ☺️
نادیا :پس مهربونی هم بلدی 😐
رز :به اتاق نگاه کردم تا الان بهش دقت نکرده بودم با کل اتاق سیاه بود و یه کتابخونه پر کتاب هم داشت و پنجره نسبتا بزرگی داشت تقریبا ربع یه دیوار و پنجره با پرده ای از ربان های بافته شده سیاه و قرمز خونی پوشونده و کل اتاق با گل های به رنگ خون پوشانده شده بود و دوتا صندلی قرمز که تقریبا شبیه کانپه بود هم کنار پنجره گذاشته بود واقعا سلیقه خوبی داره
بهش گفتم :خوش سلیقه هستی ها ☺️
جکسون : بهم گفت خوش سلیقه هستی و بعدش یه لبخند خیلی کیوت بهم زد که هر لحظه نزدیک بود برم سراغش.... سعی کردم خودم کنترل کنم و با لحن نسبتا سردی که با وجود اش داشت جاش به گرما می داد گفتم :ممنون
رز :با لحنش کل بدنم یخ زد و رفتم روی یکی از کانپه ها نشستم و آروم آروم پلکام سنگین شد و خواب
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالییییی
و منی که چیزی از معما نفهمیدم 😐😐😐
😂 یکم سخته ولی قابل حله
بهتون ایمان دارم 😁